م. مؤیّدی
طی سالهای اخیر، مخاطبان شبكههای
ماهوارهای غرب، شاهد گزارشهای متعددی بودهاند كه در آنها زنان گزارشگر غربی،
بشاش و سرزنده و در هیئتی متمدن، با حداقل پوشش ممكن، به تهیه گزارش در میان زنانی
پرداختهاند كه سراپای آنها را پارچههایی سیاه فراگرفته است و در محیطی ناامن و
مملو از تحكمات و اجبارها از سوی مردان، محروم از موهبتهای طبیعی حیات، در
ناامیدی مطلق نسبت به زندگی عمر میگذرانند. تصویری كه رسانههای جهان از زن
مسلمان و حجابش در اذهان عمومی عالم، حتی خود این زنان، به نمایش درآوردهاند؛
تصویرِ موجودی است بدبخت و اسیر توتمها و سنتهای كهنه كه ناامیدانه چشم به جهان
متمدن دارد تا با جنبشهای رهاییبخش زنان، برای او آزادی به ارمغان آورند.
غرب،
سرگرم ظرافتبخشی هر چه بیشتر به اینگونه هجمههای فرهنگی، علیه حجاب زن مسلمان
در كشورهای اسلامی بود كه ناگهان فریاد حجابخواهی از قلب اروپا و از سوی زنان و
دختران تازه مسلمان سربرآورد. عملكرد دولتهای اروپایی در تصویب قانونِ منع حجاب،
بیشتر ناشی از گیجی و سردرگمی آنان در فهم و حل این معما بود؛ برای همرنگسازی
تمام زنان جهان، در جهت بهرهكشی جنسی و اقتصادی از آنان سالها تلاش كردند و حال،
از درون خانه، فرزندانشان با حجاب اسلامی در خیابانهای پاریس و لندن در حمایت از
حجاب تظاهرات میكنند.
«تیری دوبومن»، روزنامهنگار معروف فرانسوی،
مینویسد: «از زمانی كه اسلام را مورد مطالعه قرار دادم، مسأله مسلمان شدن زنان
فرانسوی همواره تعجب مرا برمیانگیخت. بهویژه كه تعداد زنان مسلمانشده فرانسوی
به حدود صد هزار زن رسید. من، همیشه این سؤال را میكردم كه چگونه زن فرانسوی كه
ثمره تلاش دهها ساله خود در زمینه آزادی و برابری زنان را به تدریج بهدست میآورد،
به دینی روی میآورد كه طبق گفته غربیها حقوق زن را پایمال میكند؟!»
چندی
پیش، دو دختر فرانسوی، از یك خانواده یهودی، در شمال پاریس به اسلام گرویدند. آنها
با حجاب كامل اسلامی به مدرسه رفتند، اما پس از مدتی به خاطر حجاب از مدرسه اخراج
شدند. پدر آلما (Alma) و لیلا (Lila) از مسئولان مدرسه شكایت كرد اما
فایدهای نداشت و آنها مجبور شدند در خانه ادامه تحصیل دهند. «لارنت لوی» (Laurent Levy) میگوید:
دخترانش آزادانه و با اختیار خود این پوشش را انتخاب كردهاند. پدر آلما و لیلا
یهودی است اما خود اعتقادی به دین ندارد و در رابطه با حجاب دخترانش میگوید:
«انتخاب بچهها، مرا مقداری میآزارد. من فكر میكنم، این یك اشتباه است. فكر میكنم،
این بدفهمی دنیاست. من نگرانم. زندگیِ یك زن در اسلام ممكن نیست به خودباوری او
بینجامد.» آلما لبخند میزند و جواب میدهد: «اگر اسلام به ما خودباوری نمیداد،
آن را انتخاب نمیكردیم.»
