کتاب «سربلند» روایتی است مستند داستانی از کودکی تا شهادت محسن حججی که بزودی در بازار عرضه شد. در فهرست کتاب شش فصل بهعلاوه آلبوم تصاویر و اسناد از این شهید بزرگوار درج شده است.
این اثر قرار است مخاطب را با ابعاد مختلف شخصیتی شهید آشنا کند؛ ابعادی از زاویه دید خانواده، دوستان و همرزمان. همچنین گفتنی است این کتاب حاوی اسناد، تصاویر و دلنوشتههای شهید حججی است.
بخشی از خاطرات شیرین شهید حججی که در کتاب «سربلند» به چاپ رسیده است از سفرهای جهادی او به روستای دورک است. روستای دورک که در پشت کوههای فریدونشهر اصفهان قرار دارد همان روستایی است که شهید حججی با دوستانش در موسسه شهید کاظمی چند تابستان را در قالب اردوهای جهادی برای ساخت مسجد فاطمهالزهراسلاماللهعلیها در آنجا سپری کردند و سه تابستان، پیش از تابستان سرخ زندگیش کار ساخت مسجد فاطمهالزهراسلاماللهعلیها به پایان رسید.
به نظر میرسد اگر محسن در معرکه شهادت این گونه با نگاهش عالمی را مسحور خود کرد به خاطر همین مجاهدتهای خاموش در گمنامی محض بوده است و حالا چه انتخابی بهتر از جایی که حججی به پله شهادت رسید. که آنچه ما از سوریه و آن نگاه میبینیم و میشناسیم سرچشمهاش همین روستا و همین آبادی است.که خدا در روستا نزدیک است. که خدا همین حوالی بین ستارههای روستا دارد چشمک میزند. اگر شهادت میخواهی باید مثل محسن هجرت کنی و باید مثل محسن مجاهد باشی.
بخشهایی از کتاب
برگشتم به حاج سعید گفتم: «آخه من چطور این بدن اربا اربا رو شناسایی کنم؟» خیلی بههم ریختم. رفتم سمت آن داعشی. یک متر رفت عقب و اسلحهاش را کشید طرفم. سرش داد زدم: «شما مگه مسلمون نیستید؟» به کاور اشاره کردم که مگر او مسلمان نبود؟ پس سرش کو؟ چرا این بلا را سرش آوردید؟ حاج سعید تند تند حرفهایم را ترجمه میکرد. آن داعشی خودش را تبرئه کرد که این کار ما نبوده و باید از کسانی که او را بردهاند «القائم» بپرسید. فهمیدم میخواهد خودش را از این مخمصه نجات دهد. دوباره فریاد زدم که کجای اسلام میگوید اسیرتان را اینطور شکنجه کنید؟ نماینده داعش گفت: «تقصیر خودش بوده!» پرسیدم به چه جرمی؟ بریده بریده جواب میداد و حاج سعید ترجمه میکرد: «از بس حرصمون رو درآورد؛ نه اطلاعاتی به ما داد، نه اظهار پشیمونی کرد، نه التماس کرد! تقصیر خودش بود...!»
شناسنامه کتاب
کتاب سربلند به همت محمدعلی جعفری و به کوشش انتشارات شهید احمد کاظمی به چاپ رسیده است.