کد خبر: ۳۰۲۰
تاریخ انتشار: ۳۱ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۴:۴۵
پپ
صفحه نخست » کنز

حسنی احمدی

حبیبم محمد روی به آسمان کرده و لبخندی بر چهره دارد، مردی از دور نظاره‌گر حالات محمد است، لبخند پیامبر برایش معمایی شده است. نزدیک می‌رود و می‌گوید:

ای رسوا خدا ما دیدیم به آسمان نگاه می کردید و لبخندی بر لبانتان نقش بست.علت آن تبسم چه بود؟

محمد به چهره مرد عرب نگاهی کرد و گفت:

آری به آسمان نگاه می‌کردم، دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش عبادت شبانه‌‌روزی بنده با ایمانی را که هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول می‌شد را بنویسد ولی او را در محل نماز نیافتند زیرا مرد در بستر بیماری افتاده بود.

محمد لحظه‌ای سکوت می‌کند و بعد ادامه می‌دهد:

فرشتگان به سوی آسمان بالا رفتند و به خدای متعال عرض کردند:

ما طبق معمول برای نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم ولی او را در محل نمازش نیافتیم زیرا در بستر بیماری آرمیده بود.

خداوند به آن فرشتگان فرمود: تا او در بستر بیماری است پاداشی را که هر روز برای او هنگامی که در محل نماز و عبادتش بود می‌نوشتید بنویسید. بر من است که پاداش اعمال نیک او را تا آن هنگام که از بستر بیماری است برایش درنظر بگیرم.

محمد به چهره مرد عرب نگاه کرد و گفت: حالا فهمیدی چرا لبخند می‌زدم؟

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: