کد خبر: ۲۸۶۷
تاریخ انتشار: ۲۳ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۱:۳۱
پپ
نگاهی به مسأله مهم «فرار مغزها»
صفحه نخست » گزارش

فاطمه اقوامی

چهره‌اش داد می‌زد که خیلی خسته‌ است... مدام بند کوله‌اش را روی دوشش جا‌به‌جا می‌کرد، مشخص بود که سنگینی‌اش حسابی او را کلافه کرده... جای سوزن انداختن در مترو نبود، ایستگاه که رسیدیم، از دور به او اشاره کردم که بیاید و جای من بنشیند، تعارف‌مان به یکی، دو کلام بیشتر نرسید و خلاصه جای من نشست... همین صحبت کوتاه باعث شد سر درد و دلش باز شود... دانشجوی سال چهارم فیزیک دانشگاه صنعتی شریف بود... گفتم: «باریکلا، اوه اوه پس ار اون بچه مثبتای درسخون بودی، رتبه‌ات هم مطمئنا تو کنکور خیلی خوب شده...» گفت: «بدون کنکور و با مدال المپیاد هم وارد دانشگاه شدم...» خندیدم و گفتم: «بابا پس یه امضا به ما بده، نخبه جان!» خنده تلخی کرد و گفت: «حالا مثلا اسم‌مون نخبه است به کجا رسیدیم که امضا بدم؟! یکسال داریم با رفیقام می‌دویم که یه طرح ابتکاری‌مون رو ثبت کنیم و به مرحله اجرا برسونیم ولی دریغ از یه همکاری ساده! از چند کشور دیگه پیشنهادهای میلیاردی داشتیم ولی دلمون نیومد قبول کنیم، گفتیم باید به اسم کشورمون بزنیم ولی دیگه داریم پشیمون میشیم، اینجا کسی ارزش این چیزا رو نمی‌دونه... یک هفته‌ای میشه که برام از چندتا دانشگاه معتبر دعوت‌نامه‌ اومده... امروز رفتم به یکی از مسئولینی که قرار بود بهمون کمک کنه آب پاکی رو ریخت رو دستمون و گفت: مملکت پول اضافه نداره خرج این چیزا کنه! برین هر وقت یه مقاله ISI نوشتین بیاین ادعا داشته باشید، آدم چیه بگه بهش که هنوز نمی‌دونه اینا ملاک نیست! بره ببینه دانشگاه استنفورد و پرینستون هم از متقاضی‌هاش مقاله طلب می‌کنه؟! دیگه تصمیمم رو گرفتم، دعوت یکی از اون دانشگاه‌ها رو قبول می‌کنم و میرم اونجا... دیوونه نیستم اینجا بمونم و جوونیم را بدم به باد فنا، آخرشم هیچی!»

نمی‌دونستم چی بگم... اشک جمع شده تو چشماش می‌گفت خودشم به این کار راضی نیست ولی انگار بی‌تدبیری‌ها و سهل‌انگاری‌های مسئولین، راه چاره‌ای برایش باقی نگذاشته بود... سرم پایین انداختم، من جای کسایی که باید کاری می‌کردند، خجالت می‌کشیدم... صدای گوینده قطار که اسم ایستگاه را گفت، با عجله از جاش بلند شد، دست داد، تشکر کرد و بعد هم بین جمعیت گم شد... دلم طاقت نیاورد، به هر زحمتی بود راهی باز کردم و قبل از اینکه درب قطار بسته شود، پیاده شدم... ناامیدانه در شلوغی ایستگاه چشم چرخوندم... از روی کوله‌پشتی‌اش او را شناختم... با خوشحالی قدم تند کردم و خودم را به او رساندم... زدم پشتش، برگشت، بی هیچ کلام اضافه‌ای فقط گفتم: «بمون، اینجا خانه توست... بمون و درستش کن»

فرار مغزها، مسأله‌ تلخی است که سال‌هاست جامعه ما با آن دست و پنجه نرم می‌کند... کوچ بعضا اجباری جوانانی که سرمایه‌های اصلی این مز و بوم هستند، پدیده‌ شومی است که بارها بارها هم درباره آن نوشته شود، کم است و باید فکری اساسی برای آن کرد... این هفته می‌خواهیم در صفحه گزارش مجله به این رخداد غم‌انگیز نگاهی بیندازیم و ببینم مغزها فراری می‌کنند یا فراری داده می‌شوند؟ شاید هم پای سرقتی در میان باشد! با ما همراه باشید تا با هم بخوانیم و بدانیم.

چرا این مسأله مهم است؟

رشد اقتصادی کشورها تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار دارند که در این بین دو عامل سرمایه‌های انسانی و منابع طبیعی اثرات تعیین‌کننده دارند. آنچه اهمیت دارد و به موضوع ما ربط پیدا می‌کند این است که تحقیقات نشان داده‌اند سرمایه‌گذاری در بخش منابع انسانی به مراتب بیشتر از سرمایه‌گذاری در منابع طبیعی به رشد اقتصادی کمک می‌کند. یک دو، دوتای ساده هم انسان را به این نتیجه می‌رساند که نیروی انسانی تحصیلکرده، متخصص و با انگیزه سرمایه مهم یک کشور در راه رشد و توسعه به حساب می‌آید. همه می‌دانیم از لحاظ منابع طبیعی کشورهای پیشرفته به گرد پای ثروت کشورهایی مثل کشورهای آفریقایی نمی‌رسند اما با این وجود بسیاری از این کشورها از لحاظ توسعه اقتصادی فاصله زیادی با کشورهای توسعه‌یافته دارند و به اصطلاح جهان سومی یا در حال توسعه خوانده می‌شوند. نگاهی به وضعیت کشورهای پیشرفته این قضیه را روشن‌تر می‌کند. ویژگی بارز آن‌ها، داشتن نیروهای انسانی متخصص و کارآمد است. نه اینکه در این کشورها نیروی متخصص پیدا نشود، نه مشکل اینجاست که نیروی انسانی یا همان مغزهای جامعه به دلایل مختلف بار سفر می‌بینند و به امید آینده بهتر رهسپار دیار غربت می‌شوند و به جای حرکت در مسیر پیشرفت جامعه خود، یار و همراه توسعه کشور مقصد که معمولا یکی از این کشورهای پیشرفته است، می‌شوند. متأسفانه این مسأله که اصطلاحا «فرار مغزها» (Brain Drain) نامیده می‌شود، در چند سال اخیر بیش از قبل سایه شومش بر روی سر کشور ما گسترده شده و آن را به مسأله مهمی تبدیل کرده است.

سودی سرشاری که از دست می‌رود!

«اتلاف هزینه و سرمایه» مهم‌ترین تأثیر فرار مغزها بر کشورهایی که این اتفاق در آنجا رخ می‌دهد. شما فکرش را کنید یک جامعه سال‌ها هزینه‌ای را صرف آموزش می‌کند تا از ماحصل آن که نیروی ماهر و تحصیلکرده است، بهره ببرد اما دقیقا زمانی که وقت بهره‌برداری و سوددهی می‌رسد، مهاجرت این افراد به کشورهای صنعتی آن هزینه‌ها بر باد می‌رود و این کشور یکی از منابع عظیم سرمایه خود را از دست می‌دهد و در عوض سود سرشاری نصیب کشورهای مقصد می‌شود. واضح است که هر چه سطح تحصیلات نخبگان سفرکرده بالاتر باشد، هزینه‌ای بیشتری صرف آن‌ها شده و با این عزیمت صدمات مالی زیادی به کشور مبدأ وارد می‌شود. درد بزرگ‌تر آن است که این مهاجرت معمولا در زمانی رخ می‌دهد که این نخبگان در فعال‌ترین دوره سنی به سر می‌برند. براساس آمار بیش از 50 درصد پزشکانی که در سال‌های پس از 1960 به آمریکا وارد شده‌اند زیر 40 سال داشتند. این نیروی انسانی جوان امتیاز بیشتری را نصیب کشورهای مهاجرپذیر می‌کند.

شاید عمق فاجعه را زمانی بیشتر درک کنیم که بدانیم براساس اذعان کشورهای صنعتی جذب هر فوق لیسانس و دکترا، یک میلیون دلار برای آن‌ها سود دارد. منافعی که سوئیس در سال 2000 از راه پذیرش نخبگان عایدش شده، معادل ارزش صادرات یک سال زعفران ایران است! تازه سوئیس از لحاظ میزان پذیرش نخبگان در سطح پایین قرار دارد. براساس آمار چند سال پیش یک سازمان غیر دولتی به نام آموزش بین‌المللی، درآمد سالیانه آمریکا از این طریق حدود 7 میلیارد دلار، استرالیا 750 میلیون دلار، کانادا 730 میلیون دلار و انگلیس حدود 7/1 تا 2 میلیارد دلار است. همانطور که مشخص است و همه هم می‌دانیم کشورهای مهاجرپذیر عمدتا کشورهایی هستند که از نظر سیاست‌ در تضاد با منافع میهن عزیز ما و بیشتر کشورهای دنیا به حساب می‌آیند و سود پیشرفت‌شان خرج ظلم و آسیب رساندن به مردم ممالک دیگر می‌شود و در حقیقت آن‌ها از دانش و تخصص نخبگان سراسر جهان به صورت رایگان استفاده می‌کنند و این مهاجرت و فرار مغزها کمکی بلاعوض برای مستکبران و استعمارگران به شمار می‌آید.

این یک سوی ماجراست، از طرف دیگر عدم حضور تحصیلکرد‌‌ها و نخبگان در کشوری، میدان را برای ناکارآمدها باز می‌کند و آن‌ها عهده‌دار مسئولیتی می‌شوند که تخصص کافی برای آن ندارند به همین خاطر چرخه توسعه‌نیافتگی ادامه پیدا می‌کند.

فرار نخبگان یا فراری دادن نخبگان، مسأله این است!

بی‌شک هر آدمی جایی که در آن متولد می‌شود و زندگی می‌کند را دوست دارد و به نظر می‌رسد وطن‌دوستی و میهن‌پرستی از آن احساسات مشترکی که در وجود اکثر انسان‌ها نهادینه شده است اما حالا چه می‌شود که فردی پای روی این احساس می‌گذارد و به تمام تعلقاتش پشت می‌کند و از میهنش می‌رود؟! البته مشخص است که منظور صرف گذراندن تحصیل در کشور دیگر نیست که فراگیری دانش در بالاترین سطح در هر جای جهان نکوست اما به شرطی که بازگشتی در میان باشد و سود این فراگیری در کشور خود فرد صرف و هزینه شود. عوامل و شرایط مختلفی در سفر نخبگان و افراد تحصیلکرده به کشوری دیگر یعنی همان فرار نخبگان، تأثیرگذار است. در حقیقت برخی عوامل باعث فراری دادن نخبگان می‌شود که در ادامه به برخی از آن‌ها اشاره‌ای گذرا داریم:

1.بی‌توجهی به جایگاه علم و عالم

از قدیم گفته‌اند: «قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری». یک فرد تحصیلکرده که عمرش را در راه کسب علم و دانش گذاشته، با تمام وجود ارزش این گوهر گران‌قیمت را می‌داند و متوجه است چه تأثیری در رشد یک کشور می‌تواند داشته باشد. حالا وقتی در کشوری به جایگاه علم و عالم آنطور که باید توجه نشود و به جای تجلیل و احترام به استادان برجسته، مبتکران، مخترعان و المپیادی‌ها، خوانندگان و هنرپیش‌ها در مرکز توجه قرار گیرند، نخبگان ترجیح می‌دهند به جایی سفر کنند و روزگار بگذرانند که قدر و قیمت‌شان شناخته شود. مثلا وقتی تلاش دانش‌آموزان المپیادی مورد توجه قرار نگیرد و از او با هدیه‌ای مناسب و درخورد تجلیل نشود از همان لحظه بذر فکر فرار به سوی کشوری دیگر در او کاشته می‌شود.

2. فراهم نبودن زمينه رشد علمي، عدم رقابت علمي و وابستگي نخبگان به علم

نخبگان به علم تعلق دارند. آن‌ها به دنبال پایگاه‌های علمی، پژوهشی هستند و دلشان می‌خواهد به درجات بالای علمی برسند. وقتی شرایط در داخل کشورشان فراهم نباشد آن‌ها رنج سفر را بر خود هموار می‌کنند و به کشورهای پیشرفته عزیمت می‌کنند. برخی از آن‌ها بعد از طی دوران تحصیل به کشورشان باز می‌گردند اما وقتی می‌بینند شرایط برای کار علمی فراهم نیست و رقابت علمی وجود ندارد ترجیح می‌دهند به همان کشور محل تحصیل برگردند و مشغول به کار شوند.

3. عوامل اقتصادی

عوامل اقتصادی یک دلیل اساسی و بسیار مؤثر در فرار نخبگان است. پایین بودن درآمد یا عدم تناسب بین میزان تحصیلات و درآمد، نخبگان را فراری می‌دهد. در کشورهای توسعه‌نیافته بحث بر سر وضع بد اقتصادی اما در دیگر کشورها اختلاف درآمد باعث مهاجرت می‌شود. در کشورهای پیشرفته معمولا رابطه مستقیم بین سواد و درآمد برقرار است و به همین خاطر نخبگان را از سر جهان جذب می‌کند.

4. عدم شایسته‌سالاری و مسائل سیاسی

وقتی یک نخبه می‌بیند شایستگی او برای به دست گرفتن امور به چشم مسئولین نمی‌آید و به جای دادن مسئولیت به او، افراد بی‌صلاحیت یا کم صلاحیت بر مسند قدرت تکیه می‌زنند انگیزه ماندن و فعالیت در او نابود می‌شود و تصمیم به مهاجرت در او قوت می‌گیرد. پارتی‌بازی‌ها و بذل و بخشش مسئولیت‌ها به آشنایان بدون توجه به صلاحیت آن‌ها، از سوی مسئولین به هیچ وجه برای یک نخبه قابل تحمل نیست و او گرایش پیدا می‌کند به جایی رود که بتواند در جایگاه متناسب با خود مشغول به کار شود.

ایران عزیز هم به این درد مبتلاست

پای پدیده فرار مغزها از دهه 30 به میهن عزیزمان باز شد و تا امروز هم‌چنان ادامه دارد. در دهه چهل تا دوران پیروزی انقلاب، این مهاجرت‌ها تحت تأثیر مراوده با غرب بود و معمولا مختص اشراف‌زادگان، درباریان و ثروتمندان بود. این اتفاق در بین سال‌های 57 تا 67 به خاطر جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و تعطیلی دانشگاه‌ها در دوره انقلاب فرهنگی رنگ دیگری به خود گرفت. بعدها فرار مغزها تحث‌تأثیر شرایط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی قرار گرفت. در گذشته کشورهای انگلیس، فرانسه و آلمان مأمن نخبگان ایرانی بودند اما چند سالی است که سهم آمریکا بیشتر از همه است.

اخبار و آمار پراکنده‌ای در این باره وجود دارد. برطبق آمار سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور در سال 1380 جمعا 90 نفر از 125 برگزیده المپیادهای دانش‌آموزی و دانشجویی به آمریکا رفته‌اند! دكتر «عماد افروغ» عضو هيئت علمي دانشگاه تربيت مدرس هم مي‌گويد: «متأسفانه بر اساس آمار سال 1377، كشور ايران بالاترين ميزان و درصد فرار مغزها را در مقايسه با ساير كشورها داشته است».آمار تلخ دیگری حکایت از این دارد که از بعد از انقلاب تاكنون بالغ بر 176 مدال المپيادهاي علمي را در سراسر جهان به دست آورده‌ايم. از اين تعداد 163 نفر آن‌ها در كشور حضور ندارند! مقامات آمریکایی هم بارها اعلام کرده‌اند که جامعه ایرانیان مقیم آمریکا از نظر درصد افراد با سطح تحصیلات عالیه و ثروتمند در میان سایر جوامع مقیم آمریکا، مقام اول را دارد.

برخی مسئولین به صحت و سقم برخی از این آمار خدشه وارد می‌کنند و می‌گویند آنقدرها هم وضع ایران بغرنج نیست و بحرانی در این زمینه وجود ندارد. ما هم امیدواریم این حرف درست باشد اما روایت‌های زنده‌ای که از زبان اطرافیان‌مان می‌شنویم، یا اسامی افراد نخبه ایرانی مشغول به کار در کشورهای دیگر که به گوشمان می‌رسد نشان از این دارد که شرایط برای نخبگان کشورمان مساعد نیست و انگیزه‌ آن‌ها برای ماندن نابود می‌کند. آنچه مسلم است دولت هزینه‌های زیادی را بابت خروج هر نفر از کشور می‌پردازد که اگر این هزینه‌های را خرج جذب و بکارگیری آن‌ها بنماید نه تنها جلوی فرار نخبگان را می‌گیرد بلکه زمینه‌های رشد و پیشرفت جامعه را نیز فراهم می‌آورد. حتی یک نخبه هم که از کشور برود، زیاد است چرا که از سرمایه میهن‌مان می‌کاهد.

سرقت نخبگان با رنگ و لعابی جذاب

بگذارید از آن سوی قضیه هم به مسأله فرار نخبگان نگاهی داشته باشیم. به نظرتان این همه بذل و بخشش از سوی کشوری مثل آمریکا به نخبگان ایران و سایر کشورهای جهان از سر محبت و مهربانی است یا در پشت پرده جریانی در حال اتفاق است؟!

«اگر می‌خواهیم رشد اقتصادی‌مان را با رقم قابل توجهی ادامه بدهیم باید متخصصان درجه یک را از کشورهای دیگر جذب و برای آن‌ها سرمایه‌گذاری کنیم.» این پیشنهاد برنده جایزه نوبل که در صحن علنی مجلس آمریکا بیان و با استقبال اکثریت نمایندگان روبرو شد، پرده از خیلی چیزها برمی‌دارد.

درست است که این روزها دیگر خبری از لشکرکشی به کشور دیگر و استعمار به شکل و شمایل قدیمی‌اش نیست اما هنوزم فکر غارت و چپاول ملت‌ها در مغز سردمداران کشورهای پیشرفت غربی وجود دارد. حالا استعمار در رنگ و لعابی جدید و جذاب کار خود را پیش می‌برد.

این روزها واژه‌ای به نام «دیپلماسی عمومی» زیاد در محافل غربی به خصوص آمریکا به گوش می‌خورد. این واژه به مجموعه فعالیت‌هایی اطلاق می‌شود که از سوی یک دولت، بازیگر منطقه‌ای یا بین‌المللی با هدف تأثیرگذاری بر افکار عمومی و به منظور ارتقای وجهه خارجی خود و یا جلب حمایت از آن برای سیاستی خاص طراحی شده و با استفاده از تمام ابزارهای موجود و فناوری روز به مرحله اجرا گذاشته می‌شود. در این روش قرار است از قدرت نرم به جای فشار، زور و قدرت سخت استفاده شود. شاید بگویید این مسأله چه ربطی به بحث ما دارد. کمی صبر کنید قضیه روشن می‌شود.

در قدرت نرم با القای تصمیم و هدف به مخاطب باعث می‌شویم او آنچه ما می‌خواهیم را بخواهد و بدون هزینه‌ای کاری که مدنظر ماست به انجام برساند. ایالات متحده آمریکا که خود را همه کاره جهان می‌دارد با اتکا به این روش درصدد است ملت‌های مختلف را زیر پرچم لیبرال ـ دموکراسی آمریکا جمع کند و به خیال خام خود امپراتوری‌اش را در جهان گسترش دهد. آمریکا خوب می‌داند که بهترین راه همراه کردن ملتی به فرهنگی خاص آن است که ابتدا نخبگان آن‌ها جذب آن فرهنگ شوند. زیرا اگر آن‌ها فرهنگی را بپذیرند بقیه ملت‌ هم به این سمت و سو می‌آیند. براین اساس یکی از مهم‌ترین اقدامات دیپلماسی عمومی آمریکا جذب جوانان کشورهای مورد هدفش به سوی فرهنگ لیبرال ـ دموکراسی است.

آمریکا به جای لشکرکشی، بودجه برنامه‌های فرهنگی خود را در زمینه هدایت نخبگان جوامع مختلف صرف می‌کند. برای این کار پروژه‌های مختلفی را طراحی کرده و پیگیری می‌کند که یکی از مهم‌ترین آن‌ها پروژه‌های اعطای کمک هزینه تحصیلی است. در اسناد دیپلماسی عمومی ایالات متحده آمده است:«کمک هزینه تحصیلی برای بیش از هزار رهبر جوان که به ساختن حکومت بهتر(!) و پرورش نهادهای قوی‌تر جامعه مدنی، تقویت زنان و اقلیت‌های مذهبی و افزایش فرصت‌های اقتصادی کمک می‌کنند خواهد بود. این برنامه (پرورش رهبران جوان) در سراسر جهان اجرا خواهد شد به همراه اینکه برای جنوب شرق آسیا برنامه ویژه تهیه شده است. برای هر یک از این جوانان 90 هزار دلار (تقریبا 300 میلیون تومان!) به طور میانگین هزینه خواهد شد.»

برنامه «فولبرایت»(Fulbright) از مهم‌ترین فعالیت‌های آموزشی و فرهنگی است که در جهت تحقق اهداف دیپلماسی عمومی آمریکا و استثمار کشورها، با تأیید کنگره ایالات‌متحده و اختصاص بودجه و حتی دریافت کمک‌های مالی از مؤسسات مختلف در وزارت خارجه آمریکا پیگیری می‌شود. «تارا ساننشای» معاون دیپلماسی عمومی وزارت خارجه آمریکا طی سخنانی در مرکز شهروندی جهانی هدف اصلی برنامه فولبرایت را اینطور افشا می‌کند: «...حدود 60 درصد جمعیت جهان زیر 30 سال سن دارد. ایجاد ارتباط مستحکم و مثبت با این جمعیت جوان و متنوع از اهمیت به سزایی برخوردار است. چراکه آن‌ها، رهبران آتی و شهروندان جامعه جهانی‌اند. لذا نمی‌توانیم با آن‌ها ارتباط نداشته باشیم و در عوض می‌بایست به دنبال یافتن راه‌هایی برای ایجاد، تداوم و تقویت روابط خود باشیم. تبادلات یکی از بهترین راه‌هایی است که می‌توانیم این مهم را به انجام رسانیم... زمانی که ما به دانشجویان خارجی کمک می‌کنیم تا مهارت‌های کسب پیشرفت و امنیت را یاد بگیرند و ارتباطات شخصی خود را با آمریکایی‌ها برقرار سازند، این مسأله آن‌ها را به‌عنوان رهبران سیاسی، کارفرمایان، دانشمندان، هنرمندان و ورزشکاران به‌شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد. این افراد به شرکای ما در سرتاسر جهان تبدیل می‌شوند. این مسئله به ایمنی و امنیت بیشتر شهروندان ما منجر خواهد شد. به همین دلیل و دیگر دلایل است که می‌توانیم بی‌هیچ ملاحظه‌ای بگوییم که تبادلات آموزشی، بیش از سرمایه‌گذاری صورت گرفته، به دست می‌آورد.»

این سخنان به وضوح نشان می‌دهد چرا کشوری مثل آمریکا به روی نخبگان و تحصیلکرده‌های کشورهای دیگر، آغوش باز می‌کند. آن‌ها هدف‌شان این است که نخبگان را بر اساس اصول خود تربیت کنند، آن وقت آن‌ها را به کشورشان بازگردانند و از طریق ‌آن‌ها اهداف استعماری خود را در قالبی شیک و زیبا دنبال کنند. شاهد این قضیه هم دانشجویان سابقی هستند که در حال حاضر در کشورهای خود مقامات بالایی دارند. ازجمله می‌توان به «دیلما روسف» در برزیل، «عبدالله گل» در ترکیه، «جولیا گیلارد» در استرالیا و «حامد کرزای» در افغانستان اشاره کرد.

خانه‌ات را ترک نکن!

پدیده فرار مغزها ابعاد گسترده و پیچیده‌ای دارد که باید با دقت تمام بررسی شود و هر چه زودتر برای این درد بزرگ، درمانی پیدا کرد. باز هم تأکید می‌کنیم تحصیل در کشوری دیگر، نه تنها ناپسند نیست بلکه می‌تواند در رشد جامعه مؤثر باشد اما تحصیلی که بازگشتی داشته باشد و آموزشی که صرفا فراگیری دانش باشد نه اینکه فرد تحت تربیت کشور و فرهنگ بیگانه قرار بگیرد.

بگذارید این نوشتار را با سخنی خطاب به دانش‌آموزان، دانشجویان و نخبگان عزیز تمام کنیم و آن اینکه ایران، خانه شماست و این شما هستید که باید آن را آباد سازید، پس بمانید یا اگر می‌روید، دست پر برگردید و پایه‌های این مزر و بوم کهن را محکم‌تر کنید و پرچمش را بر قله‌های افتخار به اهتزار درآورید.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: