نیلوفر حاجقاضی
معلمی شغل انبیاست و در جامعه ما از لحاظ ارزشگذاریهای معنوی در جایگاه ویژهای قرار دارد. از آن طرف با توجه به وضعیت اقتصادی جامعه و شرایط مالی معلمان، این قشر در هالهای از محدودیتهای مادی بودهاند و حتی خیلی از جاها مورد ظلم قرار گرفتهاند و گاهی نیز حاشیههایی داشتهاند و پروندههای جنجالی اخلاقی پیدا کردهاند. در شرایط کنونی معلمی تنها عاشقی است و خط بطلان کشیدن روی حق و حقوق و امتیازات مالی و به نوعی عاشقانه و تنها در راه رضای خدا و خلق خدا کار کردن، به همین خاطر تدریس و آموزگاری در فضای کنونی تا حدی از افقهای پیشروی خیلی جوانان زاویه گرفته و انگار معلمی از سروده سعدی علیه الرحمه که گفته؛ «زار بلبل دستان سرای عاشق را، بباید از تو سخن گفتن دری آموخت، برفت رونق بازار آفتاب و قمر، از آنکه ره به دکان تو مشتری آموخت» فاصله معناداری پیدا کرده است.
درخشش خوبیها
کنکور سراسری امسال یک اتفاق خاص را رقم زد، پسری جوان از روستای محروم و مرزی کلهگان سراوان، نفر دوم رشته علوم انسانی شد. اهمیت این توفیق یک طرف، تصمیم آقا عبدالله برای انتخاب رشته و شغل، طرف دیگر ماجرا بود که طوفانی از اظهار نظرهای کاربران شبکههای مجازی را به پا کرد، وقتی گفت میخواهد در آینده شغل معلمی را انتخاب کند. جالبتر و جذابتر این که علاوه بر عبدالله رئیسی که رتبه دوم کنکور سراسری در رشته علوم انسانی را به دست آورده، 17 نفر از هم کلاسیهایش نیز در رشته پزشکی و داروسازی در کنکور سراسری قبول شدهاند. امسال منطقه مرزی کلهگان با شاهکار جوانهایش به خود بالید و به اقشار شهرنشینی که به مدد پول و رانت و کلاس کنکورهای چند صد میلیونی ته صف افتاده بودند یک سر و گردن بالاتر قرار گرفت و درخشید!
چگونگی این اتفاق خجسته
خبر کوتاه بود: عبدالله رئیسی، نفر دوم کنکور سراسری در رشته علوم انسانی، برخلاف دیگر نفرات برتر کنکور که برای ورود به دانشگاههای درجه یک کشور لحظهشماری میکنند، دانشگاه فرهنگیان زاهدان و رشته معلمی زبان عربی را برای تحصیل انتخاب کرد.
در رابطه با تصمیم نفر دوم کنکور، بسیاری از کاربران فضای مجازی درباره دلیل تصمیم او حرفها زدند اما او به خبرگزاریها گفت: «من اهل روستای کلهگان واقع در نقطه صفر مرزی که از نظر امکانات آموزشی وضعیت بسیار بدی دارد، هستم. این منطقه از نظر امکانات آموزشی و تعداد افراد باسواد وضعیت خوبی ندارد و من از مدتها قبل تصمیم گرفتم که با انتخاب رشته معلمی به همشهریان و اهالی روستایی که در آن به دنیا آمدهام، کمک کنم.»
برای همین خیلی از جوانها که در حسرت چنین رتبهای بودن صدایشان به اعتراض درآمد و درصدد برآمدند عبدالله را متوجه اصل قضیه بکنند. آنها در کامنتهایی که برای این خبر گذاشته بودند چنین گفتند:
ـ عجب اشتباهی میکنی! شما با این استعدادت میتونی به کل مملکت خدمت کنی. این مملکت هیچ ارزشی برای معلمها قائل نیست.
ـ تو رو خدا نگذارید، آموزش و پرورش این استعدادها را در نطفه خفه میکند و این نخبه، چهار سال دیگر تبدیل به موجود بیانگیزه بیماری خواهد شد که حتی برای خودش هم نمیتواند خدمتی بکند. سن این بچه کم است و جوگیر شده و بعدا موانعی بسیار بزرگتر از کنکور در راه پیشرفت، سر راهش قرار خواهد گرفت.
ـ آقای رئیسی! شما آنجا فسیل میشوید، استعدادهایت به جای شکوفایی، میمیرند. اطلاعاتی که اساتید آنجا میدن برات ملالآور خواهد بود و زود قید درس را خواهی زد اگر تجدید نظر نکنی در تصمیمت، تا دیر نشده با اساتید و مشاورین دانشگاهی مشورت بکن.
ـ کاش اقتصاد میخوندی. الان کشور ما به اقتصاددان باهوش نیاز داره. هم به معیشت مردم منطقهات کمک میکردی، هم میتونستی معلمی کنی.
ـ منم وضعیت مشابه شما داشتم. منتهی چون سنم کم بود و واقعیتهای زندگی رو نمیدونستم، به جای پزشکی رفتم زمینشناسی و امروز سخت پشیمانم. دراین موارد حتما لازمه که خانواده یا افراد آگاه و حتی مدرسه به دانشآموز مشاوره بدن. اشتباه در این راه جبرانناپذیره.
ـ دمت گرم نخبه گرامی. ولی کیه که قدر عزیزانی مثل شما رو بدونه اونم تو یه استان محرومی مثل سیستان و بلوچستان.
برخی دیگر هم این انتخاب را نشانه هدفگذاری دقیق عبدالله دانستند و گفتند:
ـ آموزش و پرورش ما به افرادی چون تو نیاز داره امیدوارم راه برای استعدادهای چون تو فراهم باشه .
ـ به اين جوان غبطه ميخورم، چرا كه تكليفش با خودش بسيار روشن و شفاف است. ايمان دارم كه ايشان، سر سوزني سرگشتگي و بلاتكليفي همانند جوانان هم سن و سال خود ندارند.
ـ آفرین به شما. وقت آن رسیده به جای آن که بیشترین حقوق را به دکترها و قضات و دیگر شغلها بدهند، بیشترین حقوق را به معلمان و جامعه آموزشی بدهند.
ـ به نظر من کار عاقلانهای کرد. به فرض وارد رشته حقوق دانشگاه تهران میشد و تا دکترا ادامه میداد تازه باید میگشت دنبال شغل یا هفت خان رستم را رد میکرد تا وکیل شود یا اگر میخواست عضو هیئت علمی شود هزار چون و چرا برایش میآوردند چون رانت و پارتی نداشت.
ـ احسنت با این هوش و استعداد، انشاءالله در زمینههای بالاتری کمک حال مردم و مملکتت باشی. ای کاش بقیه نخبگان کشور در سیاست و اقتصاد وارد شوند. کشور مهندس و پزشک نخبه زیاد داره اما متأسفانه با عرض معذرت نخبه سیاسی و اقتصادی کم داره.
پای صحبت جناب نخبه!
شهرستان سراوان مانند سایر نقاط سیستان و بلوچستان مشکل فضای آموزشی دارد و هنوز هستند دانشآموزانی که به دنبال عشق و علاقهای که به تحصیل دارند در مدارس کپری درس میخوانند.
«عبدالله رئیسی» علت انتخاب شغل معلمی را نیاز روستای خود عنوان میکند و از آنجایی که به رشته عربی علاقه وافر دارد، ادامه تحصیل در رشته عربی در دانشگاه فرهنگیان زاهدان را انتخاب کرده است. وی از یک خانواده کشاورز است و 8 خواهر و برادر دارد .
عبدالله رئیسی گفته است:
در مقطع ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان دانشآموز ممتاز بودم و معدلم 19 و 90 صدم و یا 20 بوده است. در مقطع دبیرستان نیز این شرایط معدلی را حفظ کردم و معدل کتبی نهایی 19 و 63 صدم و معدل پیشدانشگاهی 20 بود. محل زندگی من دهستان کلهگان سراوان بوده است، مقطع دبستان و راهنمایی را در همان روستای خودمان تحصیل کردم اما مقطع دبیرستان را به شهر آمدم و این مدرسه تا محل زندگی من 110 کیلومتر فاصله داشت و هر دو هفته یکبار میرفتم به روستا و به خانوادهام سر میزدم، روستای ما از نظر امکانات آموزشی بسیار مشکل دارد.
اولویت اول من آموزش عربی دانشگاه فرهنگیان زاهدان بود و اگر این دانشگاه را انتخاب نمیکردم اولویت دومم دانشگاه تهران و رشته عربی بود.
توصیهای که به دوستان بومی خودم دارم اینکه میتوانند با خودباوری به موفقیتهای زیادی دست یابند، همانطور که من توانستم در اوج محرومیت از یک روستای محروم به اینجا برسم، رسیدن به موفقیت برنامه و اندکی تلاش میخواهد.
بقیه همکلاسیهایم رشته پزشکی و داروسازی را انتخاب کردند، من هم با توجه به وضعیت درسی خوبی که داشتم میتوانستم گروه تجربی و رشته پزشکی را انتخاب کنم اما به خاطر نیاز شهر و روستایم معلمی را انتخاب کردم و میخواهم معلم شوم تا غبار بیسوادی از چهره اهالی روستایم زدوده شود، روستای کلهگان بسیار محروم و فاقد امکانات است و تصمیم دارم برای توسعه و آبادانی محل زندگیم تلاش کنم، البته به خاطر علاقه و استعداد خودم ادامه تحصیل در درس عربی را انتخاب کردم.
نحوه درس خواندنم طوری بود که خود را مطلقا وقف درس نکردم. اعتقاد داشتم نباید خود را با درس خواندن خسته کنم و نباید از درس خواندن خسته شوم برای همین در کنار درس، تفریح، ورزش و سرگرمیهایم را نیز داشتم.
معلمان مدرسه ما همه بومی استان سیستان و بلوچستان و اکثرا از شهرستان سراوان هستند و برای من و همکلاسیهایم که در رشته پزشکی قبول شدهاند بسیار زحمت کشیدند که از آنها تشکر میکنم و همچنین از پدرم برای رسیدن به موفقیتم تشکر میکنم با توجه به اینکه خودشان کشاورز هستند بسیار پیگیر وضعیت آموزشی من و خواهران و برادرانم هستند.
آیا این تصمیم ثمر میدهد؟
پایان ماجرا مثل همیشه هیجانی است که ممکن است زیر سایه بیتوجهی مسئولین به اهمیت آموزش و پرورش گم شود. اگر بخواهیم منطقی فکر کنیم تمام نخبگان آینده کشور از پای تخته سیاه معلمین به اوج خواهند رسید و ضروری است نابغههایی مثل عبدالله در این کسوت قرار گیرند ولی چه بر سر نظام آموزشی ما آمده که بسیاری از جوانان، متأسفانه حتی گاهی با نفرت و تحقیر از این مقام فاصله میگیرند؟ مگر نه اینکه نخبگان ابتدا باید پیرامون خود را سامان بدهند بعد به فکر تحول در اجتماعی بزرگتر باشند. مگر نه اینکه مدرسه باید سکوی اوج و پرواز فرزندانمان باشد؟ مگر نه اینکه کلاس و درس اجتماع کوچکی است که هسته مرکزی اجتماعات کلانتر را پوشش میدهد؟
مغز کلام اینکه، ظرفیت خروجی رشتههای دهان پر کن دانشگاهی اعم از پزشکی و مهندسی در حال لبریز است و برونریزهایش ول معطلند. تصمیم عبدالله تصمیمی عاقلانه دلسوزانه و بجاست به شرطی که محرومیتهای منطقهاش تلاشش را بیاثر نگذارد و کلاس درس عبدالله پویا و مانا بماند و بشود نقطهای تأثیرگزار و جریانساز در جامعه تدریس و به این پایان نرسد که شرایط سخت است و نه احترام دارد، نه پول، نه ارزش!