عطش
معنویت و بحران هویت
به
نظر میرسد، موج اسلامخواهی و در پی آن حجابخواهی در غرب، قبل از آنكه نیازمند
تحلیل از منظر جامعهشناسی باشد، نیازمند تحلیلی روانشناختی است. «اسلامخواهی»
در غرب پیش از آنكه یك جریان اجتماعی باشد، یك خواهش و نیاز عمومی است، یك عطش و
تشنگی عمیق به عمق چند قرن؛ خواهشِ «معنویت» كه شهروندان غرب قرنها در عرصههای
اجتماع از آن محروم بودهاند. خلأ معنویت در حوزههای جمعی جامعه، مانند محیط كار،
مدرسه، دانشگاه، بازار، حكومت، رسانهها و... و حتی خانواده بهعنوان اولین هسته و
نهاد اجتماعی، اساسیترین عامل این عطش عمومی است. شهروند غربی میبیند كه در
اسلام معنویت و اخلاق در تمام حوزههای اجتماعی تعریف شده است؛ یعنی، همان گمشده
درونی او كه سالها سرگردان آن بوده است.
امروزه،
نوجوان و جوان غربی در اوج سردرگمی و بحران هویت قرار گرفته است. معلق میان
یوتوپیایی كه رسانهها و فضای غالب فكری فرهنگی جامعه برای او ساخته و وطن فطری
خویش. انفجار اطلاعات، گسترش ابزارهای ارتباط جمعی، رسانهها و... همه و همه به
این سردرگمی دامن زدهاند. این فضای سرگردانی، به شكلی پیچیدهتر، نوجوانان و
جوانان مهاجر كشورهای غرب را در خود فرو برده است و به همین نسبت جوانان دیگر
مناطق جهان را كه در این فضای فرهنگی رشد كردهاند.
بحران
هویت، همراه با عطش شدید معنویت، آنان را به سمت ادیان و عرفانهای شرقی مانند
بودیسم، هندوئیسم و... میكشاند؛ اما چون آنها را جامع نیازهای فردی و اجتماعی
خود نمیبینند به اسلام روی میآورند.
«برگیت جمیله»، جوان تازه مسلمان اروپایی، در
شرح علل گرایشش به دین میگوید: «من در تمام طول دوران زندگی 26 سالهام، انسان
مذهبی نبودم و زندگیام را مانند سایر افراد اروپایی، در خوشی و خوشگذرانی پشتسر
میگذاشتم؛ اما همیشه در زندگی خویش احساس خلأ و كمبود میكردم. با وجود تمام
تلاشی كه در برطرف كردن این خلأ زندگی خود داشتم، باز هر روز، بیش از پیش، وضع روحیام
بدتر میشد. البته ظاهرا انسان شادی بودم... تماشای منظره زنان محجبه، صدای اذان
منارههای مساجد، گویی روح مرا تكان میداد. شروع به مطالعه قرآن كردم، هر چه
بیشتر میخواندم، احساس میكردم كه وضع روحیام روز به روز در حال بهبودی است...
در سن 26 سالگی به اسلام گرویدم.»(...)
انسان
غربی، علیرغم همه كرّ و فرّی كه رسانهها از آن در اذهان عمومی مردم جهان وحتی
خود مردم غرب ساختهاند، امروز بهشدت احساس درد غربت میكند. درد بیگانگی از وطن
حقیقی خویش؛ وطن ایمان و بیگانگی از دیگر انسانها و احساس تنهایی در میان نزدیكترینها،
حتی خانواده. این انسان، تنها و غریب، در دنیای مدرن بهدنبال وطن ایمانی خویش است
و تا آن را نیابد، آرام نمیگیرد. و آنگاه كه مییابد دیگر به هیچ چیز معاوضه نمیكند.
خانم
«تانیا پولینگ»، جوان تازه مسلمان آلمانی، در جواب این سؤال خبرنگار كه «شما برای
پذیرش اسلام خیلی قربانی دادهاید و از آن همه آزادیها و دوستان گذشته صرفنظر
كردهاید. در قبال این فداكاریها چه به دست آوردهاید؟» میگوید: «من، هر چیزی را
از دست داده باشم اما در عوض «خودم» را به دست آوردهام، من، همیشه احساس پوچی و
بنبست و درماندگی میكردم، امروز خودم را كه بیش از بیست سال گم كرده بودم و
خدایی را كه اصلا از او بیگانه شده بودم، هر دو را یافتهام. و همه چیز و همه كس
را دوباره در اسلام به دست آوردهام؛ آزادی معنوی، آرامش روحی، داشتن یك امام و
رهبر خوب و دوستداشتنی (امام خامنهای)، خواهران و برادران دینی در هامبورگ،
آلمان و اروپا، حتی سراسر دنیا.»
الگوی زن مسلمان ایرانی
وقتی جوانان اروپا پس از سالها
استضعاف معنوی و سرگردانی هویتی، مطلوب فطری خود را در دین مییابند، با همه وجود
آن را میگیرند و اصرار دارند كه همه دین را داشته باشند و حجاب را كه صرف گوهر
دین، یعنی ایمانشان است.
زنان
مسلمان غرب، حجاب را برای خود پیش از آنكه یك تكلیف بدانند، یك حق میدانند. منشأ
هر حق نیازی است كه در وجود انسانها تعبیه شده است، اعم از نیازهای طبیعی ومعنوی.
(...) عفت و پاكدامنی از جمله نیازهای اساسی روح انسانهاست تا بهوسیله آن فرد و
جامعه، با آزادی از بند شهوات، مسیر رشد و كمال را بپیمایند. همینطور صیانتِ عفت
از طریق پوششی از حجاب، نیازی است اساسی و از این رو یك حق.
تردیدی
نیست كه حقوق زنان مشرق زمین، در طول تاریخ، پایمال سنتهای غلط بوده؛ و از سویی دیگر،
هویت زن مسلمان در معرض خطر تاراج فرهنگ و ارزشهای تمدن غرب بوده است. یعنی سنتهای
غلط تحمیلی بر زنان از سویی و تحمیل الگوی یله و رها بودن زنان برای بهرهكشی جنسی
و اقتصادی از سوی دیگر، آنان را در منگنه قرار داده بود. زنِ شرقی تنها دو راه در
پیش روی خود میدید؛ یا تن به برخی سنتهای غلط دهد و از حقوق اجتماعی خویش و
تكاملی كه جز با اعاده آن حقوق، میسرنبود، بگذرد. و یا تن به لاابالیگری و بیقیدی
در برابر تمام ارزشهای معنوی و خانواده دهد؛ یا چشمپوشی از حقوق اجتماعی یا حضور
در اجتماع به بهای پشت پا زدن به تمام ارزشهای خانواده اما انقلاب اسلامی در
ایران، راه سوّمی را پیش روی زنان جهان گشود؛ حضور بهموقع در هر دو عرصه خانواده
و اجتماع، با حفظ ارزشهای ایمانی و معنوی. و این راه سوّم است كه صاحبان هر دو
جریان ظلم به زنان را در جهان به وحشت انداخته است.(...)
جبهههای فرهنگی جهان
اگر «فرهنگ» را مجموعهای نظاممند
از باورها و الگوهای رفتاری نهادینه شده در وجود انسانها، كه به اعمال و رفتار آنها
شكل و جهت میدهد، تعریف كنیم؛ دنیای امروز به دو قطب و دو جبهه فرهنگی تقسیم میشود.
جبهه فرهنگی مستضعفین و جبهه فرهنگی مستكبرین، مستضعفین، هنجارها و الگوهای رفتاری
خود را از پیامبران الهی گرفتهاند و مستكبرین از هواهای نفسانی. (...) برای فهم
این معنا، یعنی جبههبندی فرهنگی جهان و شناخت این دو جبهه، نباید به سخنان و موضعگیریهای
محافل رسمی سیاسی غرب بسنده كرد؛ باید به محل جولان و تجلی بیقید و بند هنجارهای
این دو جبهه، یعنی رسانهها، سر زد تا تقابل عینی آنها آشكار شود. از میان شبكههای
ماهوارهای، جز چند عدد (كمتر از تعداد انگشتان یك دست)، مابقی در سیطره فرهنگ
سرمایهداری است. تمامی این رسانهها و محتوایشان تمثیل انسانی است كه جز در پی
خور و خواب و خشم و شهوت نیست. سكس، خشونت، مصرفزدگی و اباحیگری از مقوّمات ذات
این فرهنگ است كه در تعارضی ذاتی با عفاف، سلم، قناعت و بندگی میباشد. از این رو،
حجاب كه نماد و صورت عفت است در تعارضی ذاتی با سكس و اباحیگری قرار گرفته است و
به همین خاطر در قلمرو حاكمیت فرهنگ و تمدن غرب محتمل نمیشود. حجاب دختران مسلمان
اروپا، جانمایه تمدن مادّی، یعنی فرهنگ آن را به چالش كشیده است بنابراین، بسیار
طبیعی است كه سران دول اروپایی در برابر به لرزه افتادن پایههای فرهنگ سرمایهداری
و لیبرالبیسم ساكت ننشینند؛ فرهنگی كه ساخته و پرداخته سرمایهداران و صاحبان
تراستها و شركتهای چند ملیتی است و از آن و در آن و بر آن است كه به قدرت رسیدهاند
و حكومت میرانند.
تصویب
قانون وضع حجاب در فرانسه و آلمان، اولین اعلام و اعتراف رسمی دولتمردان اروپا، در
به چالش كشیده شدن پایههای فرهنگی تمدن سرمایهداری توسط اسلام است. این واكنش،
هرچند در راستای همان اقدامات سابق علیه اسلام ناب بوده است اما یك خرق عادت محسوب
میشود. چون بنا نبوده است كه دولتمردان غرب، ابدا به روی خود بیاورند كه اسلام،
اركان فرهنگ و تمدن سرمایهداری را به چالش كشیده است. (...) قانون منع حجاب، هر
چند ادامه همان نبرد است اما از چند جهت با هجمات سابق متفاوت است. اول اینكه تا
امروز عمده آنها بودند كه هجمه میكردند و جریان اسلام ناب دفاع مینمود؛ ولی در
قضیه حجاب در اروپا، اسلام ناب ضربه اساسی را به آنان وارد ساخته و آنها،
منفعلانه، دفاع میكنند. دوم اینكه تاكنون نزاعها مخفی و غیر رسمی بود و رسانههای
غرب بر آن سرپوش گذاشته بودند؛ ولی در جریان منع حجاب پرده از این نبرد، علیرغم
خواست آنها، كشیده شد و به همین دلیل بود كه رسانههای غرب مجبور به انعكاس وسیع
آن شدند؛ مسألهای كه هرگز خوشایند آنها نبوده و نیست. (...) سوم اینكه، تا به
حال خط مقدم، كشورهای اسلامی و مردم و جوانان این كشورها بود اما اكنون،
ناباورانه، خط مقدم به عمق جبهه جغرافیایی لیبرال دموكراسی كشیده شده است و این
برای آنها از همه خطرناكتر است. چرا كه خط بطلانی است بر سالها تبلیغ و پر و
پاگاندای رسانههای سرمایهداری كه جنگ اسلام و غرب و جنگ میان مسلمانان و
شهروندان غرب است؛ جنگ میان مسلمانان و پیروان سایر ادیان. نبرد حجاب در اروپا
ثابت كرد كه جنگ اسلام جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمیشناسد.(...)
رسانههای غرب، زیركانه ستیزهای
را كه علیه اسلام و مسلمانان راه انداختهاند، به «اسلامهراسی» (Islamopho bia) تعبیر
میكنند؛ «اسلامهراسی» به جای «اسلامستیزی». امروزه در دنیای ارتباطات بر روی تكتك
واژههایی كه در واژگان سیاسیـ فرهنگی رسانهها به كار برده میشود، فكر میكنند
و تكتك كلمات را منطبق با اهداف خاصی جهتمند انتخاب میكنند. كاربرد واژه «اسلامهراسی»
به جای «اسلامستیزی» القای این معنا به مخاطبان است كه اسلام در باطن خویش یا
حداقل در ظاهر خود هراسانگیز است و این هراسانگیزی ذاتی اسلام است كه جریانات
اسلامهراسی را در غرب علیه اسلام و مسلمانان شكل داده است. این در حالی است كه
كوچكترین اعتراضات شهروندان اروپا به یهودیان كه بر كرسیهای قدرت و ثروت اروپا و
جهان تكیه زدهاند و یا اعتراضات مردم غرب علیه جنایات صهیونیستها، در فلسطین به «یهودستیزی» (Anti Semitism) تعبیر
میشود و به بهانه آن هر حركت و هر رسانه و تریبون عدالتخواهی كه علیه سرمایهداران
یهودی و جنایات صهیونیستها، لب به اعتراض بگشاید، به بهانه یهودستیزی خفه میشود.
نمونه بارز آن منع پخش شبكه ماهوارهای المنار (متعلق به حزبالله لبنان) در
فرانسه و آمریكا بود.(...)
منع
حجاب
در
كشورهایی نظیر فرانسه كه نظام سیاسی آنها مبتنی بر تحزّب است، تصمیمگیریهای
سیاسی فرایندی پیچیده دارد. برای تصمیم، پیرامون جزئیترین مسائل سیاسی ـ اقتصادی
احزاب و گروههای دولتی و غیر دولتی و همچنین رسانهها، ساعتها و روزها بحث و
جدل میكنند تا در نهایت تصمیمی اخذ شود كه این آخرین تصمیم نیز با اما و اگر
مخالفانی در درون نهادهای تصمیمساز مثل مجلس روبهرو میشود. چرا كه هر حزب و
گروه بهدنبال تأمین منافع خویش است و اجماع و اتفاق حداكثری احزاب و شخصیتهای
سیاسی و تصمیمساز، پیرامون یك تصمیم، بدان معنا است كه تصمیم اجماعشده تأمینكننده
حداكثر منافع اكثریت احزاب و شخصیتهای تصمیمساز است.
در
جریان تصویب قانون منع حجاب در مجلس فرانسه، از 577 نماینده فقط 63 نفر به این
قانون رأی مخالف دادند و مابقی، یعنی اكثریت مطلق، متفقالقول با آن موافقت كردند.
این بدان معناست كه منع حجاب، تصمیم یك شخص و یك حزب نبوده بلكه تصمیم اجماعی هیئت
حاكمه پیدا و پنهان فرانسه است و حكومت فرانسه، نه منتخب مردم كه منتخب رسانههاست.
و رسانهها، ابزارهای فرهنگسازی و تصمیمسازی در ید سرمایهداران و صاحبان تراستها
و شركتهای چند ملیتی، و به عبارتی هیئت حاكمه پنهان، میباشند. وگرنه در كشوری كه
فریادهای دموكراسی و حقوق اقلیتهای آن گوش عالم و آدم را كر كرده است از 577 كرسی
مجلس حتی یك كرسی به مسلمانان اختصاص ندارد، درحالیكه 11 درصد جمعیت فرانسه را
مسلمانان تشكیل میدهند.(...)
منع حجاب در فرانسه، سرآغاز یك
حركت علنی و رسمی علیه رشد و گسترش اسلام در غرب بود. یكی از مقامات رسمی دولت
فرانسه در مصاحبه با خبرگزاری BBC درباره علت تصویب قانون منع حجاب میگوید:«این وسیلهای است برای دفاع از
فرانسه و اروپا در برابر گسترش اسلام.» چند ماه از منع حجاب در فرانسه نگذشته بود
كه صدراعظم آلمان، «گرهارد شرودر» اعلام كرد: «حجاب، در میان كاركنان دولت و
معلمان آلمانی جایی ندارد.»(...) چندی بعد در بلژیك نیز معاون نخستوزیر اعلام
كرد: «ما نیز باید همان كار (تصویب قانون و منع حجاب در فرانسه) را انجام دهیم.»
وی دستور منع حجاب در میان كاركنان دولتی، معلمان و پزشكان و مدارس عمومی را صادر
كرد و برخی ایالتها، قبل از تصویب این قانون، شروع به اجرای آن كردند. وزیر خارجه
بلژیك علنا اعلام كرد كه «چادر باید از این كشور حذف شود.» در اسپانیا، یكی از
مدارس حجاب را برای دانشآموزانش ممنوع كرد و وزیر آموزش و پرورش در حمایت از
عملكرد مسئولین مدرسه، حجاب را بهعنوان علامت تبعیض علیه زنان نام برد. وزیر امور
اجتماعی اسپانیا در این باره میگوید: «این كار دختران مسلمان (حجاب) غیر اسلامی
است.» در ایتالیا، مربی یك كودكستان از كار بركنار شد. در جواب شكایت وی گفتند:
«حجاب وی بچهها را میترساند.»
مبارزه
رسمی و فراگیر حكومتها علیه حجاب پیش و بیش از آنكه به اروپا برسد، در كشورهای
اسلامی آغاز شد. این موضع مشترك حكومتهای كشورهای اسلامی با حكومتهای غربی در
برابر حجاب زنان مسلمان، حكایت از آن دارد كه حجاب ماهیت یگانه این دسته از حكومتهای
جهان را به چالش كشیده است. در میان حكومتهای حاكم بر مسلمانان جهان، حكومت تركیه
پیشقراول سركوب حجاب دختران مسلمان بوده است. چند سال پیش تظاهراتی در منطقه
«ملتیه» تركیه علیه منع حجاب دانشجویان دانشگاهها در تركیه برگزار شد. پس از
راهپیمایی، پلیس تركیه 75 نفر از شركتكنندگان در راهپیمایی را شبانه دستگیر و
روانه زندان كرد كه عمدتا از زنان بودند.(...) نمونههایی اینچنین در سركوب
بیداری اسلامی و مبارزه با موج اسلامخواهی در كشورهای اسلامی و غیر اسلامی،
فراوان است كه بسیاری از موارد آن به تیغ بایكوت رسانهها كشیده شدهاند اما روز
به روز علنیتر میشوند. تا چندی پیش، سران استكبار و دستنشاندههای آنان در
حكومتهای حاكم بر مسلمانان به این نتیجه رسیده بودند كه بهترین راه مقابله با موج
اسلامخواهی و بیداری اسلامی بایكوت كردن آن است. اما اكنون به قدری این موج
گستردهتر میشود كه دیگر چارهای نمیبینند جز اینكه رسما به آن اعتراف كنند و
مبارزهای را كه تا دیروز در خفا علیه این حركت انجام میدادند، امروز علنی، منتهی
با تغییر نام موضوع مبارزه، یعنی اسلام و اسلامخواهی به تروریسم، بنیادگرایی و...
لبه تیز تیغ افكار عمومی را كند كنند.
با
توجه به نقش اساسی زنان در تربیت فرزندان و نسلهای آینده و تأثیرگذاری فوقالعاده
آنان در به حركت درآوردن جنبشهای اجتماعی، حكمرانان كشورهای اسلامی بهشدت نسبت
به زنان و حضور آنان در اجتماع حساس هستند. آنان زن را فقط در دو الگوی تحمیلی میخواهند.
همان دو الگویی كه تا قبل از انقلاب اسلامی زنان مسلمان جهان را دو بخش كرده بود.
عدهای از زنان پایبند به حجاب و ارزشهای سنتی كه از حضور در عرصههای مختلف
اجتماع محرومند و زنانی كه وارد عرصه اجتماعی شدهاند بدون ارزشهای اصیل اسلامی. زن
در این دو وجه موجودی بیخطر برای منافع دولتهای بهاصطلاح اسلامی و اربابان
استعماری آنان است.(...)
پیامدهای
منع حجاب
اما
نتیجه این همه تلاش برای سركوب موج اسلامخواهی و حجابخواهی چه بوده است؟! حجاب،
به نماد هویت زنان مسلمان در غرب تبدیل شده است و آنها با حجاب است كه احساس هویت
میكنند. قانون منع حجاب، سعی در سلب هویت از زنان مسلمان داشت اما منجر به قوام و
استحكام پایههای هویتی زنان مسلمان و اتحاد بیشتر مسلمانان در اروپا و جهان
گردید، و این اتحاد مسلمانان اروپا خطری است بزرگ برای دولتهای اروپایی كه تصویبكنندگان
منع حجاب از آن غافل بودهاند. از این رو تصویب قانون منع حجاب در فرانسه و آلمان
و... بزرگترین پیروزی برای اسلامگرایان اروپاست. موضعگیریهای پی در پی سران
اروپا، علیه حجاب و مظاهر اجتماعی دین، خط بطلانی است بر این نظریه كهنه كه دین
افیون تودههاست. و به جرئت میتوان گفت كه در چند قرن اخیر، هیچ زمان دین به این
میزان حكومتهای سكولار و سكولاریسم را به انفعال نكشیده بود. (...)
راه
رهایی
خروج
امت اسلامی از مصائب، بلكه امتحاناتی كه در آن غوطهور است، ممكن نیست مگر با
اتحاد در تمام سطوح. و اتحاد، گرچه با شعار شروع میشود ولی به شعار ختم نمیگردد
و باید به سطوح عینی و عملی در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی
كشیده شود. (...) مسلمانان فرانسه و اروپا، علاوه بر پایبندی به سه عنصر «ایمان»،
«صبر» و «جهاد» و تأكید بر «اتحاد» (چه وحدت در صفوف داخلی خود و چه وحدت جامعه
جهانی اسلام، یعنی امت اسلامی) برای نیل به پیروزی نیازمند رهایی از سیطره فرهنگ و
تمدن مادّی هستند. «اومانیسم»، «فردگرایی»، «ناسیونالیسم»، «مصرفزدگی»،
«سكولاریسم»، «تحلیل حیات با عقل معاش»، «نگاه ماشینی به زندگی» و... زنجیرهایی
هستند كه انسان معاصر از جان خویش بر نیفكند نای حركت، مقاومت و مبارزه را نخواهد
داشت.
امروز،
علاوه بر همه «هست و نیست»های تلخ و شیرین، مسلمانان اروپا و جهان «باید و
نباید»های جدّیی را در پیشرو دارند. امروز، مسلمانان علاوه بر تحلیل هست و نیستهای
جهانِ پیرامون، نیازمند شناخت باید و نبایدهای حركت و عمل میباشند. «چه باید
كرد» و «چه نباید كرد» باید در كنار تحلیل هست و نیستهای امروز امت بنشیند و این
هر دو مقوله معرفتی، باید تبدیل به عمل و حركت شوند.
خروج
از انفعال و حضور فعال در صحنههای جامعه، دست نكشیدن از اصول و مبانی اسلامی در
منازعه با روشنفكران و رسانههای غرب، تعریف هویت جدید اسلامی و تأكید بر عضویت
انفكاکناپذیر در جامعه جهانی اسلام (امت اسلامی) توجه به روح احكام و قوانین اسلام
(مانند حجاب) علاوه بر تقید به احكام شریعت، حضور دختران و زنان مسلمان در عرصههای
مختلف جامعه، با تأكید بر هویت اسلامی خود، برخورد و تعامل حسنه با سایر شهروندان
غیر معاند، پیروان دیگر ادیان و جلوگیری از جنگ مذهبی و قومی در این كشورها و
تأكید بر وجه اشتراك استضعاف و دشمنان مشترك، یعنی سرمایهداران پولپرست، دولتهای
استكباری و رسانههای ذینفوذ و... همه و همه از جمله بایدها
ونبایدهایی است كه مسلمانان اروپا بهخصوص زنان مسلمان، در این بلیه و آزمایش
سخت، در پیش رو دارند. اما امت نیز در قبال مصائب عضوی از پیكر خود، ـ یعنی
مسلمانان فرانسه و اروپا مسئول و مكلف است؛ همبستگی و حمایت بیدریغ در تمام سطوح
از مسلمانان اروپا و زنان محجبه، تأكید بر هویت امت واحده و عدم انفكاك اقلیتهای
مسلمان جهان از پیكره امت اسلامی است. تلاش زنان و دختران مسلمان در دارالاسلام
برای زدودن این ذهنیت نادرست كه حجاب را در كنار اكراه و اجبار تصویر میكند.
ارتباط بیش از پیش با مسلمانان اروپا از طرق وسائل ارتباط جمعی، بهخصوص اینترنت،
فرهنگسازی در حوزههای مختلف هنری و غیر هنری، توسط هنرمندان و نخبگان امت
اسلامی، در جهت رفع ظلم بر مسلمانان غرب و حمایت بیش از پیش مسلمانان از آنان و...
از جمله بایدها و نبایدهای پیش روی امت اسلامی در هر گوشهای از كره زمین است.
پایان
كلام اینكه، خداوند؛ سرنوشت هیچ جامعهای را تغییر نمیدهد، مگر آنكه اعضای آن
جامعه، خود تصمیم به تغییر در سرنوشت خویش بگیرند. چرخ تاریخ را تحولات انفسی و
روحی در بطن جوامع بشری و قبل از آن اراده بر تحوّل است كه به حركت درمیآورد. و
این تحولات انفسی بستر شكلگیری انقلابهای حقیقی در جهان است. مسلمانان و
مستضعفین جهان، امروز توان آن را دارند كه با اتحاد ایمانی و تغییر و تحول انفسی و
روحی در وجود خویش، فصلی جدید در تاریخ بشریت بگشایند كه آغازی بر پایان قرنها
انقطاع جوامع و حكومتها از عالم وحی و استقرار مجدد عدالت بر كره زمین باشد.
منبع: مجله راه (با تلخیص)