کد خبر: ۳۰۹۳
تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۹۸ - ۱۴:۵۶
پپ
صفحه نخست » داستان

مهناز کرمی

ـ بگو جون ملوک! مرگ من! یعنی این‌قدر اثرش روی پوست خوبه؟! بگو جون فرنگیس...

عمه همچنان تلفنی مشغول رد و بدل کردن تعارفات و اطمینان خاطر بابت چیزی که من نمیدانستم چیست با فرنگیس بود!

او بعد از قطع کردن تلفن، دو دستش را به هم می‌کوبد و رو به من می‌کند:

ـ وااای نرگس، نمیدونی فرنگیس ذلیل نمرده چه معجونی برام گرفته!

با بهت نگاهم را به عمه می دوزم و سرم را تکان می‌دهم:

ـ چی گرفته؟!

عمه ذوق زده نگاهم می‌کند:

ـ کرم جوان سازی پوست و ضد چروک و سیاهی دور چشم...

همچنان بهت زده به حرف‌های عمه گوش می‌دهم و می‌گویم:

ـ عمه، همه این‌هایی که گفتی رو قراره اون کرم به تنهایی روی پوستت انجام بده؟1

عمه رو ترش می‌کند:

ـ مگه تو به فرنگیس شک داری، ها؟! خب معلومه که کرم خوبیه که به من معرفی کرده!

عمه بعد از گفتن این حرف‌ها به سمت آینه می‌رود و با انگشت پوست صورتش را می‌کشد:

ـ نوچ نوچ نوچ، ببین پوستم چقدر افتاده شده! مثل آدامس داره کش میاد!

در حرف‌هایی که عمه راجع به پوستش می‌زد شکی نبود، اما در مورد کرم ضد چروک و... فرنگیس کمی شک داشتم. چطور ممکن بود که یک کرم به تنهایی تمام مشکلات پوست را حل کند!

عمه که گویی انرژی گرفته، به سمت آشپزخانه می‌رود و با خنده رو به مادر می‌کند:

ـ مینا، ببین فرنگیس برام چی گرفته!

مادر سرش را از داخل یخچال بیرون می‌ کشد و رو به عمه می‌کند:

ـ چی گرفته ملوک؟1

عمه انگشتان دستش را به هم قلاب می‌کند و تاب می‌دهد:

ـ یه معجون به نام کرم ضدچروک و سیاهی دور چشم و...

مادر با شنیدن ضد چروک به سمت عمه می‌رود و مشتاقانه می‌گوید:

ـ بگو جون مینا!

عمه سرش را به دو طرف تکان می‌دهد:

ـ به جون تو

مادر دستی به صورتش می‌کشد:

ـ چقدر خوب! دیگه کم کم وقتش بود از کرم استفاده کنیم!

هنوز جمله مادر تمام نشده، عمه گره‌ای به ابروهایش می‌اندازد:

ـ فرنگیس کرم رو برای من گرفته مینا خانم، شما با این پوست آویزون و درب و داغون باید بری دکتر بدی پوستتو بکشن، اضافه‌اش رو هم قیچی کنند!

مادر لب ور می‌چیند:

ـ حالا ملوک خانم منم از کرم ضد چروکت استفاده کنم راه دوری نمی‌ره.

عمه بادی به غبغب می‌اندازد:

ـ پوست من با این کرم درست می‌شه اما پوست تو دیگه زیادی آویزون شده، کرم جواب نمی‌ده!

مادر ناامیدانه دستی به صورتش می‌کشد:

ـ اوا، ملوک مثل اینکه حالت خوب نیست ها، پوست من کجاش آویزونه؟!

عمه با ژست متخصص پوست، چانه مادر را درست می‌گیرد و نگاهش را خیره صورتش می‌کند. با انگشتانش پوست صورت مادر را می‌گیرد و می‌کشد و ول می‌کند. بعد به حالت تاسف سری تکان می‌دهد و رو به مادر می‌کند:

ـ می‌دونم باورش برات سخته مینا، اما قبول کن پوستت خیلی داغونه، دیگه با کرم درست بشو نیست!

مادر بغض می‌کند و اشک در چشمانش حلقه می‌زندو عجب مادر ساده‌ای داشتم من! انگار تازه عمه و کارهایش را دیده بود که اینجوری خودش رو باخته وبغض کرده بود. عمه با این کار قصدش این بود که مادر از کرم ضد چروکش استفاده نکند وگرنه احوال پوست عمه خراب‌تر از مادر بود1 عمه با دست روی آن‌یکی دستش می‌کوبد:

ـ ای وای دیدی یادم رفت به فرنگیس بگم کرم رو برام بفرسته!

او با گفتن این حرف به سمت تلفن می‌رود و شماره فرنگیس را می‌گیرد:

ـ الووو، فرنگیس جون! میشه با پیک کرم ضد چروک رو برام بفرستی؟ چی؟ باشه پولش مشکلی نداره، آره بده کرم رو بیاره اینجا پولو میدم به پیک برات بیاره، باشه...

بله! عمه جانم ماشاءالله برای خودش بیل‌گیتسی بود! مادر که به خاطر حرف‌های عمه اعتماد به نفسش را از دست داده بود به سمتم می‌آید و رو به من می‌کند:

ـ نرگس یه سؤال بپرسم جون من راستش رو می‌گی؟! طاقت شنیدنشو دارم.

با لبی آویزان رو به مادر می‌کنم:

ـ چی؟!ژ

مادر من و منی می‌کند وبا بغض می‌گوید:

ـ پوستم خیلی درب و داغونه؟!

سرم را با تأسف به دو طرف تکان می‌دهم:

ـ افتضاح! من جای شما بودم به جای کرم ضد چروک، صورتم رو ایزوگام می‌کردم! واااای الانه که پوستت از شدت چروک زیر پات گیر کنه مامان...!

مادر به گریه می‌افتد و با مشت به بازویم می‌کوبد:

ـنرگس دهنتو ببند تا اون روم بالا نیومده، کافیه بابات این موضوع رو بفهمه، ای واااای چه خاکی بر سرم بریزم...!

آخ آخ بازویم! چه بی‌جنبه! ببین عمه با حرف‌هایش چه تأثیر مخربی روی مادر گذاشته بود که حتی جرأت نمی کرد در آینه خودش را نگاه کند! انگار تا قبل از حرف‌های عمه، مادر پوست دیگری داشته و الان پوستش چروک و آویزان شده بود! خدا از عمه نگذرد... ببین به خاطر ایبنکه مادر دست به کرمش نزند چه جوری جو خانه را متشنج کرده کرده بود. دست مادر را می‌گیرم و او را به آرامش دعوت می‌کنم:

ـ مامان چرا اینجوری می‌کنی؟! مگه بابا تا امروز پوست صورتت رو ندیده بود، ها؟!

مادر آرام در گوشم زمزمه می‌کند:

ـ خیر نبینه این ملوک، درد گرفته ببین با حرف‌هایش منو به چه روزی انداخت. حالا فکر کن چهار تا از این حرف‌ها هم پیش بابات بزنه، دیگه من نابود میشم که...

مادر می‌گفت و با دست روی آن یکی دستش می‌کوبید. عجب کرم ضد چروک بد قدم و نحسی! عجب مادر دهن بینی! فکر نمی‌کردم مادر تا این حد دهن‌بین باشد. عمه که در پذیرایی از ذوق کرم ضد چروکش، بشکن و بالا می‌انداخت!

با صدای زنگ خانه، عمه به سمت آیفون هجوم می‌برد:

ـ کیه؟ بله بله الان میام دم در

او با خوشحالی به سمت در خروجی می‌دود. چند دقیقه بعد کرم به دست با لب و لوچه آویزان وارد پذیرایی می‌شود. به سمتش می‌روم:

ـ به به عمه تبریک می‌گم!‍ دیگه بعد از این میتونم شما رو به عنوان خواهر کوچیکم به دوستام معرفی کنم!

عمه سقلمه‌ای به من می‌‌زند و براق می‌شود:

نرگس دهنتو ببند تا دق و دلی فرنگیسم سر تو در نیاوردم!

ای بابا! فرنگیس بنده خدا که تمام سعی اش را برای جوان‌تر کردن عمه کرده، پس چرا او آن‌قدر عصبانی بود! عمه زیر لب غرولند کنان می‌گوید:

ـ خیر نبینی فرنگیس، هر چی پول تو حسابم بودو بالا کشید. یه قوطی کرم به این کوچیکی 300 هزار تومن! ننه خدابیامرزم با 300 هزار تومن، ما به تا بچه رو از قنداق تا زمان فوتش یزرگ کرد...

عمه هم‌چنان افسوس پولی را که بابت کرم داده بود می‌خورد. رو به عمه با خنده می‌گویم:

ـ ای بابا، عوضش نمی‌گی یه دفعه بیست سال جوون تر می‌شی!

عمه کمی فکر می‌کند و سگرمه‌هایش باز می‌شود. در قوطی کرم را با احتیاط باز می‌کند و داحلش را نگاه می‌کند. او فکر می‌کرد حتما با پولی که بابتش داده چیز عجیب و غریبی داخلش باشد! مادر به سمت عمه می‌آید و با گردنی آویزان می‌گوید:

ـ ملووووک، ملوک خانم، امشب خونه همکار علی دعوتیم. بذار منم یه کم از این کرم بزنم به پوستم...

عمه رو ترش می‌کند:

ـ مینا اصلا بیا این کرم مال تو! اجاززه بده اول من بزنم بعد...

مادر نگاه هیجان زده اش را به عمه می‌دوزد:

ـ باشه باشه... تو بزن بعد من می‌زنم!

عجب سماجتی به خرج می‌داد مادر! دستش را می‌گیرم و به آشپزخانه می‌برم:

ـ آخه این چه کاریه می کنی مادرمن؟!

مادر با عصبانیت نیشگونی از دستم می‌گیرد:

ـ نرگس میشه تو کار من و عمه‌ات دخالت نکنی؟! میخوای بابات بعد عمری منو به خاطر پوستم طلاق بده، آره؟ اون‌وقت دلت خنک می‌شه؟!

ای بابا، اصلا به من چه ! خودش می دانست و خواهر شوهرش. به پذیرایی برمی‌گردم. عمه با نوک انگشت کمی کرم روی پوستش می‌گذارد و به حالت چرخشی روی پوستش می مالد. در آن لحظه به گمانم به او حس ملکه‌ها دست داده بود!

خدا پدر فرنگیس را بیامرزد که حداقل کمی سرگرمی برای او درست کرده بود! عمه بعد از عملیات مالیدن کرم روی پوستش، خرامان خرامان به سمت کاناپه می رود و روی آن دراز می‌کشد و چشمانش را می‌بندد. به اتاقم می‌روم. هنوز ساعتی نگذشته که با صدای جیغ عمه به پذیرایی می‌دوم. قیافه عمه دیدنی‌بود. کل صورتش با تاول‌های ریز و درشت پر شده بودو او با وحشت در آینه به خود نگاه می‌کرد و جیغ می‌کشید:

ـ ای ننه جان، پس چرا من شبیه دراکولا شدم! خدا ازت نگذره فرنگیس، خدا زمین‌گیرت کنه...

گل بود به سبزه نیز آراسته شد! مادر و عمه آماده می‌شوند و به دکتر می روند. بعد از ساعتی به همراه کیسه‌ای دارو به خانه بر‌می‌گردند. مارد لبش را با دندان می‌گزد و رو به من می‌کند:

ـ هیس، هیچی نگی نرگس! معلوم نیست داخل قوطی کرم چی‌بو.ده که پوست عمه‌ات بهش حساسیت داشته، دکتر با عمه‌ات کلی دعوا کرد که چرا کرم متفرقه به پوستش زده... نگاهم را به صورت مادر می‌دوزم:

ـ موافقی یه کم از این کرم به صورتت بزنی که بابا به زندگی با شما امیدوار بشه؟!

مارد با چشمانی گرد شده رو به من می‌کند:

ـ هرگز، چقدر خدا بهم رحم کرد که یه خواهر شوهر خسیس نصیبم کرد وگرنه الان من باید جای ملوک اینجا افتاده باشم!

عمه با بلایی که سر خودش آورد از مهمانی شب محروم شد و به خانه عمه زری رفت. خدا می‌داند که عمه ملوک چقدر مورد لطف و عنایت کنایه های خواهرش قرار گرفته!

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: