انوری
بیا ای جان بیا ای جان بیا فریاد رس ما را
چو ما را یک نفس باشد نباشی یک نفس ما را
ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غم
وز عشق تو نه بس باشد ز هجران تو بس ما را
کم از یک دم زدن ما را اگر در دیده خواب آید
غم عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را
لبت چون چشمه نوش است و ما اندر هوس مانده
که بر وصل لبت یک روز باشد دسترس ما را
به آب چشمه حیوان حیاتی انوری را ده
که اندر آتش عشقت بکشتی زین هوس ما را
****
طوق بندگی
حسین هاشمی نژاد
عشق تو را به قیمت دنیا نمیدهم
دنیا کم است بلکه به عقبی نمیدهم
دهها هزار یوسف اگر بخشدم جهان
تاری ز موی یوسف زهراسلاماللهعلیها نمیدهم
یک قطره اشک نیمهشبم راز هجر تو
بر صد هزار لؤلؤ لالا نمیدهم
یک ذرهای از خاک کف پای آن نگار
من بر بهشت و کوثر و طوبی نمیدهم
یک لحظه گر نصیب شود دیدن رخت
آن لحظه را به عمر دو دنیا نمیدهم
دل گوشهگیر عشق تو شد در جهان و من
این زاویه به پهنه مینا نمیدهم
من طوق بندگی تو را دارم به گردنم
این رشته را به عقد ثریا نمیدهم
مشکوی باغ وصل تو باشد بهشت من
این عیش را به عیش مهنا نمیدهم
من هاشمی و بنده دربار مهدیمعجلاللهتعالیفرجه
این بندگی به شاهی دنیا نمیدهم
****
رمی جمر کن غزه
امیر عظیمی
آسمان صورت سرخی به خودش میگیرد
بادیه باز بخود هُرم عطش میگیرد
باز خورشید به این مزرعه دلسنگ شده
ابر هم با دل خورشید هماهنگ شده
از افق بار دگر خشم خدا میبارد
رعد و برق است، از این ابر صدا میبارد
مرگ در سایه این ابر نهان شد اینجا
آسمان بار دگر نورفشان شد اینجا
آتش از جانب بالا به زمین میریزد
پسرم پیر شدم، بمب زمین میریزد؟
باز از طاقچه خانه عروسک افتاد
سَرِ همسایه ما بود که موشک افتاد
آسمان مست شده، از چه زمین میلرزد؟
سقف بالا سر ما از چه چنین میلرزد؟
به گمانم پسرم، بار دگر جنگ شده
عرصه شهر دوباره به همه تنگ شده
بمب با موشک و خمپاره هماهنگ شده
و سلاح من و تو باز فقط سنگ شده
عرب امروز، چو دیروز، چو فردا خواب است
آبِ گندیده در سیطره مرداب است
از سران عرب امروز همیّت مرده
در تن فربه آنها رگ غیرت مرده
پسرم باز به این توشه کم دل خوش کن
ز عرب پاک ببر و به عجم دل خوش کن
این عجمها همه همشهری سلمان هستند
دشمن کفر و مددکار مسلمان هستند
شک نکن آخر این تیره شبها روز است
انتفاضه به خداوند قسم پیروز است
دست خالی برو میدان و ره جنگ بگیر
چون جوانی پدر، در کف خود سنگ بگیر
سینه را روبروی خصم سپر کن فرزند
با همین سنگِ خودت، رمی جمر کن فرزند
گرچه ترفند به جز مکر نبست اسرائیل
شک نکن از وطنت رفتنی است اسرائیل
****
امید طهورایی شدن
یاسر حوتی
هرچه دل، آشفته گیسوی دلبر، بهتر است
هرچه سر، شوریده زلف معنبر، بهتر است
هر كسی را بهر استمرار كاری ساختند
هرچه كامم خشكتر یا دیدهام تر بهتر است
سیر تا، سرچشمه و سیراب برگشتن نكوست
در مقامات گدایی گام آخر بهتر است
ما به امید طهورایی شدن، غوره شدیم
ورنه تاكستان ما بیبرگ و بیبر بهتر است
نسل ما بازار گرمی خرید یوسفاند
غیر این باشد اگر، البته ابتر بهتر است
ما رعیت زادگان بسیار سلطان دیدهایم
بین شاهان، پادشاه ذرهپرور بهتر است
انبیاء هم روز محشر گرچه صاحب منصباند
در شفاعت منبر ابناء كوثر بهتر است
لذت نام شما در جام كامم ماندنی است
این همان شهدی است كه از شیر مادر بهتر است
رأس كل آفرینش هم اگر باشد، ولی
شاه بیسر میپسندد، عبد بیسر بهتر است
تا طنین «قل هو الله احد» جاری شود
گرچه كوچكتر ولی حلقوم اصغر بهتر است