فاطمه اقوامی
دنیای اطراف ما پر از داستانها و روایتهای شگفتی است که ساخته و پرداخته ذهن کسی نیستند و جادوی قلم آنها را جذاب نکرده است... داستانهایی که قهرمانانش واقعی و حقیقی هستند و در لحظهای از تاریخ به وقوع پیوستهاند... داستانهایی که با به تصویر کشیدن واقعیت آن هم بدون هیچ دخل وتصرفی و تزیینی، میتوانند تأثیری شگفت بر جسم و روح ما بگذارند و درسهای بزرگی به ما بدهند... مطمئنا شنیدن یا خواندن این داستانها برای همه ما جذابیت دارد اما به قول معروف شنیدن کی بود مانند دیدن... چنین داستانهایی که چون گنجی قیمتی در دل تاریخ مدفون شدهاند قابلیت دارند با جذابیتهای دنیای هنر تلفیق شده و به اثری دیدنی تبدیل شوند... و البته این کار فقط از دست کسانی برمیآید که دنیای هنر و جادوی تصویر را خوب میشناسند و از قدر و قیمت این روایتها باخبرند... کسانی با نام مستندساز شناخته میشوند... و ما بسیار خوشحالیم که در ویژهنامه نوروزی مجله میزبان یکی از آنها هستیم... «سمیه ذاکری» بانوی مستندسازی است که با عشق و علاقه قدم در این عرصه گذاشته و با ساخت اثر «خشابهای خالی» یکی از این روایتهای با هنرمندی به تصویر کشیده است... اگر شما هم مثل من به آثار مستند علاقهمندید خواندن این گفتگو را از دست ندهید.
چه شد که از عرصه مستندسازی سر درآوردید؟
بعد از اینکه مقطع ارشد رشته علوم قرآن و حدیث را به اتمام رساندم، به سراغ این رشته آمدم و دورههای فیلمسازی و به صورت خاص مستندسازی را در مؤسسات آزاد گذراندم و از همین طریق قدم به عرصه مستندسازی گذاشتم. البته هنوز هم با اینکه در این حوزه فعالیت دارم اگر جایی کلاسی برگزار شود حتما در آن شرکت میکنم چون به نظرم این فضا بسیار گسترده است و میطلبد شما به صورت مداوم درباره آن مطالعه داشته باشید و آموزش ببینید.
چرا بعد از این همه سال و با اینکه در رشته دیگری تحصیل کردید، سراغ مستندسازی آمدید؟
درست است که که دیر وارد این عرصه شدم ولی این علاقه از سالهای قبل در ذهنم بود اما به دلیل برخی موانع نتوانسته بودم آن را دنبال کنم. در حال حاضر محیطهای آموزشی خوب که بچه های مذهبی بتوانند در زمینه های هنری آموزش ببینند وجود دارد اما در دوره نوجوانی و جوانی من چنین محیطهایی وجود نداشت و برایم سخت بود بخواهم وارد محیطهایی بشوم که با عقایدم فاصله داشت به خاطر همین یک مقدار طول کشید تا من به علاقهام که مستندسازی است برسم. وقتی مشغول نوشتن کتاب دومم درباره خاطرات کلاه سبزهای ارتش بودم به نظرم رسید کلمات گویای این مطالب نیست و حتما باید به تصویر کشیده شود و همین شد که دوباره علاقه دوره نوجوانیام به مستند گل کرد و مرا به این سمت کشاند.
پس قبل از مستندسازی در عرصه نویسندگی فعالیت داشتید؟
بله، من نویسندگی را به صورت حرفهای از سال ۸۷ شروع کردم. رشته تحصیلی من در دوره لیسانس مترجمی زبان بود. به خاطر ترجمهها و مقالاتی که مینوشتم در زمینه جملهبندی و نگارش مهارت به دست آورده بودم و قلمم قوی شده بود. زمانی در شرایطی قرار گرفتم که امکان کار ترجمه را نداشتم. برای اینکه قلمم افت نکند، نوشتن را آغاز کردم که به چاپ اولین کتابم با نام «زنان منتظر» منتهی شد. بعد از چاپ این کتاب دوباره مشغول تحصیل شدم و بعد از اتمام دوره تحصیلم، کتاب دومم به نام «کلاهسبزها» را شروع کردم که کار جمعآوری اطلاعات و نگارشش حدود سه سال طول کشید. کتاب سوم را هم آماده است و به انتشارات ارائه دادم و منتظر جواب هستم. حین نوشتن این دو کتاب اخیر آموزش و فعالیت در عرصه مستند را هم دنبال کردم.
