فاطمه اقوامی
حسابی خسته بودم... اولین ماشین که رد شد، مسیرم را گفتم... ترمز کرد و من با خوشحالی وصف ناپذیری از هیاهو و شلوغی خیابان به سکوت ماشین پناه بردم... سرم به پشتی صندلی تکیه دادم و چشمانم را بستم تا خستگیم کمی در برود اما چشمتان روز بد نبیند هنوز لحظاتی نگذشته بود که یکدفعه احساس کردم مثل این فیلمهای تخیلی در یک چشم بر هم زدن از جایی به جای دیگری نقل مکان کردهام... احساس میکردم وسط یک کنسرت بزرگ نشستهام... خواننده داشت با ناراحتی و اعتراض خطاب به کسی که معلوم نبود کیست، میگفت: «به تو گفتم قبل رفتنت اگه نباشی یک روز... کاری با دنیا ندارم... به تو گفتم خودمو میکشم و پر میزنم تو آسمونا... بگو گفتم یا نگفتم، بگو گفتم یا نگفتم» و هنوز کسی جوابش را نداده و مشخص نکرده بود این حرف را گفته یا نگفته عصبانی شد و فریاد کشید: «حالا روزگار من بعد سفر کردن تو طناب داره، تیغو میکشم رو رگهام، میپاشه خونم رو عکسات...» دیدم قضیه بدجور داره جنایی میشه و الان است که یک جنازه روی دستمون بمونه... نگاهی به راننده و ضبط روشن ماشین کردم و گفتم: آقاااا ببخشید میشه صدای ضبط رو کم کنید؟! با ناراحتی دستش رو برد سمت ضبط و هم صدا رو یکم کم کرد، هم زد روی ترک بعدی... اینبار کار از کنسرت گذشت، بیدعوت رفتم وسط یک عروسی! تمام ماشین از صدای ضرب آهنگ میلرزید و خواننده که انگار کنترل از دست خودش هم خارج شده بود، میخواند: «مثل یه تردست...منو دربست...عاشق یکدست... با نگات کردی تو...» دیگه طاقت نیاوردم، گفتم آقا هر جا نگه دارین من پیاده میشم... راننده که فهمیده بود قضیه چیست، گفت: خانم این که دیگه مشکل نداره، تلویزیون هم پخش کرد... راست میگفت خودم آن برنامه پر بیننده را دیده بودم اما جای بحث نبود، پول را دادم و پیاده شدم و بقیه مسیر به این فکر کردم که چه شد وضعیت موسیقی ما به اینجا رسید؟! به این فکر کردم چرا تا این حد سطح سلیقه مردم کاهش پیدا کرده است؟ به این فکر کردم گوش کردن مدام چنین آهنگهای خالی از محتوا آن هم با این ضرب آهنگ چه بر سر فکر و ذهن و جسم جوانان ما میآورد؟ و همه آن فکرها باعث شد این هفته با شما از این موضوع سخن بگویم... از حال بد موسیقی کشورمان... میدانم مثل همیشه نگاه مهربان و کاوشگر شما همراه صفحات گزارش ماست.
زخمی بر دل موسیقی کشور
مدتهاست که موسیقی کشور عزیزمان حالش چندان خوبی ندارد و آثار بیماری در چهرهاش نمایان است. غده سرطانی ابتذال در بطن آن ریشه دوانده و هر روز تکثیر میشود. خروجی این اتفاق تلخ، آهنگها و ترانههایی است که که از لحاظ فرم و محتوا با فرهنگ غنی ایرانی و باورهای مذهبی جامعه ما همخوانی نداشته و فرسنگها دورتر از آن چیزی هستند که باید باشند. هر از گاهی صدایی به اعتراض بلند میشود و این وضعیت نابهسامان را به باد انتقاد میگیرد اما این اعتراضات و انتقادات چندی پیش و به دنبال انتشار خبر برگزیده شدن دو ترانه در جشن «موسیقی ما» اوج گرفت. حتما میدانید که جشن موسیقی ما یکی از جشنهای موسیقی کشور است که از سال 92، هر سال توسط وبسایت موسیقی ما (پایگاه خبری و تحلیلی موسیقی ایران) و زیر نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار میشود. امسال در بخش مردمی این جشن، آهنگ «ماه پیشونی» از گروه موسیقی «هوروش بند» و قطعه «یک لحظه نگام کن» ساخته گروه «ماکان بند» برگزیده شده و تندیس طلایی دریافت کردند.
* «وقتشه دیوونه بشم به سیم آخر بزنم وقتشه که شمارهتو بگیرمو زنگ بزنم/ نمیتونه سد کنه رامو کسی جلو دارم نیست مثه تو یکی یدونه آخه تو این عالم نیست»
* «جالب اینجاست میگفتی تو/ پیشم بمون هیچ وقت نرو/ برگشت ورق دل کَندی و/ نفهمیدم پس چرا خواستی منو؟»
شاید تعجب کنید ولی آنچه آمد، بخشهایی از این دو آهنگ تقدیر شده هستند! ادبیات ضعیف، سطحی و سخیف این دو ترانه بخصوص آهنگ ماه پیشونی موجی از انتقادات را به دنبال داشت. کاربران فضای مجازی به این اتفاق واکنش نشان دادند و از آن به عنوان زوال هنر نام بردند.
برخی گفتهاند نقدی بر این اتفاق وارد نیست چرا که این دو آهنگ با آرای مردمی انتخاب شدهاند اما دقیقا مسأله اصلی همین جاست. باید دید چه چیزی سطح سلیقه مردمی را تا این حد تنزل داده که موسیقی پاپ انتخابی آنها چنین آهنگهایی است. آهنگهایی که ترانه و شعرشان تا این حد با ادبیات فاخر ما بیگانه است و حتی در پارهای موارد از نظر قافیه دچار مشکل هستند.
از طرفی باید به مسئولان این جشنواره خرده گرفت و از آنها پرسید اساسا چرا چنین آهنگهایی جزو گزینههای انتخابی قرار گرفتهاند تا مردم بتوانند به آن رأی بدهند؟! مطلبی که ترانهسرای پیشکسوت استاد محمدعلی بهمنی هم در گفتگو با روزنامه جوان به آن اشاره کرده و میگوید: «برگزار کنندگان این جشن باید برای کار خودشان شخصیت قائل میشدند و این ترانه سخیف را برای حضور در جشن نمیپذیرفتند. زمانی که یک جشن یا جشنواره پا میگیرد و اعتبار به دست میآورد نباید هر کار ضعیفی را به این بهانه که مخاطب دارد، بپذیرد.»
مسیر انحرافی
اواخر دهه 70 بود که موسیقی «پاپ» یا همان موسیقی مردمی در ایران متولد شد. موسیقی پاپ مدل جدید و جذابی بود که قابلیت داشت جوانان را از کارهای بیهویت و ترانههای به اصطلاح لسآنجلسی دور کرده و به سمت خود جذب کند. درست است که موسیقی پاپ از نظر فرم و نوع موسیقی با موسیقی سنتی متفاوت بود اما این مسأله بدان معنا نبود هر موسیقی و شعری در این عرصه به کار گرفته شود و همان ترانههای غربی فقط رن و لعاب بومی و وطنی به خود بگیرند. قرار بر این بود فعالین عرصه موسیقی با کمک و نظارت کارشناسان، تولیداتی را به جامعه عرضه کنند که هم از کیفیت موسیقی و شعر در رتبه بالایی باشد و هم بتواند پاسخگوی نیازها، تحرک و انرژی جوانان باشد. آثاری که دربردارنده محتوایی درخور و شایسته باشد و بتواند از طریق هنر تأثیرگذار موسیقی به فکر و اندیشه جوانان راه یابد. این نوع موسیقی خیلی زود در بین جوانان جای خود پیدا کرد و نگاهها به سمن آن معطوف شد. انصافا هم آن اوایل کارهای قابل تأملی به بازار عرضه شد. کارهایی که تولید کنندگان آن برای شعور مخاطبان و ساخت موسیقی ارزش قائل بودند و تن به تولید هر اثری نمیدادند. ملودی و ترانههایشان کپی برداری از غرب نبود و از خوانندههای لس آنجلسی الگو برنمیداشتند اما متأسفانه زمان زیادی نگذشت که سود و کسب درآمدهای هنگفت که بر پایه اعتماد مخاطبان ایجاد شده بود برخی فعالین این عرصه به طمع انداخت و جریانی به راه انداختند که مسیر موسیقی را به ناکجاآباد امروزی هدایت کرد و پای ابتذال را به موسیقی کشاند.
کمکم نگاهها به سمت غرب متمایل شد، سواد و دانش موسیقیایی خوانندگان نم کشید، هر ترانهای با هر سطح ازادبیات به آهنگها راه پیدا کرد، ملودیها از دستگاهها و ردیفهای ایرانی فاصله گرفت و خلاصه موسیقی به یک بیماری مزمن دچار شد.
آشفته بازاری به نام موسیقی:
حالا کار به جایی رسیده که طرف صبح که از خواب بلند میشود، احساس میکند باید خواننده شود و همین اراده کافی است که فردای آن روز میکروفون به دست گیرد و هر آنچه به ذهنش میرسد بخواند. اصلا هم نیازی به فراگیری آواز و شناخت دستگاههای موسیقی نیست؟! تیپ که بزند، مویی رنگ کند و ژست خوانندگی بگیرد کفایت میکند. از روش جذب فالوئر هم نباید غافل شد. همین که چند k فالوئر جذب کند حتی فیک و قلابی کافی است تا خیلی زود به عنوان یک خواننده موفق و مردمپسند، مهمان یکی از برنامههای تلویزیونی شده و آواز سر دهد.
اصلا هم لازم نیست دلش شور شعر و ترانه را بزند، همین حرفهای معمولیاش را میتواند با اندکی تغییر وزن و آهنگ بدهد و آن ها در قالب ملودی ریخته و بخواند : «هر بار این درو محکم نبند نرو، این چشمای ترو نکن تو بدترو!»
اما قضیه به همین جا ختم نمیشود. حالا موسیقی ما آنقدر آشفتهبازار شده که در میان آن خوانندگانی پیدا میشوند که وسط کنسرت خود تردستی و شعبدهبازی میکنند! گردن خود را از جایش درمیآورند، غیب میشوند، با تخت و لباس پادشاهی به روی صحنه میآیند، در حین اجرایشان، خانمی با عشوه حرکات نمایشی انجام میدهد و خلاصه موسیقی را به بازی گرفتهاند.
متهم ردیف اول؛ رسانه ملی
رسیدن به پاسخ این سؤال مهم که چرا موسیقی ما به اینجا رسیده مطالعهای دقیق و همه جانبه میطلبد اما خیلیها در بین همه علتها انگشت اتهامشان به سمت رسانه ملی است. اگر شما یک صبح تا شب شبکههای مختلف تلویزیون بالا و پایین کنید و برنامههای مختلف آن را از نظر بگذرانید بدون شک با این عقیده همراه میشوید که رسانه ملی در به وجود آمدن روند بیمارگونه موسیقی نقش بسزایی دارد. وقتی آغوش آنتن صدا و سیما به روی آهنگهای بی محتوا باز است و ترانههای سخیف که بویی از ادبیات نبردهاند با آب و تاب برای بینندگان پخش میشود و خوراک هر روزه ما در تلویزیون به عنوان مهمترین رسانه کشور چنین آهنگهایی است چطور میتوان توقع داشت سطح سلیقه مردم همگام با این روند تنزل پیدا نکند؟! جوان ما چشمش به رسانهای است که بنا بر باور او مورد تأیید مسئولان ارشد فرهنگی است، پای درس رسانهای نشسته که به فرموده امام راحلره باید دانشگاه باشد، اما چیزی که از آن در حوزه موسیقی میآموزد هیچ سنخیتی با فرهنگ و اعتقادات جامعه ندارد. بارها از زبان جوانان در پاسخ به اعتراض بزرگترها به آهنگهایی که گوش میدهند شنیدهایم که میگویند این را تلویزیون پخش کرده است، پس اشکالی ندارد! او در طول شبانهروز زیر بمباران آهنگهایی است که از عشقهای بی سر و ته و خیانت دم میزنند و سلیقه موسیقیاش را به قهقرا میبرند. او و دیگر مخاطبان هر روزه شاهد دعوت برنامههای پر بیننده از خوانندگان جوانی هستند تازه صدایشان باز شده است و بر حسب اتفاق مسیرشان به وادی موسیقی رسیده است، کسانی الفبای موسیقی نمیدانند و دستگاههای موسیقی ایرانی را نمیشناسند. خوانندگانی که اگر به آنها بگویند زنده اجرا کن یا رنگ از رخسارشان میپرد یا با صدای ناموزون خود آبروی اهالی موسیقی را بر باد میدهند. افرادی که سطحی بودن ترانههایشان عرق شرم بر چهره ادبیات فاخر ما مینشاند. محض نمونه این بخش از ترانه یکی از خوانندگان معروف را از نظر بگذارنید و خود قضاوت کنید: «گفتم توی مرام ما منتکشی نیست با مرام/ میخواد بره خوب به درک همینی که هست ختم کلام»
مگر همین گروه «هوروش بند» زمانی که کل تجربه و سابقه کاریشان فقط چند آهنگ منتشر شده در فضای مجازی بود، به برنامه پربیننده تلویزیون دعوت نشدند و همین برنامه سکوی پرتاب آنها نشد؟! گروهی که حتی نام انتخابی خود را درست تلفظ نمیکنند! آنها برای انتخاب نام گروه خود از گوگل کمک میگیرند و از بین نتایج به دست آمده نام «هوروش» را انتخاب میکنند غافل از اینکه تلفظ صحیح این کلمه «هوروَش» است!
اگر چند روز دیگر بر بیلبوردهای شهر تبلیغ کنسرت دو برادر ( یکی کودک و دیگری نوجوان) را دیدید چندان تعجب نکنید چرا که چندی پیش بذر این اتفاق در یک برنامه پر مخاطب سیما کاشته شده است. دو برادری که روی آنتن زنده آهنگی را خواندند که هیچ تناسبی با حال و هوای سنی آن نداشت.
متأسفانه این جریانی است که در رسانه ملی ما شروع شده و همچنان ادامه دارد و مافیای پشت پرده هم آن را تقویت میکنند. جریانی که ضد ارزشها را به جای ارزشها مینشاند و سطح فکری و فرهنگی مردم را آنقدر تقلیل میدهد که ماه پیشونی گروه هوروش بند را با آن محتوا به عنوان آهنگ پاپ سال برمیگزینند.
وقتی اهالی سرزمین موسیقی فریاد اعتراض سر میدهند
این روند سانه ملی بارها از سوی اهالی اصیل این وادی، دلسوزانه مورد نقد قرار گرفته و فریاد اعتراض آنها را بلند کرده است چرا که میدانند این راه به نابودی موسیقی غنی ایرانی ختم میشود.
«حسین پرنیا» آهنگساز و نوازنده معتقد است «مسیری که در برنامههای موسیقی تلویزیون دنبال میشود، چنانچه با همین سرعت پیش رود، در دهههای آینده، ایران تنها چیزی که نخواهد داشت هویت موسیقایی، فرهنگی و هنرِ اخلاق محور است و دیگر باید گفت، آنچه به عرصه ظهور خواهد رسید، فرهنگ دستِ چندمیِ آمریکایی، اروپایی است که ریشههای گوناگون خود را دارد و میبایست در جایی مفصل به آن پرداخت.»
او درباره دعوت از خوانندگان نوپا به تلویزیون میگوید: «نکته اینجاست که چه کسانی پشتِ این ماجرا هستند. یک خواننده که حتی الفبای موسیقی را نمیداند و دارای فرهنگ شعوریِ نازلی است و شناختِ سطحی از فرهنگ و هنر دارد را به جایی دعوت میکنند که نامش تلویزیون است. مردم از طریق این رسانه با نام و کارِ چنین افرادی آشنا میشوند و البته برای بسیاری از مردم این عمل تلویزیون حجت است. پشت تیتراژهای ماه رمضان چه کسانی هستند؟ پشت ماجرای دعوت شدگان به برنامههایی که خود هویت فرهنگی جامعه را به نازلترین سطح سوق میدهند، چیست؟ اینها چه کسانی هستند که سودشان در همین برنامههای کم محتوا و یا بیمحتوا و فاقد معیارهای ارزشی و اخلاقی است؟»
استاد «محمدعلی بهمنی» ترانهسرای معروف هم در انتقاد از صداوسیما به خاطر پخش ترانههای ضعیف، میگوید: «وقتی تلویزیون خوانندههای ترانههای سطحی را دعوت و کارهای آنها را پخش میکند، شرکتهایی که با آنها طرف قرارداد هستند، خوشحال میشوند و میگویند این کار به معنای رسمیت دادن صداوسیما به آثار ماست و همین را وسیلهای برای تبلیغ خود میدانند. کار صداوسیما در دعوت از چنین خوانندههایی و پخش آثارشان اشتباه است. با اینکه آنها مدعی میشوند از آثارشان استقبال میشود.»
برقص تا معروف شوم!
چندی پیش بود که خبر دستگیری چند دختر رقاص جوان در اینستاگرام و پخش اعترافات آنها جنجالی در فضای رسانهای کشور به پا کرد. خبری که گمان میرفت پس از انتشار آن، شاهد کاهش چنین مسائلی باشیم اما «ایسپا» مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران در گزارشی اعلام کرده میان محتواهای فرهنگی مؤثر در اینستاگرام با بررسی از روی میزان لایک،کامنت و میزان مشاهده، محتوای رقص در اینستاگرام از ۹ درصد سال ۹۶ به ۲۴درصد تا پایان شهریور سال ۹۷ ماه رسیدهاست. این آمار سؤالی در ذهن ایجاد میکند که غیر از جذب فالوئر و معروفیت چه بهانه دیگری میتواند دختری ترغیب کند که پا در این وادی بگذارد و خطر دستگیر شدن را به جان بخرد؟! صفحات این رقاصهها را که مرور کنید پر است از رقصهایی که با آهنگهای معروف با نام و نشان، انجام شده است. رقصهایی که در نهایت به نفع خواننده یا گروه موسیقی هم تمام میشود و میتواند به «هیت» شدن آهنگ آنها کمک کند. هیت شدن اصطلاحی است بین اهالی موسیقی به معنای اینکه یک آهنگ به یکباره از همهجا به گوش برسد، یعنی فراگیر شود. حالا این آهنگ میتواند اصلا کیفیتی هم نداشته باشد اما با هیت شدن، صاحبانش را معروف کند و در اندک زمان به ثروت برساند. حالا به نظر شما بین این مسأله و رقص دختران رابطهای وجود دارد؟! خبرگزاری فارس در گزارشی به این مسأله پرداخته و به دنبال جواب این سؤال رفته است. این خبرگزاری با آیدی ناشناس به برخی از این صفحات پیام داده و سؤال کرده مایل هستند روی یک آهنگ درخواستی که برایشان میفرستند فیلم تولید کنند؟
یکی از رقاصهای مجازی در جواب این درخواست قیمت یک و نیم میلیون تومان برای هر پست را اعلام کرده و البته از طرحهای تخفیفی خود هم خبر داده است. و درجواب این سؤال که تاکنون با چه کسانی همکاری داشته گفته همکاریهایش با خوانندگان و بندهای موسیقی در صفحه مجازیاش وجود دارد!
