با تلخیص علی اکبر رشاد
نیست در صنع خدا شاکلهای خوشتر از این
خط و خالی سمن و سنبلهای خوشتر از این
دل ما تاول زخمی است که در سینه ماست
نیست بر پای طلب آبلهای خوشتر از این
یار از من به من دلشده نزدیکتر است
نبود بین دو کس فاصلهای خوشتر از این
«بندهی عشقم و از هر دو جهان آزادم»*
کس نبسته است به پا سلسلهای خوشتر از این
دل پر خون و دو چشم تر و من همسفریم
ره ندیده است به خود قافلهای خوشتر از این
کار ما گشته شب و روز تماشای جمال
نیست در کون و مکان مشغلهای خوشتر از این
حین قتل از تپش چار رگ ما رنجید!
که شنیدهاست ز قاتل گلهای خوشتر از این
*****
نماز استقامت
میلاد عرفان پور
بخوان از چهره طفلانم اینک مشق غربت را
بخوان در گوش خاموشان عالم این مصیبت را
فلسطینم، صدای رنج انسانم، مرا بشنو
که شعر داغ من تا آسمان برده بلاغت را
فلسطینم که صبحا صبح با نعش عزیزانم
به دوش خسته خود میکشانم بار حیرت را
کماکان قصه من مانده در پستوی خاموشی
مبادا از جهان یک شب بگیرد، خواب راحت را
بگو شیپورهای شایعه خاموش بنشینند
و بشنو از دل آوار، آواز حقیقت را
مرا با قامت خونین یارانم، تماشا کن
ببینی تا مگر حیرانی صبح قیامت را
برای کودکان، لالایی از جنس رجز خواندم
که در گهواره فهمیدند معنای شهادت را
فلسطینم، سلاحی دارم از آه و نمیترسم
نثار جان دشمن میکنم طوفان وحشت را
فسطینم، غم آخرزمانم، قبله اول
که زیر تیغ میخوانم نماز استقامت را
*****
منم گمگشتهای دارم
علیرضا یغمایی
من امشب با تو ای ساقی، نهانی صد سخن دارم
هزاران شکوه از بلبل، در این دشت و دمن دارم
منم چون پیر کنعانم، منم گمگشتهای دارم
منم از یوسف خویشم، فقط یک پیرهن دارم
کفن پوشیدهام این دم، لباس دنیوی کندم
برای دفن دنیایم، هم اینک گورکن دارم
منم تنهاترین مَردم، پر از احساس و پر دردم
ز تب داغم ولی سردم، غمی با خویشتن دارم
چه باک از مردنم وقتی، وفا کردم جفا دیدم
برای خودکشی اینک، به مشت خود رسن دارم
ز گیتی خوردهام سیلی، که گلگون بُود نیلی
نیامد آخرش لیلی که بیند بس محن دارم
هر از گاهی تو ای ساقی، بیا در مکتبم بنشین
که من هم در حریم عشق، هزاران فوت و فن دارم
همه شادند و من غمگین، کنار سفره هفتسین
برای حفظ این آیین، لباس نو به تن دارم
نهادم بیتی از حافظ در این شعر پر از سوزم
اگرچه خود در این محفل سری در انجمن دارم
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمانشکن دارم
*****
به مناسبت آغاز دهه مبارک فجر
ولایت خورشید
مهرداد اوستا
فَری ای جهان زیر شهپر گرفته
هُمای ز گردون فراتر گرفته
ز دامان آخر زمان بر دمیده
جهان را چو خورشید انور گرفته
بتان را سریر خدایی ز سر بر
به منشور اللّهُ اکبر گرفته
خمینی! امام! ای که دادِ ولایت
به توفیق دادار داور گرفته
لوای ولایت به توقیع حیدر
به فرّ ولای ولایت گرفته
به دریای خون بادبانها گشوده
به طوفان درون، هر دو لنگر گرفته
ز توحید، رایت به گردون کشیده
ز سر شرک را تاج و افسر گرفته
به حکمت خدایی، به گوهر الهی
درفش رسالت، به سر برگرفته