کتاب اولتان در چه زمینهای است؟
در حقیقت کتاب درباره این صحبت میکند که زنها در هر جایگاهی که هستند چطور میتوانند انجام وظیفه کنند و خودشان را برای ظهور آماده سازند. یعنی در حقیقت این کتاب درباره آن چیزهایی است که یک زن منتظر باید بداند.
آیا بین نویسندگی و دنیای مستند ارتباط و پیوندی برقرار است؟
بله مطمئنا. درست است که مستند راوی یک ماجرای واقعی است اما برای ساخت آن شما حتما باید فیلمنامه داشته باشید. اینکه مستند صرفا گزارشی باشد که روی آن نریشنی گذاشته شده، جذابیتی نخواهد داشت اما اگر کار داستان داشته باشد میتوانی مخاطب را با خود همراه کنی. از این جهت که مستند نیازمند یک طرح داستانی و فیلمنامه است با دنیای نویسندگی پیوند میخورد. در کار مستند همیشه اتفاقات غیرقابل پیشبینی وجود دارد ولی اینطور نیست که مستندساز بخواهد بدون طرح و فیلمنامه وارد کار شود و کار را به دست اتفاقاتی که میافتد بسپارد. من همیشه برای مستندهایم یک طرح داستانی مینویسم حتی اگر قرار باشد درباره مسألهای امنیتی یا سیاسی اثری تولید کنم ترجیح میدهم در قالب یک داستان آن را به تصویر بکشم. داستانی که اوج و تعلیق و کشمش در آن وجود داشته باشد.
با توجه به مهارتتان در عرصه نویسندگی و آموزش در زمینه فیلمسازی تا به حال به فکرتان نرسیده در حوزه فیلم داستانی کارتان را دنبال کنید؟
تجربه ساخت یک اثر داستانی را داشتم که اتفاقا به جشنواره بینالمللی شهر هم راه پیدا کرد ولی آنقدر که مستند مرا جذب میکند کار داستانی نتوانسته مرا به سمت خود بکشاند.
جذابیتهای مستندسازی چیست؟
در مستند ما قرار است ماجرایی را روایت کنیم که واقعا اتفاق افتاده نه اینکه ما برایش داستانی نوشته باشیم. بازی و بازیگری در میان نیست، نقشها واقعی هستند. حرفها و عکسالعملها برای خود شخص است نه اینکه ما دیالوگها به او بگوییم. البته نه اینکه در کار مستند هیچگونه دستکاری وجود نداشته باشد، گاهی اوقات ما مجبور هستیم اتفاقی که قبلا افتاده و در حال حاضر نشانی از آن برای ما موجود نیست را بازسازی کنیم اما روایت همان اتفاق واقعی است. این یکی از مهمترین جذابیتهای کار مستند به شمار میرود.
از دیگر جذابیتهای کار مستندسازی این است که همیشه در حین کار اتفاقاتی میافتد که تو اصلا آن را پیشبینی نکردی و تصور وقوعش را نداشتی. در اثر داستانی روند کار و فیلمنامه کاملا مشخص است اما در کار مستند هزار و یک اتفاق پیشبینی نشده ممکن است رخ دهد که به نظر من این مسأله جذابیت فوقالعادهای دارد و به نوعی تجربه است.
کمی برایمان از روند سوژهیابی و مراحل تهیه یک مستند صحبت کنید.
سوژهها به روشهای مختلفی به ذهن آدم خطور میکنند مثلا گاهی خبری را میخوانی و از همان به عنوان سوژه کار استفاده میکنی اما بیشتر اوقات سوژهها از دغدغههای مستندساز نشأت میگیرد که این مسأله بسیار با اهمیت است چرا که دغدغه باعث میشود شما به صورت مداوم درباره آن سوژه مطالعه داشته باشید و با افراد مرتبط با موضوع ارتباط بگیرید. برای همین وقتی مستندسازی در یک حوزه مثل دفاعمقدس متمرکز باشد اگر بخواهد یکدفعه سراغ موضوعات و سوژههای دیگر مثل آسیبهای اجتماعی برود کار خوبی از آب در نمیآید. مستندساز قبل از ورود به یک موضوع باید مدت زیادی وقت بگذارد و در آن زمینه مطالعه داشته باشد تا با تمام جوانب آن آشنا شود و بتواند موضوع را با پرداخت بهتری به تصویر بکشد.
بعد از مرحله سوژهیابی همانطور که اشاره کردم مستندساز باید به سراغ مطالعه و تحقیق برود. من خودم برای ساخت مستند «خشابهای خالی» یک سال کار پژوهشی انجام دادم. در مرحله بعد به سراغ منابع و آرشیو مرتبط با موضوع میرویم. این مراحل باید با دقت بالایی انجام شود تا چیزی از قلم نیفتد. بعد از آن باید افرادی که درباره موضوع حرفی دارند پیدا کرد و با آنها به گفتگو نشست تا هرآنچه میدانند تعریف کنند. با برخی از این افراد که بیان خوبی دارند در مرحله بعدی مصاحبه شده و صحبتهایشان ضبط میشود. بقیه افراد هم که به خاطر عدم بیان خوب نمیتوانند روبروی دوربین قرار بگیرند، از صحبتهایشان در نریشن کار استفاده میشود. بعد از ضبط مصاحبهها نوبت به نوشتن نریشن و ضبط آن و درنهایت تدوین کار میرسد.
تا به حال چند اثر مستند تولید کردهاید؟
هفت مستند درباره ۷ تن از شهدای مدافع حرم ارتش به نام «ارتش زینب» کار کردم که هنوز پخش نشده است. اثر دیگر با عنوان«متل» درباره یک فرد معمم است که در روستاهای کهکیلویه و بویر احمد با هدف فرهنگسازی برای بچهها قصه میخوانند. یک هفتهای همراه ایشان به روستاهای محروم رفتیم و این مستند را تولید کردیم. مستند «خشابهای خالی» اثر دیگری است که به مرحله اجرا و پخش رسیده است. چند مستند دیگر را هم در حد پیش تولید جلو بردیم اما متأسفانه هنوز به مرحله تولید نرسیده است.
سوژه مستند «خشابهای خالی» از کجا آمد و چطور شد که به فکر ساختن چنین مستندی افتادید؟
داستان خشابهای خالی حین نوشتن کتاب کلاه سبزها به ذهنم رسید. یکی از مصاحبهشوندگان آن کتاب در حین تعریف یک خاطره به این موضوع اشاره کرد و از آن گذشت اما این سوژه در ذهن من ماند و من را رها نمیکرد. موضوع اصلی به مراسم تشییع جنازه «استاد نجاتاللهی» برمیگشت. برخی از نقلها میگفتند در آن روز کشتار زیادی صورت گرفته است اما آن فردی که خاطره را تعریف میکرد میگفت فرمانده نیرو مخصوص که از طرف شاه و ساواک انخاب شده بود تا مردم را به خاک و خون بکشد و پیکر استاد را به ساواک برگرداند به نیروهای خود دستور داده بوده خشابهایشان را خالی کنند. بعد از اتمام کتاب خاطرات کلاهسبزها چون یافتن حقیقت این ماجرا، دغدغهام شده بود، بدون اینکه با تهیهکنندهای صحبت کنم، مطالعه در این مورد را شروع کردم. با سختی و مکافات بسیار تعدادی از تکاوران ارتش که در آن ماجرا حضور داشتند را پیدا کردم و فهمیدم ماجرا برخلاف نقلقول معروف است. فرمانده نیرو مخصوص ارتش که مصطفی اطاعتی نام داشته و مستند «خشابهای خالی» درحقیقت درباره اوست از مدتها قبل این ماجرا با مردم همراه شده بوده و در آن روز به نیروهایش دستور میدهد خشابهایشان را خالی کنند. وقتی ساواک از این موضوع مطلع میشود نیروی گارد شاهنشاهی به محل اعزام میشود و دستور تیراندازی میدهند که در این ماجرا 5 نفر از مردم به شهادت میرسند. مصطفی اطاعتی را هم مورد هدف قرار میدهند اما تیر به کتف ایشان میخورد و در آن ماجرا زنده میمانند. که چندسال بعد در واقعه سیل سد کرج به همراه تعداد دیگری از نیروهای سپاه به شهادت میرسند. این اتفاق برگی از تاریخ بود که مورد غفلت واقع شده است. نکته جالب ماجرا اینجاست که نیروی مخصوص ارتش شاه که مصطفی اطاعتی یکی از آنها بوده تنها یگانی است که خارج از ایران و در کشورهای انگلیس، آمریکا و اسرائیل آموزش دیده است. او از سالهای قبل به صورت مخفیانه با انقلابیون همکاری داشته، ساواک هم به او مشکوک میشود اما نمیتواند مدرکی به دست آورد. شاه از این قضیه غافل بوده و اصلا تصور هم نمیکرده یگانی که خودش دستور آموزششان را داده با مردم همکاری کنند تا اینکه شهید اطاعتی در روز تشییع استاد نجاتاللهی با دستور خالی کردن خشابها از مسأله پرده برمیدارد.
با توجه به اینکه این کار یک مستند تاریخی است، در روند تولید با چه مشکلات یا سختیهایی روبرو بودید؟
مهمترین مسأله دسترسی به آرشیو فیلم آن روز بود. دوست داشتم دقیقا فیلم آن روز را پیدا کرده و و در مستند استفاده کنم. به واسطه برخی از دوستانم در لندن مطلع شدم که در آن روز خبرنگاران خارجی بسیاری حضور داشتند و آرشیویی در این زمینه در آنجا وجود دارد اما مبلغی که تعیین کرده بودند بسیار بالا بود. به همین خاطر از خیر آن گذشتم. با خودم گفتم حتما این آرشیو در ایران هم پیدا میشود. خیلی گشتم تا نهایتا در فیلمخانه ملی آن را پیدا کردم. خانم طاهری مدیر آن مجموعه وقتی متوجه شدند من دغدغه دارم و دقیقا فیلم همان روز را میخوانم خیلی همکاری کردند. دو روز بعد از اینکه من به آنجا مراجعه کردم، با من تماس گرفتند و خبر دادند فیلم را پیدا کردهاند، وقتی به آنجا رفتم و دیدم واقعا فیلم همانی است که من میخواهم دلم میخواست از خوشحالی جیغ بکشم. این ماجرا در ماه رمضان اتفاق افتاد و من همیشه به همه میگویم به برکت این ماه بود.
در بخش دیگر مستند وقتی به قسمت شهادت این شهید رسیدیم تنها بازمانده آن ماجرا در بین صحبتهایش اشاره کرد که وقتی در بیمارستان بودم خبرنگاران زیادی برای تهیه گزارش پیش من آمدند. تا اسم خبرنگار آمد گفتم حتما باید فیلمی در این زمینه موجود باشد. باز مشغول جستجو شدم. آن کسی که به دنبال این قضیه فرستاده بودم یک روز ظهر زنگ زد و گفت چنین فیلمی موجود نیست. خیلی ناراحت شدم تا اینکه غروب همان روز دوباره تماس گرفت و گفت انگار خیلی دلت با این فیلم بوده است. گفتم چطور؟گفت یک فیلم پیدا کردم، بیا آرشیو صدا و سیما ببین همان است که میخواهی که وقتی مراجعه کردم دیدم درست است و من توانستم برای نمایش قسمت جستجوی پیکر شهدای آن حادثه توسط غواصها از فیلم حقیقی و اصلی در مستندم استفاده کنم. هنوز هم وقتی خاطرات آن روزها را مرور میکنم همان حس خوشحالی به سراغم میآید.
به نظر میرسد پیدا کردن و دسترسی به آرشیو سختترین بخش کار مستندسازی باشد، درست است؟
دسترسی به آرشیو کار سختی است و شاید اگر من بخواهم یک بار دیگر کار تاریخی انجام بدم به این راحتی برایم امکانپذیر نباشد. من برای پیدا کردن آرشیوهایی که لازم داشتم، خیلی دوندگی کردم اما میدانم که این کار برای برخی از دوستان مستندساز به راحتی صورت میگیرد که من علت این نفاوت را نمیدانم! متأسفانه برخی از آرشیوهایی که درباره انقلاب ماست به دلیل برخی سختگیریها به راحتی در داخل کشور به دست نمیآید و برخی از دوستان مستندساز مجبور میشوند به آرشیوهای خارجی مراجعه کنند و با قیمت گزاف آنها را خریداری کنند.
اما این مسأله سختترین بخش مستندسازی برای من نیست. مسأله اذیتکننده در این مسیر نگاه اشتباهی است که برخی از افراد دارند. آنها فکر میکنند چون من یک خانم هستم حق ندارم درباره برخی از موضوعات کار کنم. مثلا به نظرشان فردی مثل من نباید سراغ سوژههای سیاسی یا امنیتی (که قابل طرح باشند) برود. اما از آن سوی ماجرا اگر آقایی مستندی به نام مادرانه یا زنانگی بسازد هیچ اشکالی ندارد. به نظر من این طرز تفکر اشتباه است. البته من از کسانی نیستم که بگویم خانمها باید هر کاری که آقایان انجام میدهند، برعهده بگیرند، بحثم این است که وقتی قرار است من به عنوان یک کارگردان مستندی بسازم بتوانم به راحتی در کنار بانوان دیگری که در این عرصه فعالیت دارند اثر خوب و قابل قبولی ارائه دهیم. باید به این دقت شود که نگاهها متفاوت است و قرار نیست کسی جای کس دیگری را تنگ کند. شاید اگر من به عنوان یک زن آن سوژههای زنانه را میساختم اثر خوبی از آب در نمیآمد و خیلی زنانه میشد اما ممکن است بتوانم با همین روح لطیف زنانه و داستانپردازی موضوعات سیاسی ـ اجتماعی را بهتر به تصویر بکشم.
کمی هم درباره مستند ارتش زینب هم برایمان صحبت کنید. این مستند با دیگر مستندهایی که درباره شهدای مدافع حرم ساخته میشود چه تفاوتی دارد؟
وقتی سردار شکارچی از فرماندهان سپاه مستند ارتش زینب را دیدند، گفتند کاش تمام مستندها اینطور ساخته میشد. به نظر من وقتی شما پای برخی از مستندهای شهدای مدافع حرم مینشینید دوست دارید از اول تا آخر گریه کنید و آخر سر هم در دلتان بگویید او چرا رفت وقتی همسر و فرزندش اینطور نارحتند و گریه میکنند؟! برای همین وقتی من میخواستم مستند «ارتش زینب» را بسازم از اول تصمیم گرفتم روی وجه حماسی ماجرا تمرکز کنم. شما وقتی مستند شهدای حزبالله را نگاه میکنید میبینید همسر یا مادر شهید وقتی میخواهند روبروی دوربین بنشینند اول سربند کلنا عباسک یا زینب به سر میبندند. مادر شهید محکم و استوار از این صحبت میکنند که کاش فرزند بیشتری داشتم و در این راه فدا میکردم. حالا چرا باید درباره انقلاب ما که سرمشق همه انقلابهاست مستندها و فیلمهایی ساخته شود که از اول تا آخر باید اشک بریزیم؟! ما همه از غم این خانوادهها مطلع هستیم اما چرا باید مداوم آن را داد بزنیم؟! من قبل از شروع کار در آن مستند این مسأله را با خانوادهها درمیان گذاشتم که خوشبختانه مورد استقبال هم واقع شد.
لطافت روح و نگاه زنانه به موضوعات چقدر در کار فیلمسازی و مستندسازی تأثیرگذار است؟
نمیتوانم به صورت کلی بگویم که در همه موضوعات دید زنانه بهتر است. شاید برخی موضوعات مثل بارداری کاملا زنانه باشد ولی باز هم نمیشود کار در این زمینه را محدود کرد. درست است که من سر کاری مثل «ارتش زینب» از این نظر که یک زن بودم خیلی بهتر و کاملتر همسر شهید را درک میکردم و میتوانستم خودم را جای او بگذارم، ارتباطم با سوژه راحتتر برقرار میشد اما خیلی از موضوعات دستهبندی زن و مرد ندارد. برخی سر ساخت مستند خشابهای خالی به من میگفتند این موضوع مردانه است و شما به سراغش نروید ولی به نظر من این تقسیمبندیها درست نیست. اگر موضوعی به نظر مستندساز مهم و جذاب باشد و او بداند که میتواند کار خوبی ارائه دهد باید به سراغ ساخت آن برود. به نظر من چون نگاه افراد به موضوعات، متفاوت است فقط باید در فضای رقابتی سالم دید چه کسی ایده بهتری دارد و کار را به او سپرد و نگاه به مرد یا زن بودن او نکرد.
یک مستند خوب از نظر شما چه ویژگیهایی دارد؟
ویژگیهای زیادی برای یک مستند خوب میتوان نام برد که در موضوعات مختلف هم متفاوت است مثلا در بحث مستندهای تاریخی هرچه آرشیو بهروزتر و جدیدتر باشد اثر بهتری تولید میشود. اما به صورت کلی به نظر من پژوهش در موفقیت یک مستند نقش بسزایی دارد. مثلا من برای ساخت مستند متل برای آشنایی سفری به کهکیلویه و بویراحمد سفری داشتم اما به نظرم این سفر برای پژوهش کافی نبود به همین خاطر من از تمام افرادی که به نوعی میتوانستند در این زمینه کمک کنند، شمارهای گرفتم و ساعتها با آنها به صورت تلفنی صحبت کردم تا بتوانم نقش قصهگویی در فرهنگ آنجا را دریابم. برای مستند ارتش زینب هم ساعتها مصاحبه با همرزمهان شهدا انجام دادم و همه آنها را پیاده کردم و گوش دادم تا در جریان کامل ماجرا قرار بگیرم.
ویژگی مهم دیگر این است موضوع انتخابی دغدغه مستندساز باشد. وقتی مستندساز با یک موضوع نامأنوس باشد، آن کار خیلی خوب در نمیآید اما وقتی نسبت به موضوع دغدغه داشته باشد دوندگی میکند تا کار را به بهترین نحو اجرا کند. به عقیده من هر وقت کسی به اصطلاح دلی کار کند همه چی برایش جور میشود. مستند خوب مستندی است که شب و روز فکر مستندساز را مشغول خود کند. در این صورت جزیی از وجود او میشود. مستندی که پژوهشش کم و سرسری ساخته شده باشد نمیتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند.
به ساخت چه نوع مستندی علاقه دارید؟
موضوعات مرتبط با دفاعمقدس و مدافعین حرم علاقه اصلی و اولویت کار ی من هستند. سوژههای مربوط به پروندههای امنیتی که به سرانجام میرسد و علنی میشود از علاقهمندیهای دیگر من در حوزه مستندسازی است. برخی پروندههای سیاسی و امنیتی قصه جذابی دارند و میشود مستند خوبی درباره آنها ساختو از آنجایی که درباره چنین مباحثی مطالعه داشتم خیلی دوست دارم در این زمینه هم کار کنم.
به موضوعات اجتماعی هم علاقه دارم البته اگر بخواهم در این حوزه کاری انجام دهم دلم میخواهد در مورد خانمهایی که بر اثر یک اشتباه به زندان افتادند و تقریبا بیگناه هستند اثری بسازم تا بتوانم از این طریق در زمینه آزادی آنها قدمی بردارم. به نظرم این اتفاق خوبی است. یک مستندساز نباید فقط به کار خودش فکر کند اگر میتواند با ساختن یک اثر به دیگران کمک کند حتما باید این کار را انجام دهد. دنبال چنین کاری بودهام اما متأسفانه هنوز قوه قضاییه اجازه ساخت چنین کاری را نداده است.
دوست دارید در کار مستند به کجا برسید؟ اوج مستندسازی شما کجاست؟
به نظرم این راه ادامه دارد اوجی برای آن متصور نیست. هرچه بالاتر برویم میبینیم باز هم پله بالاتری هست. همین قدر که میتوانم در این عرصه فعالیت کنم و دغدغههایم را مرتفع سازم برایم لذتبخش است. اما یکی از هدفهای اصلیام این است آثاری تولید کنم که وقتی یکی آن را دید و پرسید کار کیست، وقتی اسم مرا به او گفتند، ببیند یک خانم چادری توانسته چنین اثری تولید کند. یعنی بتوانم با تولید آثار خوب نشان دهم این که میگویند حجاب زن مسلمان مانع پیشرفت اوست، باور غلطی است. ببینند حتی در کار سختی مانند مستندسازی حجاب مانع نیست.
بزرگترین آرزویتان چیست؟
من آدم پر آرزوی هستم آرزو زیاد دارم البته اسمش را آرزو نمیگذارم بلکه بهتر است بگویم هدفهای زیادی دارم. یکی از آنها این است که دوست دارم همیشه فعال باشم حتی شده یک قدم کوچک برای کاری بردارم. به نظر من هر کس در زندگی اهداف بلندمدت و بزرگی دارد که باید با قدمهای کوچک و در طول زمان و با سختی کشیدن به آنها برسد.
به نظرم بد نیست با فضای خانوادگی یک مستندساز آشنا شویم. چند فرزند دارید؟
دو دخر 14 ساله و 8 ساله دارم.
آنها هم مثل مادر به کار مستند علاقه دارند؟
آن اوایل که وارد کار شده بودم بیشتر علاقه نشان میدادند. دختر بزرگم دوست داشت وارد این عرصه شود اما فعلا دیدن مشکلات کار بهخصوص اهمیت ندادن به کار بانوان در این عرصه، او را از این تصمیم منصرف کرده است.
با توجه به اینکه مستندسازی زمان و فرصت زیادی میطلبد و حجم کار آن بالاست، شما چطور بین این فعالیت و وظایف مادر و همسرداری ارتباط برقرار میکنید؟
وقتی کسی به کاری علاقه داشته باشد و بخواهد درآن زمینه فعالیت کند مطمئنا با یک برنامهریزی صحیح جلو میرود تا هم به فعالیتش برسد و هم لطمهای به دیگر وظایف و کارهایش وارد نشود. مثلا همین امروز که با شما قرار مصاحبه داشتم، زودتر از خواب بلند شدم تا بتوانم به کارهای منزل سر و سامان بدهم. این مسأله برایم اهمیت دارد که کارهای منزل به موقع و به درستی انجام شود تا بچهها احساس کمبود نکنند.
البته باید به ان نکته اشاره کنم که همراهی و کمک همسرم در این زمینه خیلی مؤثر است. او با اینکه با فضای کار هنری ارتباطی ندازد ولی به دغدغههای من احترام میگذارد. همیشه به من میگوید از اینکه میبینم در تلاشی با کار مستند ارزشها را با نگاهی نو به تصویر بکشی تا فراموش نشوند، بسیار خوشحال هستم. در مسیر تولید یک اثر وقتی قرار است به اماکنی مثل پادگانهای نظامی سر بزنم، همراه من میآید تا راحت باشم و بتوانم به کارم برسم. با وجود مشغله زیاد، خیلی به من کمک میکند، گاهی که باید به سفر بروم مسئولیت نگهداری از بچهها بر عهده میگیرد تا خللی در کارم به جود نیاید. عقیدهاش این است با این کارها میتواند در ثواب تولید اثری که درباره ارزشها یا شهداست، شریک شود. به صورت کلی همیشه مشوق من است و هر وقت ناامید میشوم، او برای ادامه راه به من روحیه میدهد.
و به عنوان کلام آخر، لطفا یک جمله یا یک بیت شعر که به نظرتان زیبا و تأثیگذار است به عنوان عیدی به خوانندگان خوب مجله ما تقدیم کنید.
من مدام در حال فعالیت هستم و به قول خانواده یک لحظه یک جا بند نمیشوم. همیشه تصورم این است کلی کار روی زمین مانده که ما باید انجام دهیم، کلی مانع برای رسیدن به هدفهایمان وجود دارد که باید آنها را از سر راه برداریم. به همین خاطر بیت زیر خیلی مرا سر ذوق میآورد:
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست