کد خبر: ۳۰۷۱
تاریخ انتشار: ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۹
پپ
مروری تاریخی بر سناریوی ناموفق کشف حجاب در ایران
صفحه نخست » گزارش

فاطمه اقوامی

روبنده‌‌اش را به صورت انداخت و آرام از در حمام محل بیرون آمد... فاصله زیادی تا خانه نداشت، کل مسیر حدود صد و پنجاه قدم بود اما برای طی همین مسیر کوتاه ترس مثل خوره افتاده بود به جانش... از کنار دیوار مسیر خانه را در پیش گرفت که یکدفعه صدایی در گوشش پیچید: «کجا کجا با چادر و چاقچور؟»... جای درنگ نبود... می‌دانست این روزها اوامر ملوکانه در کوچه پس کوچه‌های شهر در کمین بانوان نشسته است و چون صاعقه به یکباره بر سر آن‌ها فرود می‌آید... هر چه قدرت داشت در پاهایش ریخت تا بتواند از معرکه بگریزد اما هنوز قدمی برنداشته بود که دنیا پیش رویش تیره و تار شد... حریم امنی که سال‌ها در آغوشش آرام گرفته و در پناهش خود را از چشم اغیار به دور نگه داشته بود بی‌جان بر کف کوچه افتاده بود... دلش می‌خواست زمان از حرکت می‌ایستاد و می‌توانست همانجا بنشیند و نوحه سر دهد اما باید خودش را هر چه سریع‌تر از دست این صیاد بی‌رحم نجات می‌داد... درب باز خانه همسایه راه نجاتی به او نشان داد... همین که خود را بر آستانه خانه انداخت دردی جانکاه در وجودش پیچید... لب به دندان گزید و اشک به روی گونه‌هایش لب باز کرد... مهمانی که قرار بود چند ماه دیگر دوباره فضای خانه‌اش را عطرآگین کند، نیامده بار سفر بسته بود... چشمانش را بست و زیر لب گفت: «یا فاطمه الزهرا» ... چند روز بعد با صدای بلند بگو «لا اله الا الله» پیکر بانویی جوان بر دستان اهالی محل تشییع شد...

آنچه که خواندید قصه و داستانی برخواسته از تخیل نیست بلکه روایتی است واقعی از روزهای تلخی که بر این سرزمین گذشته است... روزهایی که توهم ترقی و تجدد «رضاخان میرپنج» بلایی خانمان‌سوز شده و به جان کاشانه گرم خانواده‌های ایرانی افتاده بود و قصد داشت گنجینه‌های ارزشمند سنت‌های اسلامی ـ ایرانی را از دست آن‌ها برباید... 17 دیماه سال 1314 هجری شمسی اوج آن ایام است... روزی که رضاخان با برداشتن حجاب از سر همسر و دختران خویش برای مبارزه با حجاب اعلان رسمی داد... به مناسبت این ایام مروری داریم بر این واقعه تلخ تاریخی سرزمین عزیزمان... همراهمان باشید.

پشت پرده ماجرا:

قبل از هر نقل و سخن در ارتباط با پروژه کشف حجاب باید به این سؤال مهم و اساسی فکر کرد که اساسا چرا چنین فکر و ایده‌ای به ذهن شاه ایران خطور کرد و تصمیم گرفت حجاب از سر زنان سرزمین خود بردارد؟ و سؤال دیگر آنکه این مسأله ابتکار خود رضاخان بوده یا او فقط مطیع اوامر افراد دیگری بوده است؟

هر کس اندک تأملی در زندگی و نوع حکومت‎داری رضاخان داشته باشد خیلی سریع به جواب سؤال دوم می‌رسد که کسی که حتی سواد خواندن و نوشتن درستی ندارد نمی‌تواند چنین پروژه‌ای را پرورش دهد و به اجرا برساند. کما اینکه امام راحل‌ره هم تأکید داشتند این اقدامات نمی‌توانست از سوی خود رضاخان باشد و می‌فرمایند: «نمی‌توانیم باور کنیم که این اساس از مغز خشک خود رضاخان بود، زیرا که این یک شالوده متفکرانه بود که بی‌دستور مدبرانه دیگران انجام نمی‌گرفت...»

اما این فکر از کجا به شاه ایران دیکته شد و چرا؟ پس از انقلاب روسیه، انگلیسی‌ها یکه‌تاز میدان سیاست ایران شدند و درصدد بودند برنامه‌ها استعماری خود را پیاده کنند. یکی از آن‌ها قرارداد ننگین 1919 در زمان احمدشاه قاجار و نخست‌وزیری وثوق‌الدوله بود که براساس اعتراضات مردمی به رهبری روحانیون به نتیجه نرسید و ملغی شد. مبارزات حاج ملا علی کنی و میرزای شیرازی هم با قراردادهای استعماری آن‌ها را به نتیجه رسانده بود که دیگر مثل گذشته نمی‌توانند بر ملت‌ها نفوذ داشته باشند و از آن‌ها بهره‌برداری کنند. «چرچیل» زمانی که وزیر مستعمرات بود پیشنهاد کرد که دولت انگلستان دیگر به طور مستقیم در امور ملل شرق دخالت نکند و منافع خود را از طریق عمال خود که با تقاب وطن‌پرستی در حکومت‌های بومی فعالیت دارند پیگیری کنند. یکی از مهره‌های این سیاست معروف به «سیاست نفوذ نامرئی» در ایران رضاخان بود که بر مسند قدرت نشست.

نیروهای استعمارگر براساس تجربه و تفکر می‌دانستند عمل انسان‌ها متکی به فکر آن‌هاست پس اگر بتوانند در فکرها رسوخ کنند و آن را تحت تعالیم خود قرار دهند، سالیان سال می‌توانند بر ملل دیگر حکومت کنند و از آن‌ها بهره ببرند. تفکر و اندیشه و فرهنگ نمودهای ظاهری دارد مثل رفتار، معاشرت و نوع پوشش دارد پس آنکه لباس خود را تغییر می‌دهد بی‌شک قبل از آن باید فکر و اندیشه‌اش را تغییر بدهد. پرو‌ژه‌هایی چون تغییر لباس مردان و کشف حجاب زنان در ایران هم از همین ایده نشأت گرفته است.

استعمار می‌دانست اگر زنان را با خود همراه کند و فرهنگ بی‌حجابی را حتی به زور در بین آن‌ها رواج دهد بعد از مدتی براساس آموزش و عادت آن‌ها از فرهنگ خود دور شده و به سمت فرهنگ بیگانه سوق پیدا می‌کنند و وقتی زنان یک جامعه که مادران نسل آینده نیز هستند، فرهنگی را بپذیرند کل جامعه را به آن سمت می‌برند و اینجاست که تک تک افراد جامعه به خدمت استعمار درمی‌آیند و دیگر نیازی به نیروی اشغالگر نیست.

از طرف دیگر استعمارگران در ایران به جایگاه روحانیت و قدرت آموزه‌های اسلامی پی برده بودند و می‌دانستند این‌ها موانع بزرگی در مقابل استیلای آنان بر کشورمان است، پس باید به طرق مختلف مردم را از اسلام دور کنند تا آموزه اسلامی مقاومت در برابر بیگانگان در ذهن آن‌ها رنگ ببازد و راحت تسلیم آن‌ها شوند.

استعمار پروژه کشف حجاب را در دستور کار قرار داد تا ذهن و فکر جوانان را از مسیر رشد و تعالی و پیشرفت جامعه به بیراهه بکشاند و آن‌ها را درگیر فساد و شهوترانی کند تا خود بتواند به راحتی منابع و ثروت کشور را به غارت ببرد. و الحق که رضاخان و روشنفکران غرب ‌زده ایران در این مسیر کمک شایانی به آن‌ها کردند.

فتنه‌ای به نام قره العین

گرچه نام رضاخان و پروژه ننگین کشف حجاب با هم ممزوج شده است اما باید بدانیم قبل از آن هم نیروهای استعمارگر بیکار ننشسته و طرح‌هایی را در کشورهای مختلف چون مصر، الجزایر، ترکیه و افغانستان به اجرا رسانده بودند. برای هر منطقه هم برنامه جداگانه در نظر داشتند. مثلا خلافت اسلامی عثمانی‌ها (گرچه فقط در اسم اسلامی بود) را در ترکیه به آتاتورک سپردند تا پروژه اسلام‌زدایی خود را پیش ببرد. و بر طبق پروژه دین‌سازی، در هندوستان قادیانگری، در عربستان وهابیت و در ایران بهاییت را به وجود آوردند و رشد دادند.

آنچه بهاییت را به پروژه کشف حجاب پیوند می‌زند، فتنه قره‌العین» است. او با نام اصلی فاطمه یا زرین‌تاج دختر «ملاصالح برغانی» و برادرزاده «ملا محمدتقی برغانی» از مجتهدین بنام آن زمان قزوین بود. قره‌العین در جوانی جذب فرقه بهاییت شد و همسر و سه فرزند خود را رها کرد و در خدمت این فرقه درآمد. او که معاصر با دوره ناصرالدین شاه بود اولین قدم‌‌ها را در مسیر پروژه استعماری بی‌حجابی برداشت. قره‌العین نه تنها بی‌حجاب در جامعه رفت و آمد می‌کرد و به تبلیغ بهاییت می‌پرداخت بلکه با گستاخی تمام عقایدی در رابطه با اشتراک جنسی را شرح و توصیف می‌کرد. او بعدها به جرم دست داشتن در قتل عمویش که به شهید ثالث مشهور بود دستگیر و بعد از سه سال همراه تعدادی از بهاییان اعدام شد اما استعمار راه او را با پروژه‌های دیگر ادامه داد.

توهم ترقی

توهم اینکه ترقی جامعه درگرو غربی شدن است و به قول «سیدحسن تقی‌زاده»، فراماسونر و روشفکر غرب‌زده ایرانی «ما از نوک پا تا فرق سر باید غربی بشویم» از دوره ناصرالدین شاه قاجار و سفرهای فرنگ او آغاز شد و در زمان رضاخان به اوج خود رسید. ناصرالدین شاه در سفری که به روسیه داشت به تماشای یک تئاتر می‌نشیند و تحت‌تأثیر لباس بالرین‌های آن قرار می‌گیرد. وقتی به ایران برمی‌گردد به زنان حرم دستور می‌دهد از این مدل لباس‌ها بپوشند و این اولین قدم‌هایی بود که به تغییرات لباس زنان ایران منجر شد. البته این تغییرات که به نوع مدل و دوخت لباس مربوط بود نه تنزل حجاب، بیشتر در میان درباریان ماند و به سطح جامعه تسری پیدا نکرد.

اما در زمان رضاخان بالأخره تلاش استعمار جواب داد و پروژه کشف حجاب به اجرا رسید. قبل از دیماه 1314 و دستور علنی کشف حجاب مقدمات چندی برای این کار صورت گرفت. یکی از آن‌ها دستور متحدالشکل کردن لباس اتباع ایرانی در تاریخ 6 دی 1307 به تصویب مجلس شورای ملی رسید. از اهداف این طرح حساسیت‌زدایی در سطح جامعه نسبت به تغییر در پوشش بود. از آنجایی که پوشش زنان برای مردان خانواده اهمیت داشت این پروژه با تغییر لباس مردان آغاز شد.

برگزاری «کنگره زنان شرق» در ایران با حضور نمایندگان ده کشور از دیگر مقدمات طرح کشف حجاب بود. عقب‌ماندگی زنان شرقی از زنان اروپایی و آرزوی رسیدن به زن آمریکایی و اروپایی از جمله مباحثی بود که در این کنگره مطرح شد. اما برای اینکه بدانیم این کنگره دقیقا چه نتایجی را به دنبال داشته، خوب است نظر «مهدی‌قلی هدایت معروف مخبرالسلطنه» (نخست‌وزیر رضاخان) را با هم بخوانیم:«پس از تشکیل کنگره نسوان مشرق، متأسفانه خانم‌ها پرده‌های کنگره را دریدند و سراسیمه در میدان هوی و هوس دویدند. مسکری نماند که نخوردند و منکری نماند که نکردند.»

روزنامه‌ها و مجله‌های مختلف کشور که توسط مدیران روشنفکر غرب‌زده یا عوامل وابسته به فراماسونری اداره می‌شد با ارائه مقالات ضد حجاب و اخبار و عکس‌های زنان بی‌حجاب و گاه نیمه عریان زمینه کشف حجاب را آماده می‌کردند.

اما نقطه عطف ماجرای کشف حجاب سفر رضاخان به ترکیه و هم‌نشینی با آتاتورک در سال 1313 بود. این سفر رضاخان را بیش از گذشته در این توهم غرق کرد که راه ترقی کشور از غرب می‌گذرد و اگر ایرانی‌ها لباس‌ و حجاب‌شان شبیه غربی‌ها شود مملکت پیشرفت می‌کند! مخبرالسلطنه هم در خاطرات خود به سفر ترکیه رضاخان اشاره کرده و می‌نویسد: «این مسافرت و کیفیت مجالس، شاه را در خط تأسی و تشبه به اروپایی انداخت.»

«محمود جم» همان نخست‌وزیری که کشف حجاب در دوران او اتفاق افتاد، درباره دستور رضاخان درباره کشف حجاب می‌گوید:«این چادر چاقچورها را چطور می‌شود از بین برد؟ دو سال است که این موضوع فکر من را به خود مشغول داشته، از وقتی به ترکیه رفتم و زن‌های آن‌ها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها کار می‌کنند دیگر از هر چه زن چادری بود بدم آمده است... اصلا چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم ماست...» و ای کاش همان زمان کسی به این شاه قلدر می‌گفت دشمن پیشرفت مردم پادشاهی است که عامل دست بیگانه است و اوامر آن‌ها را اجرا می‌کند.

روزی تلخ در سرمای زمستان

خلاصه آنکه در 17 دیماه 1314 رضاخان تاج‌الملوک ملکه و دو دخترش شمس و اشرف پهلوی را بی‌حجاب به برنامه افتتاح دانشسرای مقدماتی تهران برد تا به صورت علنی آغاز مبارزه با حجاب را شروع کند. او در سخنرانی خود در این روز حجاب را عامل بدبختی زنان شمرد و کشف حجاب را راهی برای کسب حقوق از دست رفته بانوان عنوان کرد!

در این مراسم بر طبق اوامر ملوکانه بانوان بی‌حجاب حاضر شدند اما برخی از آن‌ها چنان از این قضیه ناراحت بودند که در طول برنامه، رو به دیوار ایستاده و گریه می‌کردند.

از فردای آن روز چادر و بعد هم داشتن هرگونه حجاب در خیابان‌های تهران و دیگر شهرها ممنوع شد و مأموران حکومت مأمور به برخورد با متخلفین شدند اما این روند به کندی صورت می‌گرفت. به همین خاطر با وضع قوانین مختلف سعی می‌شد عرصه بر بانوان باحجاب تنگ‌تر‌ شود. استفاده از اتوبوس و قطار و دیگر وسایل نقلیه برای زنان محجبه ممنوع شد. پارک‌ها، سینماها و حتی حمام‌ها فقط پذیرای زنان غیر محجبه بود. و از همه مضحک‌تر و خنده‌دارتر آنکه از ورود زنان محجبه به اماکن زیارتی و مساجد جلوگیری به عمل آمد!

و باز هم پای یک زدن درمیان است!

صدقه دولت‌آبادی نام زن دیگری است در پرو‌ژه کشف حجاب نقش مؤثری داشت. پدر او از روحانیون نوگرا بود و بسیاری خانواده‌اش را پیرو فرقه بهاییت می‌دانند. دفاع از کشف حجاب و ستایش بهاییان توسط صدیقه دولت‌آبادی این نظر را قوت می‌بخشد. او فعالیت‌های اجتماعی‌اش را با عضویت در «انجمن آزادی زنان» یا «انجمن حریت نسوان» در دوره مشروطه آغار کرد و بعد از مدتی او تصمیم گرفت مدرسه‌ای برای دختران دایر و آن‌ها را برطبق آموزش مدرن و غیر سنتی تربیت کند که البته عمر چندانی نداشت و به دلیل عدم رعایت شئونات دینی بسته شد. او در سال 1301برای تحصیل به فرانسه می‌رود و پس از بازگشت به ایران حجاب از سر برمی‌دارد. او که پرونده پر و پیمانی در مبارزه با حجاب و دین داشت، همراه خوبی برای سیاست‌های رضاخان به شمار می‌آمد. به همین خاطر در سال 1307 نظارت بر تعليمات دختران از طرف رضاشاه به او واگذار شد و سال ١٣٠٨ سمت مديريت كل تفتيش مدارس دخترانه بر عهده او قرار گرفت.

در همان سال اعلام رسمی کشف حجاب انجمنی به نام «کانون بانوان» به دستور رضاخان تأسیس شد که قرار بود در راه مبارزه با حجاب و تشویق زنان به این امر فعالیت کند. اولین رئیس این کانون «شمس پهلوی» بود بعد از آن به نوبت «هاجر تربیت» و صدیقه دولت‌آبادی این مسئولیت را عهده‌دار شدند.
دولت‌آبادی دشمنی عمیقی با حجاب داشت به طوری که در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود: «در مراسم تشییع جنازه‌ام حتی یک زن باحجاب شرکت نکند.»

اسناد سخن می‌گویند

در این بخش می‌خواهیم از اسناد و روایت‌هایی که از آن دوران به جا مانده، چند نمونه‌ای را از نظر بگذرانیم تا بیشتر با شرایط آن روزها و واکنش‌هایی که بعد از اعلام رسمی کشف حجاب صورت گرفته آشنا شویم:

ـ در نامه‌ای که چندوقت بعد از ماجرای کشف حجاب به مجلس شورای ملی نوشته شده، تبعات منفی این اتفاق و برداشتی که جامعه از این واقعه داشته مخص می‌شود: «... در مدرسه دولتی جمالی اسدآباد جشن رفع حجاب نسوان بود...که رفع حجاب نمودم. بعد از دو یوم درمیان حصار یک نفر از همسایه خانه که عبدالله اسم است به خیال اینکه رفع حجاب نسوان مایه بی‌شرفی است گریبان کمینه را گرفته به قصد سوء عمل. فریاد کردم برادرزاده شوهر رسید، وسیله نجات شد. عرض خود را به حکومت وقت و پست امنیه داده... مدعی را دو روز حبس، روزانه سوم مرخص نموده و آزادانه گردش می‌کند. کمینه دیگر رو ندارم از خانه بیرون بروم. چنانچه مجازات اسلامی در مقابل این بی‌شرفی دو روز حبس است در عصر اعلیحضرت پهلوی، پس لاعلاج مجبورم خود را انتهار نموده...

ـ سندی که در وزارت جنگ آن دوران موجود است نشان می‌دهد حتی همسر برخی از مأموران دولتی و نظامیانی که مجبور بودند در مجالس کشف حجاب شرکت کنند از این امر راضی نبوده و بعد از مهمانی دوباره حجاب می‌کردند به همین خاطر چنین دستوری صادی شده است: « حسب المقرر، پس از اجرای مهمانی‌ها، خانم‌های افسران نباید چادر استعمال نمایند...»

ـ یکی از افسران ارتش نامه‌ای به مادر خود می‌نویسد که در قسمتی از آن آمده است:« راجع به بی‌حجابی اگر امر خیلی سخت شد علاقه‌مند می‌باشم قدری تریاک شما و خواهرهای عزیزم میل نمایید که دیگر این قسمت را نبینم...» البته از بخت بد این نامه به دست مأموران افتاده و از محتوای آن باخبر شده و افسر مربوطه توبیخ می‌شود. او هم از اساس چنین نامه‌ای را انکار می‌کند.

ـ سند زیر که توسط زنان یزد بعد از تبعید رضاشاه به مجلس شورای نوشته شده، از خشونت مأموران برای کشف حجاب و مقاومت زنان پرده می‌دارد:
«... متأسفانه آنچه در رادیوها شنیده و در روزنامه‌ها مطالعه می‌شود یا هیچ اسمی از ظلم و ستم‌هایی که چندین سال است به ما بیچارگان شده نیست که به واسطه یک روسری یا چادر نماز در محل‌ها حتی از خانه به خانه همسایه طوری در فشار پاسبان‌ها و مأمورین شهربانی واقع شده و هنوز هم هستیم که خدا شاهد است از فحاشی و کتک زدن و لگد زدن هیچ مضایقه نکرده و نمی‌کنند و اگر تصدیق حکما آزاد بود از آمار معلوم می‌شد که تا به حال چقدر زن حامله یا مریضه به واسطه تظلمات و صدمات که از طرف پاسبان‌ها به آن‌ها رسیده جان سپردند و چقدر از ترس فلج شدند و چقدر مال ما را به اسم روسری و چادر نماز به غارت بردند... مثل اسرای شام با ماها رفتار می‌کردند و بهترین رفتار آن‌ها با ما همان چکمه‌ها و لگد بر دل و پهلوی ما بود... لذا استدعای عاجزانه داریم اولا انتقام ما ستمدیدگان را از این جابران بکشید و بعد، آزادی حجاب به ما دهید کما اینکه در ممالک اسلامی حجاب معمول است...»

ـ اما شاید جالب‌تر از همه خواندن سخنان «مهدی‌قلی هدایت» نخست‌وزیر رضاخان باشد که علاوه بر فراماسونر بودن، مقدمات کشف حجاب و مبارزه با هویت اسلامی و ملی در زمان صدارت او انجام شد. او در کتاب خاطرات و خطرات خود با جمله‌ای از سخنرانی رضاخان در روز 17 دیماه شروع کرده و می‌نویسد: «مسرورم که می‌بینم در نتیجه معرفت به وضعیت خود آشنایی یافته‌اند، نصف قوای مملکت بیکار بود و به حساب نمی‌آمد اینک داخل جماعت شده است» با آنکه مشغول خانه‌داری بودند به عرصه ولنگاری قدم نهادند... زنده بودیم و دیدیم معرفت خانم‌ها به وضعیت خودشان چه ثمر بخشید. اوضاع را بعضی نویسندگان عفیف نوشته‌اند... قبیح‌ترین زندگی پاریس امروز مصدر زندگی تهران شده است. البته به شهرهای دیگر به نسبت اسباب بی‌سرایت نمانده... بالجمله امر صادر شد از اول فروردین 1314 مردها کلاه فرنگی (لگنی) بر سر بگذارند و زن‌ها چادر را ترک کنند. اجنبی ملیت را از بین برد و برداشتن چادر عفت را... پلیس دستور یافت روسری از سر زن‌ها بکشد، روسری‌ها پاره شد و اگر ارزشی داشت تصاحب... بسیار زن‌ه ارا شنیدک که از خانه بیرون نیامدند... به واسطه رفع حجاب، در حقیقت حجب و قبول رسوم ناباب و تقلید هرزه‌گردان پاریس، تکلف در لباس به جایی کشیده شد که عایدات مشروع و حلال، هشتاد درصد وفا به ایفای مد نمی‌کند....سابق وسمه می‌کشیدند، سرانگشتان را حنا می‌بستند، چون پولی به خارج نمی‌رفت وحشیگری بود. حال که مبلغی گزاف به بهای ماتیک می‌رود نشانه تمدن و ترقی است...

پایان یک پروژه ناموفق:

با اینکه رضاخان توانست تا حدودی پروژه خود را اجرا و برخی از مردان و زنان سرزمین‌مان را با خود همراه کند ولی اکثریت جامعه تن به این ذلت ندادند. زنان زیادی ماه‌ها و سال‌ها رنج گوشه‌نشینی و عزلت در خانه‌ها را به جان خریدند ولی حاضر نشدند حیا و عفت خود را به حراج بگذارند. آن‌ها صبر پیشه کردند تا آنکه بعد از تبعید رضاخان و ایجاد فضای بازتر اجتماعی دوباره قدم به اجتماع گذاشتند. محمدرضاشاه هم همچون پدر، پروژه استعماری اسلام‌ستیزی و مبارزه با حجاب را ادامه داد البته نه به زور سرنیزه که به حکم اربابان خود روش‌های فرهنگی را برای این راه برگزید اما باز هم ثمری نبخشید و این اسلام بود که مردم را به رهبری امام عزیز دور هم جمع کرد و انقلاب اسلامی ایران را جایگزین نظام استبدادی شاهنشاهی کرد. انقلابی که آمده بود تا همه ارزش‌های اسلامی چون حجاب را احیا و زنده کند. و صد البته که این مبارزه تمام‌شدنی نیست و هنوز هم دشمن در پی آن است که با از بین بردن ارزش‌های اسلامی و برداشتن حجاب از سر زنان این مرز و بوم، اهداف استعماری خود را به ثمر بنشاند اما این آرزو را باید به گور برند.

منابع

ـ «تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد»، مرکز بررسی استاد تاریخی وزارت اطلاعات

ـ «کشف حجاب؛ تمدن بیگانه یا اسلام‌ستیزی شاهانه»، فاطمه صوفی‌آبادی

ـ «مسأله کشف حجاب به روایت اسناد کتابخانه مجلس شورای اسلامی»، افسانه روشن

ـ «صدیقه دولت‌آبادی، پیشتاز کشف حجاب در ایران»، ملیحه خوش‌بین

ـ «چرا رضاخان اصرار به کشف حجاب داشت؟»، خبرگزاری تسنیم

ـ «عریضه زنان یزدی به مجلس در اعتراض به کشف حجاب»، خبرگزاری فارس

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: