یاسمین رضوی
در مطلب شماره قبل گفتیم که چه چیزهایی در زندگی شخصیمان راز محسوب میشود و چه مطالبی را نباید حتی با همسر در میان گذاشت. در این شماره میخواهیم از اهمیت رازداری و راههای رسیدن به این مهارت مهم صحبت کنیم و بگوییم چرا اغلب ما حداقل یکبار خاطره «بند را به آب دادن» را داریم و چرا وسوسه فاش کردن رازها آنقدر قوی هستند
چرا دوست داریم بند را به آب بدهیم؟
وقتی یک جمع غریبه را میبینیم دلمان میخواهد برایشان لطیفه تعریف کنیم و از دیدن عکسالعمل آنها کیف کنیم. وقتی توی جمع دوستانه قرار میگیریم، به بهانه دردودل پرده از رازها برمیداریم و دیدن نگاه و چهره هیجانزده آنها برایمان هیجانانگیز است. رازهایی که جنبه مثبت دارند کمتر این حس را در ما برمیانگیزند و معمولا نگهداری آنها راحتتر است، اما رازهای منفی که بار روانی بیشتری دارند، نگهداریشان هم سختتر است چون عکسالعمل متفاوتتر و بیشتری در دیگران برمیانگیزد.
اهمیت رازداری
چرا باید رازدار باشیم؟ چه دلیلی دارد این همه مخفیکاری و نگفتن حرفهایی که شاد یا ناراحتمان میکند.
اولین دلیل بهرهمندی از فواید راهبردی راز است؛ یعنی مخفی نگه داشتن اطلاعات دست شما را در باز میگذارد و جلوی موانع احتمالی را میگیرد. تصور کنید که شما قرار است یک کار جدید راهاندازی کنید، اگر همان اول کار کل جزئیات و اهدافتان را شرح دهید، موانع بیشتری به واسطه آشکار شدن این راز پیش رویتان قرار خواهد گرفت.
دلیل دوم، پیشگیری از اتفاقات ناخوشایند بعدی است. یعنی شما اطلاعاتی از خودتان و یا دیگران دارید که افشا کردنشان سبب پیامدهای ناخوشایند هم برای شما و هم دیگران میشود. مثال برای این دلیل بسیار زیاد است و ذهنتان همین الان همه مصادیق را برایتان روشن میکند.
دلیل سوم، اجتناب از پیامدهایی است که میتوانیم با آنها دیگران را تحت تأثیر قرار دهیم. یک مثال روشن از این نوع رازها، مهمانیهایی است که برای غافلگیر کردن دیگران ترتیب میدهیم که با مطلعشدن فرد موردنظر از ماجرا خاصیتش را از دست میدهد.
چگونه رازدار باشیم؟
حریم خصوصی را بشناسیم.
در دنیایی که حریم خصوصی و حریم عمومی، کاملا در هم آمیخته است، داشتن مرزهای روشن برای تشخیص این دو از هم بسیار مهم است. حریم خصوصی یعنی بخشی از زندگی شما که اطلاعات آن فقط در اختیار افراد نزدیک به شما قرار میگیرد. چه کسانی؟ این را شما تعیین میکنید. ممکن است شما از آنهایی باشید که ترجیح میدهید برخی از اطلاعات مربوط به خودتان هیچ فردی مطلع نشود و یا از آنها که با در میان گذاشتن اطلاعات فردیتان با خانواده درجه یک یا یک دوست مشکلی ندارید. به هر حال، حریم خصوصی دایره محدودی دارد و نمیتوان هر اطلاعاتی که از زندگیتان دارید را روی صفحه چند صد هزار نفری اینستاگرمتان منتشر کنید و بگویید حریم خصوصی من اینطوری است! خاصیت ویژه حریم خصوصی افشاگری نامناسب و کنترل دادههاست. باید حواستان باشد که وقتی گرم دردودل کردن میشوید به خط قرمزهایتان پایبند بمانید.
راز یک حقالناس است
اطلاعاتی که درباره دیگران نزد شما امانت است و فردی با اعتمادی که به شما داشته آن را به دستتان سپرده، نوعی حقالناس است. افشا کردن آن گناه است و اغلب عواقب بسیار شدیدی برایتان دارد. پس مثل یک نارنجک به کمر بسته شده با رازهای مردم رفتار کنید. حتی افشار رازهای خودتان که فقط ممکن است چند دقیقه زمان ببرد، عواقب خطرناکی برایتان داشته باشد که دیگر هرگز نتوانید آن را درست کنید. پس همیشه قبل از گفتن رازهایی که میدانید رازند چند سؤال از خودتان بپرسید: این حرفی که درحال گفتنش هستم چیست؟ راست است؟ دروغ است؟ اجازه دارم آن را بیان کنم؟ شکل گفتنم درست است؟ در حال انتقال چه اطلاعاتی به شنونده خود هستم؟ و عواقب احتمالی این حرفم چیست؟
به عواقبش فکر کنید
وقتی میان دورهمی دوستانه همه زبان باز کردهاند و سر دردودل کردن باز شده است، نمیتوان درست به این مسائل فکر کرد که عواقب گفتن این راز برای من و دیگران چیست. پس پیش از اینها باید به عواقبش فکر کرده باشید تا توانایی کنترل آن دستتان باشد.
کمحرفها برندهاند
این را دیگر همهمان میدانیم که آدمهای پرحرف زودتر و بیشتر بند را به آب میدهند و به اصطلاح دلشان در و طاقچه ندارد. هر چه بیشتر حرف بزنید، بیشتر احتمال افشاگری در کلامتان وجود دارد. هرچه کمتر سخن بگویید و خودتان را به سکوت کردن عادت بدهید، مهارت رازداریتان تقویت میشود.
راز دیگری را نشنویم
فقط هم بازگو کردن راز نیست. افرادی هستند که نزد ما میآیند و با باز کردن در غیبت شروع به افشای رازهای بقیه میکنند. در مقابل این افراد بیمیل و رغبت رفتار کنید. زل نزنید توی چشمهایش و با برق نگاه و اظهار تعجب و هیجان او را به گفتنهای بیشتر سوق ندهید. محترمانه بگویید که از شنیدن رازهای دیگران خوشحال نمیشوید و این را کار درستی نمیدانید. مطمئن باشید دفعه بعد آن آدم سراغ شما نمیآید و شما یک پله به رازدار بهتری بودن نزدیکتر شدهاید.
وسوسه افشاگری
در مقابل وسوسه افشاگری با سیاست و خوددار رفتار کنید. یعنی میتوانید سر ناخودآگاهتان کلاه بگذارید. مثلا به خودتان بگویید که تا فردا شب به خودم زمان میدهم و بعد این راز را میگویم. فردا شب دوباره یک زمان دیگر به خودتان بدهید و در این مدت سر خودتان با کارهای متفرقه گرم کنید. بعد از مدتی روحتان برای تحمل بار راز آمادهتر شده و خوددار عمل میکنید، حتی ممکن است فراموشش کنید.
بپرسید
وقتی کسی خواسته یا ناخواسته رازی را با شما درمیان میگذارد از او سؤالاتی درباره حرفش بپرسید. مهمترین این سؤالات از این قرارند: آیا اجازه دارید حرفش را برای کسی بگویید؟ چه زمانی ممکن است که این اجازه صادر شود؟ چه کسانی از این قانون کنار گذاشته میشوند و محرم محسوب میشوند؟ تا کی باید راز را نگه دارید.
موضوع را عوض کنید
اگر میبینید که اوضاع دارد به سمت افشاگری پیش میرود موضوع صحبت را عوض کنید. یا در شرایط پیشرفتهتر که کنترل دارد از دستتان خارج میشود، از جایتان بلند شوید، مکان را ترک کنید. آبی بخورید، خودتان را به یک فضای آرامتر برسانید یا به کل از آن مکان دور شوید.
بنویسید
اگر بار روانی یک راز برایتان خیلی آزاردهنده شده است آن را بنوسید. نوشتن از حجم بار منفی راز کم میکنید و از هیجان آن میکاهد. بنویسید و بسوزانید و دور بیندازید. بنویسید و حذف کنید. صدایتان را ضبط کنید و سپس آن فایل صدا را حذف کنید.
اظهار بیاطلاعی کنید
ممکن است سؤالی از شما پرسیده شود که مستقیما مربوط به رازی که میدانید بشود؛ «میدونی فلانی بچهدار نمیشه؟» «میدونی خانم فلانی مدتیه جدا از همسرش زندگی میکنه» در چنین شرایطی اظهار بیاطلاعی کنید. دروغ نگویید اما با زبان بدن یا یک سؤال دیگر میتوانید بیاطلاعیتان را ثابت کنید. در عین حال باید مراقب باشید که سؤالات شما و یا اظهار بیاطلاعیتان طرف مقابل را برای افشاگریهای دیگر ترغیب نکند.
اگر مجبور شدید
اگر مجبور شدید و نتوانستید دروغ بگویید یا طرف مقابل را سر خودتان باز کنید مستقیما و صادقانه بگویید که «الان نمیتونم راجع به این موضع حرف بزنم» و عذرخواهی کنید و آن فرد را ترک کنید. در این حالت او فقط فهمیده که شما چیزی را میدانید اما نمیداند چه چیزی را!
رازتان را در آینه بگویید
اگر نیاز دارید که به یک انسان رازتان را بگویید، روبروی آینه قرار بگیرید و تظاهر کنید که یک خواهر یا برادر دوقلو دارید که الان میخواهید با او حرف بزنید. این کار ممکن است در نگاه اول احمقانه به نظر برسد اما میل به گفتن را شدیدا کاهش میدهد.