کد خبر: ۳۰۷۳
تاریخ انتشار: ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۲۲
پپ
صفحه نخست » شما و ما

روزی خواجه‌ای در میان گروهی از عوام، اندر فواید سحر‌خیزی سخن می‌راند که ای مردم همانند من که همواره صبح زود از خواب برمی‌خیزم عمل کنید که فواید بسیاری بر آن است. بهلول که در آن جمع بود گفت: ای خواجه!! تو از خواب بر‌نمی‌خیزی، از رختخواب برمی‌خیزی! و میان این دو، تفاوت از زمین است تا آسمان.

«درک درست از یک پند، سر آغاز یک تغییر درست است»کاش از خواب برخيزيم نه از رختخواب!

------------

شیر سوار

عارفی در نیشابور بود که هر کس او را کوچک‌ترین آزاری می‌داد به بلا گرفتار می‌شد. پس مردم شهر همه از او می‌ترسیدند. روزی جوانی او را دید و گفت: خوش به حالت من هم دوست دارم مانند تو عارف شوم تا دیگران از من بترسند و در پی آزار من نباشند. عارف تبسمی کرد و گفت: مَثل عارف، مانند کسی است که شیری سوار شده است. درست است همه از او می‌ترسند ولی خود او بیشتر از همه می‌ترسد، چون کوچک‌ترین خطای او باعث دریده شدن‌اش به دست شیری خواهد بود که پشتش نشسته است. هر چقدر به خدا نزدیک‌تر می‌شوی مردم از تو می‌ترسند و تو از خودت. چون کوچک‌ترین معصیت و خطای تو خدا را سخت سنگین می‌آید و سخت مجازات می‌کند.

--------

مال حرام

مردی در بصره، سال‌ها در بستر بیماری بود؛ به‌طوری که زخم بستر گرفته بود؛ و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند؛ همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: می‌دانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: به خدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که در بصره بیماری وبا آمد و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آ‌ب‌لیمو است. این مرد، تنها آبلیمو‌فروش شهر بود. که آبلیمو را نصفه با آب قاطی می‌کرد و می‌فروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطره‌ای آب‌لیمو می‌ریخت تا بوی لیمو دهد. مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا می‌کنم زندگی تو بر باد برود چنانچه زندگی مردم را بر باد می‌دهی و خونشان را در شیشه می‌کنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ده سال است برای درمان و علاج خود آن‌ها را می‌فروشی. می‌دانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد! و زجرکش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسه‌ها را فروخت، پدرجان داد...

----------

عذاب بزرگ

حضرت ابراهیم‌خلیل‌علیه‌السلام به ملک‌الموت گفت: آیا می‌توانی با آن صورتی‌ که روح فاجر را قبض می‌کنی خودت را به من بنمائی؟ ملک‌الموت عرض کرد: تو طاقت و تحمل این را نداری. حضرت ابراهیم‌علیه‌السلام فرمود: بلی؛ دارم! ملک‌الموت عرض کرد: صورت خود را از من بگردان و سپس مرا ببین. حضرت ابراهیم بدین طریق به ملک‌الموت نظر کرد، ناگهان دید مرد سیاه چهره‌ای با موهای راست شده و بوی متعفن و با لباس‌های سیاه به طوری که از دهان و از دو سوراخ بینی او دود و آتش زبانه می‌کشد در مقابل او حاضر است. ابراهیم از شدت ترس و وحشت غش کرده و بعد از مدتی که به هوش آمد و فرمود: اگر شخص فاجر در هنگام مرگ فقط همین منظره را ببیند، از نقطه نظر عذاب و شدت برای او کافی است.

بحارالانوار جلد6 صفحه 143

--------

دعای مستجاب

ابراهيم‌بن‌هاشم گفت: عبدالله جندب را ديدم در موقع عرفات، حال هيچ كس را بهتر از او نديدم پيوسته دست‌هاي خود را به سوي آسمان بلند كرده و آب ديده‌اش بر روي او جاري بود تا به زمين مي‌رسيد. چون مردم فارغ شدند، به او گفتم در اين پايگاه وقوف هيچ كس را بهتر از تو نديدم.

گفت به خدا قسم دعا نكردم مگر براي برادران مؤمن خود زيرا كه از امام موسي‌بن‌جعفر‌علیه‌السلام شنيدم، هركس دعا كند براي برادران مؤمن خويش پشت سر آن‌ها، از عرش ندا رسد كه از براي تو صد هزار برابر باد. به خدا قسم دست برندارم از صدهزار برابر دعا فرشتگان كه قطعا مستجاب و مقبول است. براي يك دعاي خودم كه معلوم نيست مستجاب شود يا نه.

منتهی‌الامال جلد 2 صفحه 164

-------

مهمان ریاکار

مردی ریاکار، به خانه‌ای برای مهمانی دعوت شد. دید صاحب‌خانه سفره را گسترده و وقت نماز است. ناراحت شد و گفت: چرا نماز نخوانده غذا می‌خورید؟ صاحب‌خانه گفت: تو برو نمازت را بخوان٬ ما کاری به کار تو نداریم. مهمان رفت و وضو گرفت و در اتاقی شروع به نماز خواندن کرد. صاحب‌خانه چون به اتاق آمد، دید مهمان قبله را برعکس ایستاده است. آرام رو به پسرش کرد و گفت: پسرم چرا به این مرد نگفتی قبله درست نیست؟ پسرش گفت: صدا نکن پدرم، بگذار بخواند. من وقتی آمدم دیدم قبله را درست نایستاده است. خواستم بگویم، نزدیک رفتم دیدم حمد و سوره را کلا غلط می‌خواند. با خود گفتم، حال که حمد و سوره را غلط می‌خواند و مشخص است نمازخوان نیست و برای ریا می‌خواند، چه فرقی برای خدا دارد هر طرف می‌خواند بخواند، چه رو به قبله چه پشت به قبله، قبول نیست.

--------

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: