کد خبر: ۳۲۶۰
تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۲۳
پپ
صفحه نخست » سبوی خیال

یوسف‌علی میرشکاک

تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو

ببین باقی است روی لحظه‌هایم جای پای تو

اگر مؤمن، اگر کافر، به دنبال تو می‌گردم

چرا دست از سر من بر‌نمی‌دارد هوای تو؟!

دلیل خلقت آدم! نخواهی رفت از یادم

خدا هم در دل من پر نخواهد کرد جای تو

صدایم از تو خواهد بود اگر برگردی ای موعود

پر از داغ شقایق‌ها‌ست آوازم برای تو

تو را من با تمام انتظارم جستجو کردم

کدامین جاده امشب می‌گذارد سر به پای تو؟

نشان خانه‌ات را از تمام شهر پرسیدم

مگر آن سوتر است از این تمدن روستای تو؟!

******

به مناسبت ولادت حضرت زهراسلام‌الله‌علیها

گلشن بهشت

علیرضا خاکساری

هر بهاری با گل رویش شکوفا می‌شود

غنچه با لبخند معصومانه‌اش وا می‌شود

«تین» و «زیتون» را میان گلشنش می‌پرورد

هر چه می‌خواهی در این گلخانه پیدا می‌شود

مادر آب است و الطافش همیشه جاری است

شک ندارم گر بخواهد قطره دریا می‌شود

مادری بر یازده خورشید عالم به کنار

پیش از این‌ها فاطمه ام‌ابیها می‌شود

یک نفر را دست حق هم کفو حیدر خلق کرد

گر نباشد، مرتضی تنهای تنها می‌شود

باء «بسم‌الله» اگر تأویل دارد با علی

«قل هوالله احد» تفسیر زهرا می‌شود

هر کسی تعریفی از بانو ارائه می‌دهد

در کتاب الله زهرا «قدر» معنا می‌شود

دست کم از خالق منان ندارد فاطمه

کنه ذات مادرم دارد معما می‌شود

صفر تا صد آفرینش در مدار فاطمه‌ست

علت خلق دو عالم مادر ما می‌شود

قرب یعنی همنشینی با علی و فاطمه

«روزبه» در خانه‌‌اش «سلمان منا» می‌شود

معجزه یعنی همین که سائل امروز او

با گدایی کردنش اقای فردا می‌شود

بی‌گمان همواره احیای ولایت کار اوست

تا قیامت ناجی «سیدعلی»ها می‌شود

*****

گوهر رخشان

با تلخیص علی‌اصغر انصاریان

در آسمان ندیده کسی اختری چنین

یزدان نهفته در صدفش گوهری چنین

بعد از ظهور حضرت زهرا، دگر خدا

خِلقَت نکرده جلوه زیباتری چنین

سیب بهشتی است به دامان مصطفی

هرگز نداشته پدری دختری چنین

جز فاطمه که ((ام‌ابیها)) لقب گرفت

دیگر نبوده بهر پدر مادری چنین

یک فاطمه برای ولایت کِفایت است

دارد علی به خانه‌ خود یاوری چنین

زهرا نبود نخل امامت ثمر نداشت

از او به جلوه آمده برگ و بری چنین

زهرا شناس باش، حدیث‌کسا بخوان

بی او نداشت اهل کسا محوری چنین

پایش به روی بال فرشته نهاده است

عالم به حیرت آمده از مَعبری چنین

با چادرش چقدر مسلمان درست کرد

هستم دخیل چادری و معجری چنین

هرگز نماند سائل درمانده بی‌جواب

باید که سر نهاد فقط بر دری چنین

محشر بدون فاطمه محشر نمی‌شود

محشر به وَجد آمده از محشری چنین

با دست‌های ساقی کوثر به روز حشر

سیراب هست تشنه لبِ کوثری چنین

بگرفته‌ام ز درگه او تاج بندگی

بالاتر است از دو جهان افسری چنین

هر چه که داشته است همه خوب بوده‌اند

هرگز نداشته است ستایشگری چنین

******

مهر خلق

محمد ناصری

عالم تمام غـرق تـمـنای فاطمه‌سـت

اصلا دلیل خلق، تماشای فاطمه‌ست

باشد به زیر سایه مهرش تمام خلق

هـرذره‌ای کـه زیر قدم‌های فاطمه‌ست

هاجر که زمزم از قدم کودکش شکفت

در آرزوی بوسه‌ای از پای فاطمه‌ست

عیسی که مرده از نفسش جان گرفته بود

در آرزوی فیض نفس‌های فاطمه‌ست

موسی که با عصاش دل بحر می‌شکافت

بی‌بادبان فتاده به دریای فاطمه‌سـت

مـریـم کجا و رسیدن بر گرد پای او

مریم کنیز زینب کبرای فاطمه‌ست

او زن بُوَد ولی بــه خداوند تا به ابد

مردانگی خلاصه معنای فاطمه‌ست

اما به جـز علی که سزاوار مدح اوست؟

آری فقط علیست که همتای فاطمه‌ست

رخسار نیلی و قدِ خم، بازوی كبود

این‌ها همه نشان ز تولای فاطمه‌ست
نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: