مجموعه کتابهای مدافعان حرم، صحنهای است که در آن، ناگفتههای حیات سرمدی ایثارگران فرازمینی در منظر مخاطبان به نمایش درآمده تا تأکیدی باشد بر اینکه همیشه پرچمدارانی هستند که بیرق حقانیت اسلام ناب محمدیصلیاللهعلیهوآله را تحت زعامت سلالهای از تبار درخشان ولایت، به هر قیمتی بر دوش کشند.
و این زمان، زمان تفوق اسلام بر کفر جهانی است.
کتاب بیست سال و سه روز زندگی شهید سیدمصطفی موسوی است که در جریان بحبوحه جنگ سوریه عازم شام شد و در سن بیست سالگی و درست سه روز بعد از سالگرد تولدش به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
بخشهایی از کتاب
عاشق موسیقی بود؛ هم پاپ و هم سنتی. اگر با بچههای فامیل جمع میشدند میزدند به دل جاده و میرفتند سفر، گاهی قلیان هم میکشید؛ اما نماز اول وقتش هیچوقت ترک نمیشد. هر پنجشنبه بهشت زهرا میرفت. هم سر خاک خسرو شکیبایی و پیمان ابدی، هم سر خاک شهید پلارک و شهدای گمنام...
...وقتی خیال سیدمصطفی راحت شد که مادر سراغ کارهایش رفته، برگه دومی را از لای کتابش بیرون کشید و به آقا سید گفت: «رضایتنامه دوم. امضا میکنی؟» آقا سید لبخندی زد و گفت: «ای کلک. فکرشو میکردی مامان بیاد نه؟» سیدمصطفی لبخندی زد و به امضایی که آقا سید پای برگه میانداخت، نگاه کرد و گفت: «به مامان نگو. باشه؟» آقا سید نگاهی به چهره خندان پسرش انداخت و گفت: حالا که امضا کردم و خیالت راحت شد، بگو چرا آنقدر اصرار داری بری؟ برو دانشگاه. درس بخون. الان مملکت ما به آدمهای تحصیل کرده بیشتر احتیاج داره. جنگ حالا حالاها هست.
چهره سیدمصطفی جدی و لحنش جدیتر شد. نگاهی به چشمان آرام پدر انداخت و گفت: شاید جنگ حالاحالاها تموم نشه؛ اما ممکنه من عوض بشم. هیچ تضمینی نیست که پنج سال دیگه، دو سال دیگه که درس من تموم شد، اون موقع هم همین آدم باشم.
شناسنامه کتاب
کتاب «بیست سال و سه روز» زندگی شهید «سیدمصطفی موسوی» است که به کوشش «سمانه خاکبازان» و به همت انتشارات «روایت فتح» به چاپ رسیده است.