افشین علیار
«هَتتریک» یکی از استانداردترین ملودرامهای دهه ۹۰ است. این فیلم تمامی عناصر سینمایی را رعایت کرده و مهمترین نکته آن ایده و تعریف کردن یک قصه منسجم است. «رامتین لوافی» برای قصهگویی از فرم پیچیدهای استفاده نکرده و آنچه در ساختار میبینیم نشان میدهد او در اجرا آنقدر مسلط بوده که توانسته از یک ایده چند خطی به فیلمی برسد که در اوج سادگیاش ساختار درستی دارد. اگرچه این نوع از اجرای ملودراماتیک در سینمای ایران مرسوم است، اما لوافی با نگرشِ دقیق و ریزبینانه توانسته شخصیتها و همچنین نوع روابط را به درستی خلق کند. فیلم از جای درستی شروع میشود. چهار شخصیتی که قرار است فیلم با آنها جلو برود معرفی میشوند. البته این امکان وجود داشت که این معرفی بیشتر باشد، اما در شرایط کنونی هم کفایت میکند چراکه فیلمساز قصد داشته در چند سکانس جلوتر شخصیتهایش را به طور گسترده معرفی کند. هتتریک فیلم شخصیتمحور است و روایت فیلم بر عهده شخصیتهاست، اما در نظر داشته باشیم که شکلگیری شخصیتهای فیلم هتتریک در موازات بافت سینمایی کارکرد روانشناسانه هم دارند. به طوری که لوافی برای ایجاد قصه و موقعیت و لحنِ فیلمش به شخصیتهایش بیش از حد نزدیک شده به همین جهت فرامرز، لیدا، کیوان و رها با یک تصادف وارد بحران میشوند. ایجاد این بحران باعث میشود هر کدام از این چهار شخصیت به طور کامل به مخاطب معرفی شوند. (...) با ورود کیوان و لیدا و فرامرز به خانه رها بحرانهای دیگری برملا میشود که سرمنشأ این بحرانها فرامرز است تا قبل از ورود به خانه، شخصیتِ فرامرز تا حدودی برای مخاطب مشخص میشود، مردی بزدل و دست و پا چلفتی که انگار با یک زن دیگر هم ارتباط دارد. تا نیمههای فیلم هسته مرکزی فرامرز است. بیخیالی او و شرطبندی کلانش در فوتبال آن هم برای یک تیم ضعیف نشان میدهد که فرامرز تا چه اندازه منفعل است. تحقیرهای لیدا و کیوان نسبت به فرامرز و بیدست و پایی او حتی باعث میشود در چند نما مخاطب به بیخیالی او بخندد همین باعث میشود که شخصیت فرامرز شکل بگیرد. لوافی حتی معده درد فرامرز هم در فیلم بیکارکرد نگذاشته است. شرطبندیهای مکرر او برای مسابقات فوتبال و حتی ناخن جویدنش نشانی از استرسهای او دارد. این نشان میدهد که فرامرز اگرچه ظاهر خونسرد و بیخیالی دارد، اما درونیات او به شدت ملتهب است.(...) هدف فیلم هتتریک نشان دادن چگونگی رابطههاست. اگرچه عناصر قصه و شخصیتپردازی اصغرفرهادی هم در نوع رابطه و دروغ و پنهانکاری خلاصه میشود، اما لوافی در هتتریک شکل دیگری را از این عناصر آسیبرسان نشان میدهد. به یاد بیاورید سکانسی که رها از کیوان میپرسد ماشینت را چه زمانی به فرامرز فروختی؟ در همان سکانس کیوان نمیخواهد پاسخ درستی به رها بدهد به همین جهت موضوع را عوض میکند و دروغ میگوید. کیوان فرامرز را به خاطر دروغ و پنهانکاری سرکوب و تحقیر میکند و در جاهایی مدافع لیدا میشود، اما کیوان موضوع مهاجرتش را از او پنهان کرده و از سوی دیگر رها هم موضوع ازدواج اول و بچهاش را از کیوان پنهان کرده است. لوافی به درستی این دو زوج را کنار هم قرار داده است به طوری که تا نیمههای فیلم موضوع پنهانکاری فرامرز را میبینیم بعد به میزان رابطه عاطفی کیوان و رها میپردازد و زمانی که رها ازدواج و طلاقش را به کیوان توضیح میدهد ما چیزی از حرفهای او نمیشنویم. یک نمای سه نفره که فرامرز مشغول دیدن فوتبال است و سعی هم نمیکند که به حرفهای رها گوش بدهد. این هم یکی دیگر از نشانههای شخصیتی فرامرز است. حالا ما با سه شخصیت طرف هستیم که هر کدام از آنها در رابطههایشان گاف دادهاند.(...)
