کد خبر: ۳۱۹۸
تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۴
پپ
انتظار طلوع
صفحه نخست » سبوی خیال

منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد

صبح همراه سحر‌خیز جوانش برسد

خواندنی‌تر شود این قصه از این نقطه به بعد

ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد

پرده چاردهم وا شود و ماه تمام

از شبستان دو ابروي کمانش برسد

لیله‌القدر بیاید لب آیینه‌ درک

سوره فجر به تأویل و بیانش برسد

نامه داده‌ست ولی عادت یوسف اینست

عطر او زودتر از نامه‌رسانش برسد

شعر در عصر تو از حاشیه بیرون برود

عشق در عهد تو دستش به دهانش برسد

ظهر آن روز بهاري چه نمازي بشود

که تو هم آمده باشی و اذانش برسد

قاسم صرافان

****

به مناسبت ایام دهه فجر

درفش فتح و ظفر

شهریار

دمید فجر که خورشید باز می‌گردد

امید در دل نومید باز می‌گردد

درفش فتح و ظفر با سپاهیان خداست

جهان به جبهه توحید باز می‌گردد

نگین ملک سلیمان ستانده‌ایم از دیو

دوباره جام به جمشید باز می‌گردد

نگین گمشده اینک حکومت اسلام

که با مراجع تقلید باز می‌گردد

بلی امام خمینی، کنون توانی گفت

که از تزاحم و تبعید باز می‌گردد

افق شفق شد و پس فجر زد چه می‌بینم؟

به چشم کور مگر دید باز می‌گردد

در استقامت راه خدا مکن تردید

که بیخ کفر به تردید باز می‌گردد

چو بید می‌شود آشفته دین ولی خورشید

به زیر سایه این بید باز می‌گردد

دگر حکومت شیطان نمی‌شود تأیید

به جای خود همه تأیید باز می‌گردد

فساد رو به صلاح است و صبح کاذب هم

سیاه می‌رود اسپید باز می‌گردد

سر سیاه زمستان تو شهریار ببین

بهار می‌‌رسد و عید باز می‌گردد

نوآوری نه به فرمان هر هنرمندی است

به پا که شعر به تعقید باز می‌گردد

****

صلح جهانی

طاهره صفارزاده

وقتي در انتظار صلح جهاني هستيم‌

بايد يگانه باشيم‌ با نيكي‌

با راستي، با فتوّت و خوش قلبي‌

بايد انسان باشيم‌ كه در كرامت انسان

زيبايي‌ست، بايد زمينه‌ساز زمان باشيم‌

اگر در انتظار زماني هستيم‌

كه رهبران هدايت‌ و همرهان هادي

حق خداشناسي و انصاف‌

عدل و نجابت و بهروزي‌

فرزانگي و جوان‌مردي را براي دنيايي‌

كه گنجينه‌هاي وجودش‌

از ذخيره‌ اين نعمت‌ها

خالي شده‌ست‌ هديه مي‌آورند

بايد مجهز و در حركت باشيم‌كه انتظار

يعني آماده باش، آماده بايد باشيم‌

و اهل عمل‌

بايد رسيدهاي نكوخواهي‌، خوبي‌

گره‌گشايي را

براي نثار، در پيشواز مقدم موعود

در دست داشته باشيم‌

بايد يقين بورزيم‌

كه ماندگار مطلق‌ در هر دو سوي ميز بي‌نهايت هستي‌

همان ارادة «يكتا»ست‌

تصميم‌ در اراده‌ خالق‌ و در خرد خالق است‌

و در خردجويي‌

صلح است‌، صلح درون‌

همان معشوقي‌ست‌ كه قرن‌ها

در خيمه‌گاه صبرِ بر مصائب‌

به انتظار ورودش نشسته‌ايم

****

غم هجرتِ ناجی

جعفر ابوالفتحی

من گریه می‌کنم که مصفا کنی مرا

شاید غبار چادر زهرا کنی مرا

ابن‌الکریم بر در تو سائل آمده

دور از کرامت است ز سر وا کنی مرا

این روزها بدون تو ما گریه می‌کنیم

بی تو میان خوف و رجا گریه می‌کنیم

چشمان جاده از غم هجرت پر آب شد

قلب قلم به دست دل من کباب شد

آن‌قدر که نیامدی و من ندیدمت

این چند خط بدل به هزاران کتاب شد

باشد تمام می‌کنم این اشک و آه را

باشد تمام می‌کنم عمر تباه را

بیچاره من که این همه از عشق خوانده‌ام

اما به پای عشق قریبت نمانده‌ام

تنها دلم خوش است در این فاطمیه هم

دل را به خاک خیمه سبزت رسانده‌ام

با حال گریه روضه نوشتم خودت بخوان

گرچه بدم نرو تو کنارم بمان بمان

این روضه را به نام تو آغاز می‌کنم

این صفحه را برای تو من باز می‌کنم

اینجا نوشته مادر تو سینه‌اش شکست

گریه ز میخ خونی لجباز می‌کنم

این چند سطر روضه برای همه بس است

آقا ببخش میوه باغ تو نارس است

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: