باران زعیمی
قدیمها که هنوز شاخ روابط خانوادگیِ درهم تنیده، نشکسته و کمر خانههای آجری با آن حیاطهای دلبازش زیر هیکل تنومند آپارتمانها و برجها خم نشده بود، رفتن به خانه پدربزرگها و مادربزرگها حتی به اندازه رفتن آلیس به سرزمین عجایب لذت داشت. جاذبههای هیجان انگیزی همچون کشف سوراخ سنبههای خانه با کارکرد بانک و گاوصندوق جهت تامین امنیت برخی داشتههای باارزش در مقابل نوه، نتیجههای پر شر و شور، تا یک روزه همه را به باد فنا ندهند ،کشیدن مربعهای لِیلِی میان موزاییکهای قلمبه حیاط و آب دادن چند باره به باغچههای کوچک و بزرگ، دراز کشیدن روی تخت و نگاه کردن به آسمان پرستاره یا پیدا کردن باقلوا و پشمک یزد، گز اصفهان و سوهان قم در گنجه مادربزرگ که شوق شرکت در گعدههای خانوادگی آخر هفته را صد چندان میکرد.
اما خانه آقاجانم یک جاذبه و ویژگی خاص دیگر هم داشت که همچنان عطر یادش در من زنده است. صوت اذانی که هر روز در خانه میپیچید و روح را تازه میکرد. مسجد، خانه دوم پدربزرگ بود اما حتما در یکی از اوقات نماز با صدای بلند در خانه اذان میگفت و هر چند وقت یکبار هم این افتخار نصیب آقا سید؛ دوست شوخ طبع و صمیمی پدربزرگ میشد. آقا سید روزهایی که مهمان آن خانه باصفا بود هنگام نماز به حیاط میرفت و اذان میگفت. الحق که صدای زیبایی داشت و اذانش خود به خود ما را مجذوب قبله میکرد.
فکرش را بکن یک نفر، نه از آن بالای مناره یا با واسطه سیمهای بلندگو، بلکه در کنارت با صدایی زیبا و ملکوتی بخواند؛ «الله اکبر، خدا از همه چیز و همه کس بزرگتر است»، بگوید: «حی علی خیر العمل، زودباش! برای انجام کارهای خوب، عجله کن» انگار که مدام متولد میشوی و بزرگی در گوش تو زمزمه میکند و این کلمات نورانی را به خورد تک تک سلولهای بدنت میدهد و جریانی سیال از زندگی و پاکی را در رگهایت به راه میاندازد. در این شرایط دیگر چه جای دغدغههای بیارزش مادی یا بیطاقتی در برابر سختیها و مشکلات؟
آن روزها بچه بودم و درک خارقالعادهای از دلیل اذان گفتنهای وقت و بیوقت خانگی نداشتم اما شیرینی منحصر به فرد آن را حس میکردم. بعدها فهمیدم این اقرار زیبا و هر روزه توحیدی، توصیه شورانگیزی از سوی خورشید تابان ایران، امام رضاعلیهالسلام بوده که آن را واسطه اعطای برکت روز افزون الهی و فراری دادن شیطان و دور کردن فقر و بیماری دانسته است، دقیقا.
این روزها از خانههای ما هر نوع صدایی که دلتان بخواهد بلند میشود، از خندیدن اجباری! به شوخیهای خز شده خندوانه تا بحث و مجادله بر سر اینکه چه کسی امشب ظرفها را بشوید! تا پخش موسیقیهای عجیب و غریب انشاءالله مجاز! و حتی فاتحه خوانی پیشرفته جهت شادی روح درگذشته برجام! اما چه خوب است در این میان روزی چند دقیقه هم شده اذان بگوییم، لااقل برای دل خودمان. باور کنید زنده میشویم.