حسنی احمدی
اثر زهر بر چهره حسن مشاهده میشود، صورتش درهم پیچیده شده و رنگ رخسارهاش به سبزی گرویده است. در همان حال حسین را فرا میخواند و او را محکم در آغوش گرفته میفشارد، حسن میگرید و بغض حسین میشکند و هر دو در برابر هم اشک میریزند. حسن در گوش حسین زمزمه میکند: ای برادر حدیث جدم رسول خداصلیاللهعلیهوآله در حق من و تو درست است ایشان به من خبر دادند شبی که به معراج رفته بودند هنگامی که وارد بهشت شدهاند دو قصر بسیار بلند و نزدیک هم را میبیند که اولی از زبرجد سبز بود و دومی از یاقوت سرخ، جدمان محمد از جبرئیل میپرسد این دو قصر از آن کیست؟
جبرئیل پاسخ میدهد: یکی از آن حسن و دیگری از آن حسین است. رسول خدا میپرسد چرا هر دو به یک رنگ نیستند؟ جبرئیل ساکت میشود، حبیب خدا میپرسد: چرا سخن نمیگویی، جبرئیل میگوید: سبزی قصر حسن به خاطر آن است که او را با زهر شهید میکنند و رنگش سبز میشود و سرخی قصر حسین به خاطر آن است که او را میکشند و رنگش از خون سرخ میشود. بعد از سخن جبرئیل جدمان و جبرئیل هر دو گریه میکنند.
سخنان حسن پایان یافته و هنوز هر دو در حال گریه هستند. حسن برای حسین میگرید و حسین برای حسن.