کد خبر: ۳۰۵۳
تاریخ انتشار: ۰۷ مهر ۱۳۹۸ - ۱۸:۴۶
پپ
نوجوانان و تأثير تبليغات در شبكه‌هاي مجازي
صفحه نخست » کاشانه

مریم کمالی‌نژاد

تبلیغات، سبب مصرف‌گرایی می‌شود مگر این‌که ما افرادی باشیم که بر اساس نیازمان دست به خرید بزنیم و قواعد خرید کردن درست و لازم را بدانیم. اما همین ما کافی است سری به اینستاگرام یا کانال‌های تلگرام بزنیم، یا بازاریاب‌های متفاوت با فرستادن ایمیل‌های تبلیغی هیجان‌انگیز به سراغمان بیایند. افراد زیادی هستند که در چنین شرایطی نیازهایی که تا این زمان به آن‌ها فکر هم نکرده بودند یادشان می‌آید، البته این نیاز یک نیاز واقعی نیست، بلکه نیازی کاذب است. اوضاع برای نوجوانان وخیم‌تر است. آ‌ن‌ها خیلی زود فریب تبلیغات را می‌خورند. به میان نوجوان‌ها رفتیم و از آن‌ها درباره تجربیات خرید اینترنتی و تبلیغات پرسیدیم.

قول داده بود

صبا پانزده ساله است، کمی اضافه وزن دارد و آرزویش این است که باریک و لاغر باشد. با قیافه غمگینی می‌گوید: هیچ رژیمی روی من اثر ندارد، من آب هم که بخورم چاق می‌شوم و ادامه می‌دهد: ولی شما این صحفه اینستاگرام را ببین. موبایلش را از کیفش در‌می‌آورد و صفحه‌ای از اینستاگرام را باز می‌کند که سرتاسر عکس از دختران خوش‌پوش و لاغری است که تا پیش از این حداقل سی کیلو اضافه وزن داشته‌اند و همگی با استفاده از پودرهای خوراکی لاغری که در این صفحه تبلیغ شده است، توانسته‌اند به آرزویشان دست پیدا کنند. به صبا می‌گویم که آیا از این صفحه خرید کرده است؟

صبا می‌گوید وقتی که با مادرش درباره این صفحه صحبت کرده، مادرش گفته که اول باید با شماره‌ای که در صفحه نوشته شده است تماس بگیرد و از چند و چون آن باخبر شود، صبا تماس‌اش را می‌گیرد و با کلی قول و اطمینان از جانب فروشنده روبرو می‌شود که ما مشتریان زیادی داشتیم و همگی راضی و خشنودند. آدرس‌تان را بگویید تا محصول را برایتان ارسال کنیم و پولش را هم، همان وقت دریافت می‌کنیم.

صبا می‌گوید: بسیار امیدوار بوده که با این محصول کمی از وزن‌اش کم شود. می‌پرسم فقط به‌خاطر قول و وعده‌ فروشنده به این اطمینان و امید رسیده است؟ و او جواب می‌دهد که: «نه، فقط همین نبود. قیمت محصول آن‌قدر گران بود که با خودم فکر کردم ممکن نیست کسی برای یک محصول قلابی چنین پولی دریافت کند و تا الان هم کسی ازش شکایت نکرده باشد یا بساطش را جمع نکرده باشند. حتما راست می‌گوید»

صبا از آن پودر استفاده کرده است، بعد از گذشت چهار ماه تنها یک کیلو از وزنش کم شده است که آن هم به گفته خودش ربطی به محصول لاغری خریده شده ندارد، بلکه به‌خاطر درد معده‌ای است که چند روزی درگیرش بوده است. بعد از گذشت دو ماه از مصرف محصول دچار ریزش مو هم شده است و خشکی پوست هم امانش را بریده.

صبا می‌گوید: مادرم نباید اجازه می‌داد من این محصول را بخرم.

این تبلت برای من خوب نیست

شایان شانزده ساله است. می‌گوید از ده سالگی گوشی و تبلت داشته است و تا امروز سه بار تبلتش را عوض کرده و مدل جدیدتری خریده است. الان هم دلش می‌خواهد آخرین مدل یک برند بسیار گران را بخرد که پدرش تا به امروز مخالفت کرده است. از او می‌پرسم با تبلت چه کاری انجام می‌دهد که نیاز به آخرین مدل و جدیدترین امکانات دارد؟ می‌گوید: بازی می‌کنم و اینترنت‌گردی! می‌گویم: این کارها که از همین تبلت‌ات هم برمی‌آید.

شایان که کلافه به نظر می‌رسد با هیجان سعی می‌کند مرا راضی کند که تبلت فعلی اصلا خوب نیست و او نیاز به یک تبلت پیشرفته‌تر دارد. کانالی را در تلگرامش باز می‌کند که تبلیغ تبلت گران و جدید را گذاشته است. می‌گوید: بخوانید اینجا را، نوشته فقط با اثر انگشت باز می‌شود. با آن می‌توان حتی فیلم تدوین کرد و بسیاری از کارکردهای حرفه‌ای که گمان نکنم تا صدسال آینده هم شایان بتواند از آن استفاده کند را ردیف می‌کند. می‌گویم: مگر بلدی فیلم تدوین کنی؟ جواب می‌دهد که یاد می‌گیرم. می‌گویم: چه فیلم‌هایی را می‌خواهی تدوین کنی؟ تازه با همین تبلت هم می‌توانی فیلم‌های شخصی‌ات را در حد قابل قبولی ادیت کنی. ناراحت و ناامید می‌گوید: شما هم که حرف پدرم را می‌زنید. من واقعا به این تبلت نیاز دارم چرا هیچ کس متوجه نمی‌شود؟

نمایشگاه پیکسل و دستبند

لیلا سیزده ساله است و توی اتاقش یک نمایشگاه از انواع دستبند، انگشتر، پیکسل و... دارد. راستش را بخواهید زیبا و هیجان‌انگیز است و دل هر نوجوانی را می‌برد. به او می‌گویم: این همه زیورآلات متفاوت را از کجا خریده است؟ می‌گوید: اینستاگرام پر است. کافی است جنس را انتخاب کنی، نهایتا تا یک روز بعد برایت ارسال می‌شود. می‌پرسم: به همه‌ این‌ها نیاز داری؟ می‌خندد و می‌گوید معلوم است که نیاز دارم. هر کدامش را با یکی از مانتو و کیف و کفش هماهنگ کرده‌ام. یکی از دستبندها را که ماهی کوچک قرمز سرامیکی بهش آویزان است برمی‌دارد و نشانم می‌دهد و می‌گوید: اگر این را نمی‌خریدم با مانتو قرمزم هیچی نداشتم که بیندازم. می‌خندم و می‌گویم: خب نیندازی! به این که نمی‌گویند نیاز.

می‌گوید: خب نسل ما مثل شما فکر نمی‌کند. نیازهای ما فرق می‌کند. ما هشتادی‌ها یک جور دیگر فکر می‌کنیم.

از او می‌پرسم: که پول این‌ها را از کجا می‌آورد و خانواده با او مخالفت نمی‌کنند؟ می‌گوید: اوایل که چرا خیلی غر می‌زدند، ولی برای تولدم، پدرم یک حساب بانکی و کارت هدیه داد اولش کمی پول توش بود که یک هفته‌ای تمام شد، بعد هم پول توجیبی و سهم یارانه‌ام را ازشان می‌گیرم و می‌خندد.

از لیلا می‌پرسم تا به حال شده که جنسی خریده برایش ارسال نشود یا آن چیزی نباشد که انتخاب کرده؟ کمی فکر می‌کند و می‌گوید: بله، یکبار هر چه تماس گرفتم گفتند فرستادیم و لابد آدرس را اشتباه داده‌اید و دیگر هم نتیجه‌ای نداد من هم حوصله‌ام سر رفت و پیگیری نکردم. بعضی وقت‌ها هم جنسی که خریده‌ام با عکس‌اش زمین تا آسمان فرق داشته است اما بالاخره ارزش‌اش را دارد.

استدلال‌های خام

نوجوان‌ها استدلال‌ها و دلایل خودشان را دارند که به نظر خودشان کاملا قابل قبول است. «چون این جنس خیلی گران است پس تأثیرگذار و اصل است» «چون قیمت این دستبدها خیلی گران نیست، اگر یکی هم وصول نشد، اشکالی ندارد» «تبلیغات زیاد درباره امکانات تبلت برای شایان این تصور را ایجاد کرده بود که به آن نیاز دارد و تبلت خودش دیگر به چشمش نمی‌آمد»

تمام این‌ مسائل با گفتگو و وقت گذاشتن از جانب والدین و راهکارهای ساده‌ دوری از مصرف‌گرایی حل می‌شد. البته لازم است که والدین خود یک مصرف‌گرای تمام و عیار نباشند.

چه کنیم؟

بسیاری از ما به عنوان والد، خودمان توی تله‌ تبلیغات گیر کرده‌ایم. داستان‌هایی از کلاه‌برداری‌های اینترنتی و ماهواره‌ای را از زبان بزرگترها هم می‌شنویم. گاهی با خودمان فکر می‌کنیم چه کسی واقعا باور می‌کند که کسی حاضر شود یک داروی گیاهی برای پاکسازی کبد را، تنها به اعتبار یک تبلیغ ماهواره‌ای بخرد و استفاده کند؟ وقتی از او می‌پرسم چطور باورت می‌شود که چنین کارایی داشته باشد و ضرر نداشته باشد می‌گوید: بالاخره گیاهی است، سودی نداشته باشد، ضرر هم ندارد. بسیاری از ما والدین هنوز درگیر نگاه ساده‌انگارانه و سهل‌گیرانه خودمان هستیم و فرزندانمان هم آنچه می‌شوند که ما هستیم نه آنکه می‌خواهیم.

درباره تبلیغات فکر کنیم

1. کمی فکر کنیم و درباره هر تبلیغی در فضای خانه صحبت کنیم و چند و چونش را به چالش بکشیم.

2. به فرزندمان درباره ذات تبلیغات که در اغراق و غلو است، اطلاعات بدهیم. کدام تبلیغی است که کاملا صریح و واقعی باشد و راه و رسم اغراق را پیش نگرفته باشد؟

3. درست خرید کردن را به نوجوانمان آموزش دهیم. اگر از آن والدینی هستید که هنوزم که هنوز است اجازه یک خرید ساده را به فرزندتان نمی‌دهید و او را کاملا از این فضا دور نگه داشته‌اید، پس منتظر باشید که به زودی و به سرعت فرزندی ساده انگار در خرید کردن نصیب‌تان شود.

4. دست از سر نیازهای کاذب برداریم. وقتی هنوز کیف‌مان قابل استفاده است تمام پاساژها را به دنبال کیف جدید نگردیم و یا اگر چشم‌مان به یک جنس خوب می‌رسد که نیازش نداریم، تنها با استدلال «قیمتش خوبه» «جنسش خیلی خوبه» آن را نخرید. این خرید کردن‌های بدون فکر و نیاز ما، پیامی غیرمستقیم به فرزندمان می‌دهد. پیامی که می‌گوید: «تو هم بخر، تا می‌توانی بخر، بی‌فکر و بدو نیاز»


نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: