باران زعیمی
زنگ تفریح بود. چند دانشآموز با انگشتهای بالا و «اجازه خانم»گویان وارد دفتر شدند. از معلم اقتصادشان سؤال داشتند. رشته انسانی بودند و بحث منابع را نفهمیده بودند.
گرچه ریاضی خواندهام اما اطلاعات سایر رشتهها، بهخصوص انسانی برایم جذاب است بنابراین مثل یک شاگرد مشتاق، تمام حواسم متوجه گفتگوی آنها شد. خانم دبیر قشنگ توضیح میداد. از انواع منابع و چگونگی مراقبت از آنها خلاصه دلچسبی در ظرف سؤال شاگردان میگذاشت و به مثال رسید؛ وقتی یک بحث خشک به مثال ملموس برسد شیرینتر و قابل فهمتر میشود. من هم گوشهایم تیزتر شد. دبیر گرامی دست گذاشته بود روی یکی از منابع مشکلدارمان یعنی آب.
گفت: مثلا کشور ما یک کشور خشک است و اکنون نیز دچار بحران آب هستیم. باید مراقب باشیم تا منابع آب را درست مصرف کنیم. بهعنوان مثال نباید هندوانه بکاریم! چون آب زیادی میبرد. باید برویم سراغ محصولات جایگزین یا مثلا کشت گندم را که یک محصول آببر است محدود کنیم.
متجب نگاهشان کردم. چهرههای معصوم و طالب علم بچهها و تلاش خالصانه یک معلم برای انتقال داشتههایش حتی در زمان استراحت. چقدر حیف بود که این چالش زیبا بر اساس اطلاعات کممایه و بعضا اشتباه پیش میرود و فرصتی که میتواند قدمی برای برنامهریزی درست آینده باشد به عقبگرد یا تخریب منجر شود؟
دلم میخواست بگویم «ای معلم عزیز که جانم فدای تو» کشور ما از زمان مادها یک کشور نیمه خشک بوده و مردم و حاکمان بر همین اساس زندگی خود را پیش بردهاند. اکنون هم چیزی به نام بحران آب وجود ندارد، بحران مدیریت آب است. آنچه باید تغییر کند تولید هندوانه و گندم نیست که پسفردا برای آنها هم دستمان را مقابل بیگانه دراز کنیم بلکه اصل تغییر باید در تصمیمگیریها و مدیریت رخ دهد. کارخانههایی که باید منتقل شوند، سدهایی که باید نباشند و انرژیهایی که باید جایگزین شوند و امثال اینها؛ اما به احترامش سکوت کرده و وظیفه اصلاح را موکول کردم به ارسال اطلاعات درست به پیامرسانش.
کارگر، خانهدار، پزشک، مهندس، مدیر ندارد، همه ما را آنچنان در اطلاعات قطرهچکانی عروس هزاررنگ رسانههای هدفمند مجازی و غیرمجازی غرق کردهاند که یادمان میرود قبل از انتشار، درباره صحت و سقم آنها اندک جستجویی داشته باشیم. حتی یک معلم که در جایگاه تربیت و تاریخسازی قرار دارد همان چیزی را تکرار میکند که دیگران میگویند و هیچ تحقیق علمی دربارهاش نداشتهاند. بسیاری از مشکلات امروز ما از همین «تکرار»های چشم و گوش بسته است.
معلم، دبیر، استاد گرامی! ما نمیتوانیم فلهای حرف بزنیم. هر کلمه، نوع استفاده و زمان و مکانش در کار تو مؤثر است. گرچه بالادستیها ارزشگذاری درستی برای جایگاهت ندارند، آنقدر که بزرگترین اختلاس کشور هم از جیب کوچک تو انجام شده اما فداکاریت را تکمیل کن. بیشتر بخوان، بیشتر تحقیق کن و درستترین اطلاعات را انتقال بده تا ذهن فعال بچههای پاک و پراستعدادمان برای یک آینده روشن، مستقل، عزتمند و توحیدی آماده شود. امروز بیش از هر زمان دیگری به درست فهمیدن نیاز داریم.