حسنی احمدی
چهار روز از زمانی که فاطمه بنت اسد وارد کعبه شده بود میگذشت. خبر دهان به دهان در کوچه و بازار مکه نقل میشد. و اینک روز چهارم بود. شکاف از همان موضع که شکافته شده بود بار دیگر شکافت و فاطمه بنت اسد از شکاف بیرون آمد در حالی که نوزادی را در آغوش داشت. فاطمه لبخندی به لب داشت. جلوتر آمد و رو به مردم کرد و گفت: ای مردم به درستی که حق تعالی مرا برگزیده از میان خلق خود و فضیلت داد بر زنان برگزیده ای که پیش از من بودهاند، حق تعالی آسیه را برگزید و او عبادت حق میکرد به صورت پنهانی و در خانه فرعون، جایی که سزاوار عبادت کردن نبود و مریم دختر عمران را برگزید و ولادت حضرت عیسی را بر او آسان کرد و در بیابان درخت خشک را تکان داد و رطب تازه از برای او از درخت فرو ریخت. در حالی که خداوند مرا به هر دوی آنها زیادتی داد و بر هیچ زنان عالم که پیش از من بودهاند. زیرا که من فرزندم را در میان خانه برگزیده او به دنیا آوردم و سه روز در آن خانه محترم ماندم و از میوهها و طعام بهشتی تناول کردم و چون خواستم که از آن بیرون بیایم هاتفی از غیب مرا ندا داد. فاطمه لحظه سکوت کرد و به جمعیت نگاهی انداخت و ادامه داد:
هاتف ندا داد: ای فاطمه این فرزند را علی بنام که به درستی که منم خداوند علی اعلی. و او را آفریدهام و از قدرت و عزت و جلال خود و از عدالتم به او بخشیدم. و از نام خود برای او نام نهادم و او را آداب خجسته خود تأدیب کردم و امور خود را به او تفویض کردهام و به او از علوم پنهان خود آموختم. او در خانه محترم من متولد شده است و اول کسی که اذان خواهد گفت و بتها را خواهد شکست و به زیر خواهد انداخت و مرا به عظمت یاد خواهد کرد و اوست امام و پیشوا بعد از حبیب من محمدصلیاللهعلیهوآلهوسلم که رسول است و او وصی خواهد بود. خوشا حال کسی که او را دوست دارد و یاری کند و وای به حال کسی که فرمان او نبرد و او را یاری ننماید و انکار حق او کند.