این خبرگزاری در ادامه گزارشش آورده است که در ضمن پیگیریهایش گزارشی از تیویپلاس را یافته که در آن «بابک جهانبخش» خواننده باسابقه موسیقی پاپ به این شگرد جدید خوانندگان برای هیت شدن کارهایشان میکند اشاره کرده و از آن به عنوان یک شیوه زشت و خجالتآور نام میبرد.
حتی اگر این گزارشات و ربطهای استدلالی یک حدس و گمان باشد، بر مسئولان مربوطه واجب است پیگیر این ماجرا باشند و اگر صحت دارد خیلی سریع ساحت موسیقی را از وجود چنین لکه ننگی پاک کنند.
یکی باید به حال این مریض بدحال فکری کند
ختم کلام آنکه حال موسیقی کشورمان اصلا خوش نیست و مانند مریضی بدحال در بستر بیماری با مرگ دست و پنجه نرم میکند، مسئولان فرهنگی هم این وسط دست روی دست گذاشته و اضمحلال این هنر را به تماشا نشستهاند. تا دیر نشده باید کاری کرد وگرنه با این روند تا چند سال آینده نام و رسمی از موسیقی اصیل ایرانی بر جای نمیماند. گرچه این اقدام باید سالها پیش انجام میگرفت همان موقع که رهبر انقلاب خطاب به اهالی هنر فرمودند: «موسیقی را هدفدار، جهتدار و معنادار اجرا و طراحی کنید و صبغههای لهو را از آن بزدایید. در خواست من از شما آقایان، موسیقی دانها و افرادی که در این زمینه بسیار مهم صاحب نظر و هنر هستید، این است که احساس مسئولیت کنید، و موسیقی را نجات دهید... بعضی از موسیقیدانهای سنتی اصیل و ریشهدار گاهی میگویند که «موسیقی قبل از انقلاب دچار ابتذال شده بود؛ ولی در دوران انقلاب الحمدلله، آن ابتذال از بین رفت.» من این را نمیخواهم بگویم. از دید یک متخصص، همان است که موسیقی دچار ابتذال شده بود. خوشبختانه به خاطر محدودیتهای قهری انقلاب، آن ابتذالها از پیکر موسیقی فرو ریخت. من تقسیم دیگری را میخواهم مطرح کنم. چون تنها به اینکه آن ابتذالها از بین برود، قانع نیستم. بلکه میگویم در همین موسیقی غیرمبتذل سنتی عالمانه هم، شما وظیفه دارید جهتگیری درست ایجاد کنید. توقع من از شما، هدفدار کردن موسیقی است.من این توقع را هم از آقایان آهنگساز و موسیقیدان دارم. اگر شما توانستید این کار را بکنید، بدانید خشتی را خواهید گذاشت که نه برای تمدن ایران اسلامی، بلکه برای کل جهان محفوف به همان سیاستی که قبلا عرض کردم، مبارک خواهد بود. حتی ممکن است دیگران هم در آینده، از این اهتمام شما بهره ببرند.» (بیانات رهبر معظم انقلاب در بازدید از صدا و سیما و سخنرانی در جمع اهالی موسیقی، 9/5/1375) اما هنوز هم دیر نشده و میشود این بیمار رو به موت را نجات داد فقط کمی توجه و همت لازم است.