یاسمین رضوی
میگوید: «یادت میاد باور نمیکردم باردارم؟» با سر تأیید میکنم که به خاطرم مانده ناباوری و حیرتش را، توی فکر میرود و دوباره میگوید: «ولی از همون روز زندگی من عوض شد»
بله، «مادر شدن» بزرگترین دگرگونی در زندگی یک زن است. خداوند به زنان این اجازه را داده است که در آفرینندگی، نقشی داشته باشند. گویا که از همان ابتدا، نیازها و تواناییهایی را در فطرت زن نهاده است تا دستی نامرئی او را به این سمت بکشاند. مادر بودن ترکیب توأمان مسئولیت و نعمت است. خداوند با اعطای این نعمت منتی بر زنان گذاشته و نه بالعکس.
در اسلام عزیز نیز به این مهم توجه و اشارات زیادی شده است، دین ما عظمت جایگاه مادر را به خوبی تبیین میکند. امام سجادعلیهالسلام در این باره میفرمایند: «حق مادرت این است که بدانی او تو را به گونهای حمل کرد که هیچ کس، دیگری را چنین حمل نمیکند و تو را از ثمره قلب خود چیزی عطا کرد که هیچ کسی به دیگری نمیدهد و تو را با همه اعضای بدن خود محافظت کرد و باکی نداشت که خود گرسنه باشد و به تو غذا دهد یا تشنه باشد و تو را سیراب کند، یا خودش عریان باشد و تو را بپوشاند، یا خود در آفتاب باشد و تو را در سایه قرار دهد و برای تو از خوابش بگذرد و تو را از سرما و گرما حفظ کرد تا برای او باشی، بدان که توان شکر او را نداری جز به یاری خدا و توفیق او.» و از این دست احادیث و سخنان بزرگان ما که بارها و بارها به اولویت حق مادر بر پدر و فزونی نیکی بر مادر تأکید شده است.
این یک ارتباط دوسویه است. زنان به خوبی پیام خداوند را با تک تک اعضای روح و جسمشان دریافت کردهاند. کمتر زنی پیدا میشود که نخواهد مادری را تجربه کند. همهی زنان در سراسر جهان از اینکه خداوند آنها را در معرض این تجربه شگرف قرار داده است، خوشحالند و مادری را با همه سختیها و رنجهایی که البته لازمه هر نوع رشدی است، میپذیرند. اما گاه پیش میآید زنانی که از مادر شدن ابا دارند، یا حداقل آن را برای سالهای طولانی به تعویق میاندازند. نمیتوان گفت که آنها از جنسی دیگر هستند، بلکه میتوان اذعان کرد که تفاوت در تفکر، تجارب و محیط فرهنگی است که یک زن را به این نتایج میرساند. علل متفاوتی وجود دارد که باعث میشود زنان قید مادر شدن را برای همیشه یا مدت زمانی نامعلوم بزنند. البته با توجه به اینکه سن باروری در زنان محدودیت دارد، باید گفت که گاه یک تصمیم مقطعی برای عدم باروری را میبایست بالاجبار تا آخر عمر تحمل کرد. در این فرصت کوتاه به بررسی چند علل عمده در باب امتناع زنان از باروری و تجربه مادری میپردازیم:
میخواهم درس بخوانم
در جامعه فعلی ما تحصیل در میان زنان فراگیر است. اما زنانی هستند که ترجیح میدهند باروری را تا پایان تحصیلات تکمیلی، یعنی مقطع کارشناسی ارشد و دکتری به تعویق بیندازند. منطق آنها اینگونه است که کودک با تمام درگیرهای جسمی و روحی و زمانی که برای مادر به ارمغان میآورد، دیگر فرصتی برای مطالعه و تحقیق باقی نخواهد گذاشت. بنابراین آنچه عملا اتفاق میافتد این است که مادر شدن به سالهای انتهایی دهه سوم یا اوایل دهه چهارم زندگی عقب رانده خواهد شد و مادر فاصله سنی زیادی با اولین فرزندش خواهد داشت، در برخی مواقع شاید هرگز فرصت فرزند دوم را به دست نخواهد آورد. به زعم نویسنده این دلیل چندان اعتبار منطقی ندارد و بیشتر به بهانه میماند تا دلیل. چرا که فرصت تحصیل و تحقیق و مطالعه در هر سنی و از هر طریقی مهیاست. کافی است که انسان هدفی متعالی را دنبال کند و بخواهد.
میخواهم کار کنم
عدهای هم کار کردن را علت امتناع از بچهداری عنوان میکنند. آنها سالها تحصیل کردهاند، تخصص و مهارتی را کسب کردهاند و حال ترجیحشان این است که از زحمات گذشته خود بهرهای ببرند و به عبارتی استقلال مالی کسب کنند یا برای جامعهشان مفید باشند. غافل از اینکه بزرگترین خدمت به یک جامعه که زن میتواند به درستی از پس آن برآید، به دنیا آوردن و تربیت یک فرزند است. درست است که کار کردن در کنار بچهداری و همسرداری برای زنان بسیار خسته کننده و گاه غیرممکن است و زن مجبور میشود که کار خود را رها کند، اما میبایست این فرهنگسازی در جامعه اتفاق بیفتد که ارزش مادر بودن در هر مسلک و مکتب و مرامی بیش از کار کردن است، حتی اگر این کار به سمتهای بالای اجتماعی بینجامد.
میخواهم به خودم برسم
زنان دیگری هم هستند که معمولا به بچه به چشم یک مزاحم نگاه میکنند، مزاحمی که قرار است شبانه روزی به او آویزان باشد و جلوی هر گونه تفریح و فراغتی را بگیرد. بله! طبعا اگر به فرزند به چشم یک مزاحم و اخلالگر آسایش و آرامش نگاه کنیم، از بچهدار شدن فرار خواهیم کرد. این زنان نیاز به اصلاح دید دارند.
تجارب بد
زنانی هستند که فضای متشنج خانوادگی را تجربه کردهاند، مادری نداشتهاند که به آنها محبت را بچشاند یا پدری مهربان، تکیه گاه و همراه! آنها تصور خوبی از محیط خانوادگی ندارند. چون خودشان گرمای خانواده را به خوبی حس نکردهاند و گاه سختیهای زیادی را در راه رشد و بزرگ شدنشان تحمل کردهاند، آنها بر این باورند که با تحمیل نکردن همه این رنجها به یک موجود دیگر، خدمتی به بشریت میکنند. آنها فرزندآوری را نوعی خودخواهی میدانند، تصمیمی که بدون مشورت با فرد از طرف والدینش گرفته میشود و موجودی را به دنیایی سراسر سختی و سیاهی فرا میخواند. این نوع نگاهها همانطور که گفته شد غالبا ریشه در تجارب بد زوجین، خاصه مادر دارد.
ترس از آینده
این دلیل نیز در مولفههایش با دلیلی که در بالا ذکر شد مشترکاتی دارد. غالبا فرد سختیهای زیادی را در زندگی کشیده، یا در شرایطی زندگی میکند که امیدی به فراهم آوردن یک زندگی راحت و مناسب برای فرزند ندارد، یا حتی آنقدر ترس از آینده در او وجود دارد که با داشتن کلیه امکانات رفاهی، باز هم از بچهدار شدن امتناع میکند. این ترسها اغلب ریشه روحی دارد و با مشورت و مطالعه حل میشود.
مشکلات جسمی
زنانی هم هستند که از بارداری واهمه دارند، نمیتوان انکار کرد که بارداری دوران سختی است، کشیدن یک بار چند کیلویی در نه ماه بارداری و بعد از آن شیردهی و مسائل و مشکلاتی که در پس آن با خود خواهد آورد، چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت. اما موضوع آنقدرها هم لاینحل نیست. تنها کافیست که افراد بهداشت جسمی را در دوران بارداری رعایت کنند، قبل از تصمیم بر بارداری با پزشک متخصص مشورت کنند و ترسهای خود را اصولی و علمی درمان کنند.
ترس از بچهداری
زنانی هم هستند که میترسند یک نوزاد را بغل بگیرند. آنها غالبا از اینکه به بچه آسیبی برسانند در هراسند. این زنان که معمولا در طول دوران زندگی خود بسیار کم در کنار یک نوزاد قرار گرفتهاند و معمولا مهارتی در باب کودکیاری کسب نکردهاند و هرگز شرایط نگهداری از یک نوزاد و کودک را نداشتهاند، از تنها ماندن با یک کودک میترسند. این ترسها معمولا کاذب بوده و با شرکت در چند جلسه مهارتآموزی مسأله به کلی حل خواهد شد و از دل یک ترس، لذتی وصف ناشدنی بیرون خواهد آمد.
دلایل منطقی
محیط متشنج خانواده و نبود ثبات عاطفی و روحی در خانه، بعضی زنان را در مورد مادر شدن دچار شک میکند و گاه تردید بر آنها غلبه میکند. آنها هنوز از همسر و ازدواج خود آنقدر مطمئن نیستند که با میل و رغبت و امید به آینده، موجودی را به دنیا دعوت کنند. اما این زنان نیز نباید تصمیمشان را دائم به تعویق بیندازند، این مسأله چیزی نیست که بتوان با تساهل و تسامح با آن برخورد کرد. بالاخره باید به یک نتیجه قطعی و منطقی در این باره رسید. میبایست هر چه سریعتر برای حل مشکلات و معضلات خانوادگی به مشاور مراجعه کنند و اوضاع را کنترل و بهبود بخشند و پس از آن طبعا شرایط مناسب پذیرایی از یک موجود دوست داشتنی خواهد شد.
نتیجتا...
زنانی که از مادر شدن ابا دارند با مجموع دلایلشان، تعدادشان آنقدر نیست که تبدیل به یک تحدید خانوادگی و اجتماعی شود. چرا که همانطور که در ابتدا ذکر شد، مادر شدن و مادری کردن یک مسأله فطری قوی در زنان است که گاه تبدیل به یک نیاز روانی می شود و کمتر کسی است که بدون هیچ مشکل و مورد جدی روحی از بچهدار شدن فرار کند یا سرباز بزند. بنابراین درصد زیادی از زنان پس از ازدواج اولویت اولشان مادر شدن است.