فائقه بزاز
دهها سال پیش وقتی یونسکو روزی را روز جهانی سواد اعلام کرد، دنیا شکل دیگری بود. کتاب و روزنامه برای خودشان ارج و قربی داشتند و نامههای کاغذی، دلنشینترین پیغامها را از یکی به دیگری میرساندند.
بعدتر با پیشرفت صنعت چاپ، کتابها در تیراژی بالاتر به سمت بازارها روانه شدند و دنیا باورش شده بود، توانایی خواندن و نوشتن میتواند با ارتقاء فرهنگ، بر هیولای فقر و فساد و تبعیض پیروز شود. اما حالا به دنیای امروز رسیدهایم. از بیسوادی در خیلی از کشورها خبری نیست ولی همین سواد، دست بسیاری از باسوادان را برای شیادی و انواع کلاهبرداری، تزویر و تبرج، فساد و خودکامگی باز کرده است. به روزگاری رسیدهایم که دیگر، کسانی که مردم را آشفته و نگران میکنند یا حتی از هستی ساقطشان میکنند، بیسواد نیستند حتی از توسعهیافتهترین کشورها و گاهی از بهترین دانشگاههای جهان فارغالتخصیل شدهاند.
امروز بیسوادی مدرن امان همه را بریده. کسانی که در ظاهر توانایی خواندن و نوشتن دارند، هر روز در فضای حقیقی و مجازی، مینویسند و حرف میزنند و حال و روز خود و اطرافیانشان را با کلمات و جملات، به تصویر میکشند یا انبوهی از مدارک آموزشی و درجات دانشگاهی و گواهینامههای حضور در انواع دورهها و همایشها را در پنجرههای اینستاگرام قاب میکنند اما هنوز در سادهترین تعاملها دچار چالشهای جدی هستند. سواد خواندن و نوشتن دارند اما نه سواد ارتباطی دارند نه عاطفی و چون این نوع از بیسوادی با مدارک دانشگاهی تقویت میشود جهل را مرکب میکند. اینها زیر سایه این جهل مرکب، انواع مهارتها را نیز فرا میگیرند؛ مهارت دروغ گفتن، توهین و تحقیر کردن، توانایی عدم احترام به عقاید دیگران و گذاشتن نقاب به چهره.
این باسوادها، هر روز با شنیدن هر خبر سیاسی و اقتصادی، پول خود را از خانه به بانک میبرند، از بانک به بورس، از بورس به بازار طلا، از طلا به دلار و سپس ناامیدانه، نقدینگی در کف، از دوست و آشنا برای انتخاب گزینههای عالی سرمایهگذاری، دنبال راه چاره میگردند. حتی در شرایط بحرانی جامعه پا را فراتر میگذارند و با ترفندهای رسانهای نرخها را بالا و پایین میکنند و خبر از حال و روز بیماران و گرسنگان ندارند.
برای همین است که برخی میگویند: بزرگترين بيماري قرن، بيماري همين آدمهاست. آدمهاي باسوادي كه با سوادشان خون مردم را در شيشه كردهاند.