یک ضعف در فیلم وجود دارد اینکه چرا تصادف جدی گرفته نمیشود؟ این چهار شخصیت در نیمههای فیلم تصادف را فراموش میکنند حتی لیدا هم که نسبت به سه نفر دیگر موجهتر به نظر میرسد پیگیر تصادف نمیشود، بهتر بود در سکانس پایانی زمانی که فرامرز به لیدا زنگ میزند لیدا را در کلانتری میدیدیم یا طوری به فرامرز میفهماند که اصلا او به آدم نزده است. از این طریق شخصیت درونی لیدا برای مخاطب شفافتر میشد و مهمتر از آن موضوع تصادف به یک نتیجه منطقی میرسید، اما در شرایط کنونی اینگونه به نظر میرسد حالا که لیدا تصمیم گرفته از زندگی با فرامرز بیرون برود پس دیگر ماجرای تصادف به او ربط پیدا نمیکند که این تفکر انسانی نیست. نکته دیگری که اگر در فیلم نبود اتفاقی هم رخ نمیداد، حضور صاحبخانه است. رها بهانه میآورد که صاحبخانهاش با آمدن مرد به خانه مشکل دارد، اما بهتر بود که این یک دروغ تلقی میشد برای اینکه کیوان به خانه رها نرود تا دختر او را ببیند، در شرایط کنونی وجود دختر خردسال رها (که اصلا چگونه در خانه مانده و مادرش به مهمانی رفته جای سؤال دارد) خنثی میماند. خب به این فکر کنیم اگر کیوان به آن اتاق میرفت و کودک را میدید چه اتفاقی میافتاد؟
همانطور که گفته شد فیلمنامه هتتریک از مهمترین نکات این فیلم محسوب میشود. در
شرایطی که بیشتر فیلمهای ملودرام آپارتمانی شدهاند، اما هتتریک توانسته در
محیطی محدود با چهار شخصیت مخاطب را با فیلمش همراه کند، اساسا فیلمبرداری در مکانهای
محدود با سختیهای خاصی مواجه است، اما «مرتضی هدایتی» به درستی از پس این کار
برآمده است همچنین تدوین «هایده صفییاری» که باعث شده فیلم با ریتم و تداوم
استانداردی شکل بگیرد به طوری که مخاطب به هیچ وجه از محدویت لوکیشن احساس خستگی
نکند. از سوی دیگر بازی «امیرجدیدی» برگ برنده فیلم محسوب میشود. جدیدی با بازی
استاندارد توانسته قالب شخصیت را پیدا و آن را ایفا کند (که البته تا قبل از این
فیلم امیر جدیدی بازیگر مورد علاقه نگارنده نبوده)، اما میشود در این فیلم از نوع
دیالوگ گفتن و حتی اکتهای او لذت برد و حتی خندید، اما پریناز ایزدیار، صابر ابر
و ماهور الوند هم با توجه به میزان نقششان به بهترین شکل درخشیدند. هیچ کدام از
بازیها یادآور نقشهای گذشته بازیگرشان نیستند و این یک نکته مهم است.
فیلم هتتریک به لحاظ تکنیکی یک اثر کاملا استاندارد است که به مخاطبش احترام میگذارد، اما اینکه چرا این فیلم مخاطبان کمی دارد مشخص نیست؛ فیلمهایی مثل هتتریک که کاملا مستقل هم ساخته میشوند باید اکران گستردهای داشته باشند تا سطح سلیقه هنری مردم افزایش پیدا کند. قطعاً هتتریک برای رامتین لوافی گامی رو به جلو محسوب میشود و حتماً این فیلم به عنوان یک اثر استاندارد در یاد تماشاگرش خواهد ماند. فیلم آینهای روبهروی بخشی از حقیقت تلخ جامعه گرفته که در آن فردیت رو به رشد آدمها را در تنگناهای پیچیده یک زندگی شهری قرار داده و دچار شکستگی و بحرانهای هویتی و عاطفی میکند.