بدون شک مصاحبت با یک فارسی زبان که انگلیسی را با لهجه خوب حرف میزند خیلی لذتبخش است اما این لذت وقتی به کمال میرسد که ببینی او شخصیت زبان مادریاش را هم حفظ کرده و مثلا از اینکه یادش رفته «Government« (به معنی دولت) به زبان فارسی چه میشود احساس غرور نکند! شاید اگر پیشینیان ما نیز در قرنهای گذشته به فکر تسخیر سرزمینهای دوردست بودند و امروز زبان فارسی، زبان بخش بزرگی از مردمان جهان بود ما نیز به هم میگفتیم: هرگز به فارسی مردم نخند!
برای خیلیها در دنیای امروز زبان انگلیسی مقدمهای است برای تحصیل نان شب! آن زمان که جزیرهنشینان متخصص استعمارگری کشتیهایشان را برای توسعه امپراطوری بریتانیای کبیر به دورترین نقاط جهان ارسال میکردند و خود را با هر شرایط جغرافیایی و فرهنگی سازگاری میدادند نهالی را میکاشتند که امروز تبدیل به درخت تنومندی شده و برایشان میوهها به ارمغان آورده و حالا همه جهان زبان مشترکشان زبان همان ملوانان سختکوش مو بور وچشم آبی است.
وقتی برای زندگی و کار از ایران خارج شدم با اینکه پیش از آن چند سالی در ایران در یک شرکت بینالمللی کار کرده بودم و با ملیتهای مختلف در تماس بودم تازه دیدم آن یک مقدار انگلیسی هم در برخورد با لولهکش وتعمیرکار کولر و از همه مهمتر در مکالمه تلفنی خیلی به دردم نمیخورد و چارهای ندارم جز اینکه خوب گوش کنم، تمرین کنم و یاد بگیرم.
این جمله را از آدمهایی با ملیتهای مختلف شنیدهام که گفتهاند آهنگ زبان فارسی نرم و گوشنواز است اما نمیدانند این آهنگ نرم با وجود وسعت حروف وقتی به موضوع لهجه میرسد مکافات درست میکند.
ایرانیهای زیادی را دیدهام که انگلیسی را با لهجه خیلی خوب صحبت میکنند اما کافی است اندکی دقیق گوش کنی تا متوجه ایرانی بودن یا حتی مثلا اصفهانی، مشهدی، آبادانی یا تبریزی بودنشان بشوی.
»Say again!» این عبارت را روزها و ماههای اول زیاد میشنوی از مخاطب انگلیسی، استرالیایی، ایرلندی و... همانهایی که انگلیسی زبان مادریشان است و اجدادشان همان دریانوردان چند قرن پیش بودهاند.
مدتی هم طول میکشد تا بهطور مثال وقتی میخواهی بگویی «Strange» (عجیب) روی S اول آن استراحت مبسوطی نکرده و رهایش کنی و به دیگر حروف بپردازی!
خیلی زود دستگیرم شد که انگلیسی حرف زدن با یک عرب، ترک یا هندی یه جورایی راحتتر از حرف زدن با یک اسکاتلندی است چون لهجه انگار رابطه مستقیمیدارد با جغرافیا که به نوعی بستر فرهنگ محسوب میشود و البته زبان جزء مهمی است از فرهنگ یک ملت.
ایرانیهایی که به کشورهای عربی مهاجرت میکنند تازه در آنجا رگ آریایی و ایرانیشان شروع میکند به باد کردن آنقدر که حاضر نیستند به راحتی عربی یاد بگیرند و وقتی کسی از دوستانشان در ایران میپرسد خب چقدر عربی یاد گرفتی؟ میگویند: هیچ! چرا؟ چون انگار دارند یه جورایی انتقام شکست یزدگرد سوم و ارتش متلاشی شدهاش را میگیرند!
نظام آموزشی ما هم در دوازده سالی که به امر آموزش و پرورش ما مشغول است نه به ما عربی درست و حسابی یاد میدهد و نه انگلیسی درست و درمان اما من خودم دیدهام که مثلا سوئدیها با داشتن تعصب فراوان به زبان مادری وقتی از دانشگاه فارغ التحصیل میشوند انگلیسی را در حد عالی صحبت میکنند.
یک گرفتاری خندهداری هم که ایرانیها دارند انگلیسی صحبت کردن در حضور یک هموطن است برای اینکه آن هموطن گرامی در نقش یک ویراستار، غلطگیر و لهجهشناس ظاهر شده و البته غلطهای شما را با خنده و گاهی هم پوزخند تحویلتان میدهد و همین موضوع حس انتقامجویی را در شما بر میانگیزاند تا در فرصتی مناسب دخلش را بیاورید.
نسل جوان و تحصیل کرده عربها، به زبان انگلیسی توجه فراوان دارند. کمتر دیدهام لهجه برایشان موضوع اساسی باشد و به راحتی میتوانی متوجه شوی اینکه دارد انگلیسی را حتی به قاعده و خوب حرف میزند یک عرب است.
خدا رحمتش کنه! آقای «البرادعی» سازمان انرژی اتمی یک مثال خوب بود. شغل او ایجاب میکرد که انگلیسی را روان و درست صحبت کند که البته همینطور هم بود اما به راحتی میشد تشخیص داد که لهجه ایشان با لهجه «باراک اوباما» خیلی تفاوت دارد! همینطور است لهجه آقای «بان کی مون» دبیر کل سازمان ملل متحد که سخنرانیهای به زبان انگلیسیاش با لهجه کرهای انجام میشود و نداشتن لهجه آمریکایی یا انگلیسی مانعی برای رسیدن او به این مقام نشده است!
جالب است که بدانیم هند پس از آمریکا دارای بیشترین جمعیت با گویش انگلیسی است و شاید در میان ملتهای دنیا هندیها بیشترین جمعیت مردم مسلط به زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم را داشته باشند. امکان ندارد یک آدم دانشگاه رفته هندی را ببینید که انگلیسی نمیداند و البته زبان هندی و زبان ایالتی خود را هم به خوبی حرف میزنند اما هندیها هم لهجه مخصوص خود را دارند. این جماعت هندی با همین انگلیسی خوب و قویشان دارند دنیا را فتح میکنند. تصور اینکه در هر نقطه دنیا بازرگانی و تجارت به نسبت آزاد و رونقداری وجود داشته باشد و هندیها آنجا کار نکنند مشکل است.
از طرفی برای هر شنونده آشنا به زبان انگلیسی روشن است که وقتی یک هندی میگوید «نادینگ» منظورش همان «Nothing» است! زیر زبان را به سقف دهان بچسبانید و سعی کنید بگویید «د» اگر توانستید این کار را بکنید موفق به تلفظ «T» در زبان هندی شدهاید! به همین روش وقتی یک مصری میگوید «ز» باید بدانید منظورش همان «The» است! سومین کشور دنیا از نظر بیشترین جمعیت انگلیسی زبان «نیجریه» است. آفریقاییها هم لهجه انگلیسی ویژه خود را دارند که خیلی شیرین هم هست!
یک مشکل دیگر ما ایرانیها در هنگام انگلیسی حرف زدن این فاصلههای زیادی است که بین عبارات و کلمهها میگذاریم که بخشی از آن به خاطر عملیات ترجمه کلمه به کلمه از فارسی به انگلیسی در مغز مبارک است و جمع و جور کردنش با آن فرمولهای معلم زبان که میخواست ماضی بعید را به ما یاد بدهد یک فرمول از این سر تا آن سر تخته سیاه درست میکرد و آخرش هم نه خودش میفهمید چه شد نه ما! و البته حاصل این نوع انگلیسی حرف زدن به عبارتی میشود مثل دوندهای که یک متر میدود و دو متر راه میرود تا استراحتی کرده باشد!
اما زبان فارسی به فارسیزبانان امتیازاتی هم داده است و آن گستردگی حروف است. میگویند عرب زبانها برای یاد گرفتن حرف «پ» در آموزشگاههای زبان صفحه کاغذ روبروی لبهایشان میگیرند اما با این همه «پژو» میشود «بیجو». در زبان چینی هم «ایران» میشود «ایلان»!
اصرار بر ادای کامل و مؤکد تمام حروف نیز مشکل دیگری است که به لهجه انگلیسی ما ایرانیها شکل با مزهای میدهد به عنوان مثال وقتی میخواهیم بگوئیم «Beautiful» (زیبا) و طرف متوجه نمیشود حس اخبارگوییمان گل کرده و این کلمه را برای مخاطب در چهار بخش با فواصل منظم و باز کردن دهان تا بیخ گوش و غنچه کردن لبها و ادای دین به تمام حروف تلفظ میکنیم که تازه آغاز گیج شدن بیشتر همصحبت بینوایمان است و در انتها هم کلمه بیربط ولی سادهتری را به عنوان مترادف به کار میبریم و چندینبار با صدای بلند آنها را در کنار هم تکرار میکنیم!
ما در جوک درست کردن برای لهجههای فارسی هموطنان ترک زبان، عرب زبان، کرد، لر، گیلکی و... متخصص هستیم اما مطمئن نیستم اگر ببینیم کسی به لهجه انگلیسی ما میخندد ما هم با او بخندیم!
«خلق را تقلیدشان بر باد داد!» بچههای ایرانیان مهاجر به خاطر یادگیری زبان انگلیسی در سن پایین لهجه بهتری از پدر و مادرهایشان دارند. پدر و مادرخانواده مهاجر ایرانی هم برای عقب نماندن از قافله و هم آموزش در خانه سعی میکنند تا آنجا که میتوانند (لطفا توجه کنید تا آنجا که میتوانند) انگلیسی حرف بزنند.
یک گفتگوی نمونه:
زن: «هانی» امروز عصر با بچهها بریم «ترتل واچینگ» خیلی «فانیهها»؟
مرد: من امروز خیلی «بی زی ام»
زن: والله ما که از «فری» بودنتون چیزی یادمون نمیآد! آقا تا به ما میرسن «بی زی» میشن!
مرد: باید برم پنچری «کارم» را بگیرم! «ور ایز» این جورابهای من؟!
زن: شب «فود» چی میخوری؟ توی «بد رومه»
مرد: تو که میدونی «هانی» غذای «فی وریتم» قورمه سبزی!
البته همه این گفتگوها برای این انجام میشود که بچهها انگلیسیشان ضعیف نشود زبانم لال. به راحتی میتوان تصور کرد که چه لهجههای فاخری میان این جوراب و قرمه سبزی و «ترتل» و «هانی» تمرین میشود.
نکته جالب این است که بیشتر بچههای خانوادههای مهاجر ایرانی وقتی در بازگشت به ایران با همبازیهای هموطنشان صحبت میکنند معمولا میلی به انگلیسی حرف زدن ندارند و سعی میکنند بهطور کامل از کلمات فارسی استفاده کنند اما پدر و مادرها این نوع زبان مخلوط برایشان میشود یک عادت که ترک کردن آن البته آسان نیست!
منبع:اینترنت