فاطمه اقوامی
پیکر کوچک و نحیف پسرک را رو به دوربین گرفته بود و فریاد میکشید و داغ دلش را در قالب کلمات به گوش دنیا میرساند... نقاب خاک و خاکستر صورت معصوم پسرک را پوشانده و بدن صد چاکش به مویی بند بود برای اینکه از هم نپاشد... آنسو تر آتش زبانه میکشید... کودکانی مات و مبهوت پرپر شدن دوستانشان را به نظاره نشسته بود... روزهای شیرین کودکانهای در میانه هرم گرما چون شمع آب میشد... خبر اتفاق که مخابره شد، عرق شرم بر چهره انسانیت نشست... در باور نمیگنجید انسان قرن جدید که ادعاهایش گوش فلک را کر کرده برای نمایش قدرت خود اتوبوس حامل کودکان بیگناه مورد هدف قرار دهد و بعد هم آن را مشروع و بر طبق قوانین انسانی بخواند! این روزها از این دست خبرها کم نمیشنویم... خبرهایی که بوی خون میدهند... بوی مرگ انسانیت... بوی ترور... خبرهایی که قدمتی به اندازه عمر بشر دارد و در هر دوره و زمانی رنگ جدیدی به خود میگیرد... خبرهایی که نام ترور و تروریست را به یدک میکشند و ردپایشان در سرزمین عزیز ما هم زیاد به چشم میخورد... مخصوصا اگر فصل دهه 60 کتاب تاریخمان را ورق بزنیم بوی باروت و خون را هنوز هم میتوانیم استشمام کنیم... روزهایی که سایه شوم ترور دست از سر آسمان شهرهایمان برنمیداشت... روزهایی که به واسطه خاطرات تلخش، به نام روز مبارزه با تروریسم در تقویمهایمان ثبت شد که تا ابد قصه جلادهای پرورش یافته در ینگه دنیا را با هم مرور کنیم و فراموشمان نشود... مانند این هفته که به مناسبت این روز میخواهیم با هم نگاهی به پدیده شوم ترور و تروریست داشته باشیم.
تولد یک نوزاد شوم
شاید بهترین انتخاب این باشد که روز کشته شدن هابیل به دست قابیل را روز تولد نوزاد شوم ترور به حساب آوریم و برایش عمری به قدمت تاریخ زندگی بشری قائل شویم. اما ترور به معنای امروزی زادگاهش در دنیای غرب است و در قرن شانزدهم همزمان با انقلاب فرانسه رواج پیدا کرد. بعد از انقلاب فرانسه، ژاکوبنها قدرت را در دست گرفتند، با به راه انداختن شیکههای اطلاعاتی و جاسوسی، سعی در حذف فیزیکی و ایجاد رعب و وحشت در جبهه مخالف خود داشتند که در نهایت به ایجاد یک جو وحشت در جامعه بود به همین خاطر سالهای بین 1792 تا 1795 به عصر ترور یا حکومت ترور معروف شد. واژه ترور از ریشه لاتین Ters به معنای ترساندن و ترس و وحشت گرفته شده است ولی در عرصه جهانی نمیتوانیم تعریف دقیق و یکسانی برای «تروریسم» پیدا کنیم چرا که جوانب سیاسی این موضوع و مبانی فکری کشورها مانع میشود که همه یک نظر و دیدگاه در این ارتباط داشته باشند. اما در کل رکن اصلی و اساسی در این موضوع ایجاد هراس و رعب و وحشت است که گاهی با حذف فیزیکی و قتل همراه میشود.
ایران عزیز قربانی ترور:
عدد 17000 در خاطر ما ایرانیها عددی است که خاطرات تلخ را برایمان تداعی میکند و از یک فاجعه انسانی حکایت میکند. از همان روزهایی که تازه نهال انقلاب باور شده بود تا به امروز که به درختی تنومند تبدیل شده است، 17000 هزار هموطن عزیزمان به دست جلادانی که بویی از انسانیت نبرده بودند به شهادت رسیدند. در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب، دشمنان که میدیدند تمام نقشههایشان برای غارت ایران دارد نقش بر آب میشود، گروههایی که مستعد بودند را زیر پر و بال حمایت خود گرفتند و آنها را به سمت تبدیل شدن به یک گروه تروریستی سوق دادند. گروههایی مانند کومله، دموکرات، حزب رستگاران کردستان، سازمان مجاهدین خلق و... از همان دوران با حمایت آمریکا و کشورهای غربی شکل گرفتند که فعالیت برخی از آنها تا امروز هم ادامه دارد.
این گروهها با بمبگذاریهای متعدد و ترور شخصیتهای انقلابی، پاسدارها و حتی مردم عادی سعی داشتند با ایجاد جو رعب و وحشت، روحیه انقلابی مردم را تضعیف کرده و حرکت پر شتاب نظام اسلامی را کند کنند. دهه 60، اوج اقدامات تروریستی این گروهکها بود. در ششم تیرماه سال 60 با بمبگذاری در محل سخنرانی آیتالله خامنهای به جان ایشان سوءقصد شد که با لطف الهی این اقدام سرانجام نداشت. درست روز بعد از این حادثه فاجعه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی به دست گروهک تروریستی منافقین رقم خورد که در آن حادثه شهید بهشتی و 72 نفر از یاران انقلاب به شهادت رسیدند. 8 تیرماه هم شهید کچویی اولین رئیس زندان اوین به دست منافقین ترور شد. این اقدامات با ترور شخصیتهای سیاسی دیگر چون دکتر حسن آیت و نیروهای پاسدار ادامه یافت تا به 8 شهریور ماه رسید. روزی که در آن شهید رجایی رئیسجمهور و شهید باهنر نخست وزیر وقت ترور شدند و به شهادت رسیدند و بعدها به نام روز مبارزه با تروریسم نام گرفت.
اقدامات تروریستی این گروهکها در سال 60 متوقف نشد و ادامه یافت و شخصیتهای بزرگی چون آیتالله دستغیب (امام جمعه شیراز)، آیتالله صدوقی (امام جمعه یزد)، آیتالله اشرفی اصفهانی (امام جمعه کرمانشاه) ، آیتالله قدوسی (دادستان کل کشور)، آیتالله مدنی (امام جمعه تبریز) و بسیاری از مردم دیگر را به جمع شهدای ترور اضافه کرد. ترور شخصیتهای علمی چون شهید علیمحمدی، شهید شهریاری، شهید رضایینژاد و شهید احمدیروشن در سالهای اخیر هم در واقع در ادامه همان مسیر ترورهای دهه شصت و به منظور ضربه زدن بر پیکره نظام اسلامی ایران اتفاق افتاد.
منافقین جلادهای قرن ما
گروههای تروریستی مختلفی تا به امروز در کشور عزیزمان مجال عرض اندام یافته و تعدادی زیادی از هموطنان خود را به کام مرگ کشاندهاند. کوملهها، گروهک پژاک (حزب حیات کردستان)، گروه تروریستی جندالله معروف به گروه ریگی، گروههای تروریست خلق عرب از جمله این گروههای تروریستی هستند که برخی از آنها هنوز هم در سایههای حمایتهای دول غربی به فعالیتهای جنایتکارانه خود ادامه میدهند. اما مهمترین گروه تروریستی که در طول این سالها دستانش بیش از همه به خون مردم عزیز ایران رنگین شده، سازمان مجاهدین خلق است که سالهاست مردم اعضای آن را با نام منافقین میشناسند.
سازمان مجاهدین خلق است ابتدا جزو گروههای مبارز بر علیه رژیم ستمشاهی به شمار میآمد و افراد زیادی را به خود جذب کرده بود اما بعدها از مسیر منحرف شد و با اعلام تغییر ایدئولوژی از اسلام فاصله گرفت و در دام مارکسیست افتاد. این روند انحراف آنقدر ادامه یافت که از این گروه مبارز یک گروه تروریستی ساخت که سالهاست مشغول ترور و اقدامات تروریستی بر علیه هموطنان خود هستند.
در کارنامه کاری این گروه انواع بمبگذاریها، ترور کور یا هدفمند، حمله مسلحانه، ربایش و شکنجه، عملیات انتحاری، حمله به سفارتخانههای ایران در برخی از کشورها، تخریب اموال عمومی و... به چشم میخورد. بسیاری از اتفاقات تلخ تروریستی در ایران مانند فاجعه هفتم تیر، بمبگذاری دفتر نخستوزیری، ترور پاسدارها و مردم عادی که به نظر آنها انقلابی میآمدند، عملیات مرصاد، ترور شهید صیاد شیرازی، ترور دانشمندان هستهای و... رهاورد شوم این گروه تروریستی است. گروهی که بر طبق آمار بیش از 12000 هزار نفر را به شهادت رسانده و هزاران ایرانی را مجروح ساخته است.
منافقین به غیر از ترور و بمبگذاری، ید طولایی در ربایش افراد و شکنجه آنها داشتند. شکنجههایی که نشان از سبوعیت و وحشیگری اعضای این سازمان داشت و خواندن برخی از آنها از تحمل آدمی خارج است. متأسفانه با وجود کارنامه سیاه این سازمان، بوقهای تبلیغاتی غرب مخصوصا بعد از اخراج منافقین از پادگان اشرف و آواره شدن آنها سعی دارند چهره این جلادان قرن و تروریستهای خون آشام را تطهیر کرده و آنها مظلوم و بیگناه جلوه دهند. اما زبان تاریخ هنوز گویاست و روایتهای تلخ و دردناکی برای گفتن دارد. بد نیست برای درک بیشتر این مسأله برگی از اعترافات یکی از اعضای این سازمان مخوف را با هم بخوانیم: ( پیشاپیش از بازخوانی این روایت دردناک از شما عذرخواهی میکنیم)
مهران اصدقی، عضو سازمان منافقین و فرمانده نظامی تهران این سازمان در بخشی از اعترافات خود پیرامون چگونگی شکنجه شهیدان محسن میرجلیلی(25 ساله) و طالب طاهری(16 ساله) از اعضای کمیته انقلاب اسلامی میگوید:
«(...) آنها را به نوبت داخل حمام میبردیم، در حالی که پاهایشان تاول زده بود و حال نداشتند و فریاد میزدند. مصطفی دهان آنها را با پارچه گرفته بود. آن قدر آنها را زدم که تاولهای پای آنها ترکید و خونریزی کرد. وقتی پاهای آنها خونریزی کرد مصطفی پایشان را باندپیچی کرده و آنها را برای شکنجه مجدد آماده کرد(...) روز بعد کار را مجددا شروع کردیم. ابتدا جواد محمدی به جان آنها افتاد، سپس آنها را روی همان صندلیها بستیم و روی پاهای متورم و خون آلودشان آب جوش ریختیم، به طوری که پوست بدن آن ترک خورد و تاولها میترکید. این دو نفر بارها بیهوش میشدند و باز هم به هوش میآمدند. وقتی آب داغ روی سر و صورت آنها میریختیم، سریعا تاول میزد. خون زیادی از بدنشان رفته بود. طاهر (جواد محمدی) با نوک چاقو به بدنشان میکشید. طوری که عضوی از بدن آنها نبود که خون آلود نباشد. من و مسعود قربانی به داخل حمام و به سراغ محسن میرجلیلی رفتیم. مسعود به او گفت که اگر اطلاعات ندی تو را میپزیم. سپس به من گفت که اتو را بیاورم. بعد از آنکه اتو را به برق زد و کاملا گرم شد، ناگهان اتو را به کمر محسن میرجلیلی چسباند. محسن از شدت درد دهانش را به طرز عجیبی باز کرد و از هوش رفت. بوی سوختگی همه جا را گرفته بود، من خیلی ترسیده بودم، مسعود هم ترسیده بود، ولی سعی میکرد خودش را مسلط به کاری که میکند نشان دهد.
(...)محسن میرجلیلی به هوش آمده بود که مسعود قربانی به من گفت که برو آب جوش بیاور، من آب داغ آوردم و مسعود گفت که بر روی پاهایش بریز، من میخواستم به یکباره خالی کنم که مسعود اشاره کرد که یواش یواش بریز تا بیشتر زجر بکشد، من نیز همین کار را کردم، طوری که تمام تاولهای پایش ترکید و شکل خیلی وحشتناکی پیدا کرد و پوست پاهایش از بدنش جدا میشد.
(...)به اتاق که رفتم صحنه دلخراشی دیدم، پوست سمت راست سر طالب به همراه موهایش کنده شده بود و جواد محمدی در حالی که چاقوی خون آلود دستش بود بالای سر طالب که بیهوش شده بود، ایستاده بود، وقتی طالب به هوش میآمد حرف نمیتوانست بزند، فقط در حالی که دهانش را به سختی باز میکرد نالههایی از او شنیده می شد و جواد که با حالت عصبانی از او میپرسید: چرا حرف نمی زنی؟، صدای ناله خود را شدیدتر میکرد و سر خود را به شدت تکان میداد. مصطفی سر او را محکم گرفته بود و جواد با عصبانیت چاقو را بالای گوش طالب گذاشت و آن را برید، طوری که خون زیادی از سر و صورت طالب جاری شد و تمام سر و صورتش غرق در خون شد و بیهوش شد(...)
همیشه پای آمریکا و متحدانش در میان است
آمریکا و کشورهای غربی این روزها داعیهدار مبارزه با تروریسم شدند و با جنگهای تبلیغاتی علیه برخی از کشورها مانند ایران سعی میکنند ذهنها را از فعالیتهای تروریستی خود منحرف کنند اما اسناد و مدارک حرفهای زیادی برای گفتن دارند. نوام چامسکی متفکر مشهور بینالمللی معتقد است دولتهای تروریستی بسیاری در جهان وجود دارند اما زمانی که «تروریسم بینالملل» مطرح میشود، ایالات متحده بالاتر از همه قرار دارد.
آمریکا، اسرائیل و دیگر متحدانشان در کنار فعالیتهای تروریستی که خود بازیگر اصلی آن هستند، در شکلگیری و حمایت و سازماندهی بسیاری از گروهکهای تروریستی نقش مهمی را ایفا میکنند. مثلا در آوریل 2009 «هیلاری کلینتون» وزیر امور خارجه اسبق آمریکا در جمع تعدادی از نمایندگان کنگره آمریکا به نقش مهم ایالات متحده آمریکا در تشکیل القاعده اشاره کرد و گفت: «درباره مشکلاتی که در حال حاضر با آن مواجه هستیم، باید تا حدودی مسئولیت آن را بپذیریم... افرادی که امروز با آنها مبارزه میکنیم، بیست سال پیش آنها را تأمین مالی کردیم... به خاطر اینکه با شوروی در جدال و کشمکش بودیم... ما نمیخواستیم شوروی بر آسیای میانه تسلط داشته باشد و به همین خاطر دست بکار شدیم. ریگان و کنگره دمکرات گفتند برویم و با نیروهای مسلح پاکستانی و سازمان اطلاعاتی این کشور کار کنیم؛ مجاهدین را استخدام کنیم؛ اصلا برویم از عربستان سعودی و سایر مناطق نیرو بیاوریم. برند اسلام وهابی آنها را وارد کنیم تا شوروی را شکست بدهیم. فکر میکنید چه شد؟ آنها (شوروی) میلیاردها دلار هزینه کردند و در نهایت شوروی دچار فروپاشی شد.»
بر طبق اسناد آمریکایی در همان دورانی که کلینتون از آن حرف میزند اقدامات دیگری نیز از جانب آمریکا انجام شد که همه به شکلگیری القاعده کمک کردند. اردوگاههای آموزشی سیا در پاکستان راهاندازی شد، در سالهای 1982 تا 1992 حدود 35 هزار جهادی از 43 کشور اسلامی به استخدام سازمان سیا درآمدند که یکی از آنها اسامه بن لادن بود که در اردوگاه آموزشی زیر نظر سازمان سیا آموزش دید. همچنین بر طبق گفتههای منابع ارشد نظامی آمریکا، داعش هم که به نوعی فرزند القاعده به حساب میآید، از حمایتهای مالی، اطلاعاتی و تأمین نیرو و آموزش آمریکا برخوردار بوده است.
آمریکا و متحدانش غیر از پرورش و تربیت فرزندان شومی چون القاعده و داعش، مادر مهربانی برای گروههای تروریستی ایران نیز به شمار میآیند. در یک گزارش مستند «رابرت بائر» افسر بازنشسته و معروف سازمان سیا بیان کرده است که آمریکا سالهاست از طریق گروههای تروریستی وابسته به خود با ایران در حال جنگ است که از جمله این گروهها میتوان به پژاک اشاره کرد.
«ری مک گاورن» مأمور سابق سیا نیز در سال 2005 در برنامه پرطرفدار «مانیتور» درباره ارتباط آمریکا با گروههای تروریستی در ایران گفت: اینکه چرا ایالات متحده با سازمانهایی مثل سازمان مجاهدین همکاری میکند به این دلیل است که آنها در منطقه حضور دارند و دیگر اینکه حاضرند برایاهداف ما کار کنند، قبلا ما آنها را سازمان تروریستی میدانستیم و دقیقا همین هم هستند اما حالا آنها تروریستهای ما میباشند و ما لحظهای درنگ نمیکنیم که آنها را به ایران بفرستیم.»
این حمایت مربوط به سالهای اخیر نیست بلکه از همان سالهای اولیه شکلگیری سازمان مجاهدین این مسأله شروع شده است و در بسیاری از عملیاتها آمریکا و دیگر کشورهای غربی مانند فرانسه در جریان اقدامات تروریستی منافقین بودهاند. مسعود رجوی در دیدار با سران رژیم بعث عراق به این نکته اذعان کرده و میگوید: «همانگونه که اطلاع دارید من در سالهای 1981 تا 1986 در پاریس بودم. در آن سالها به اینگونه با ما نبود و به ما تروریست نمیگفتند؛ هرچند که کاخ سفید و کاخ الیزه میدانستند؛ با کاخ الیزه هم ارتباط داشتیم. میدانستند که چه کسی حزب جمهوری را در ایران منفجر کرد و چه کسی و چرا عملیات علیه رئیسجمهور و علیه رئیسالوزرای[ایران] انجام داد. آنها میدانستند و خوب هم میدانستند ولی صفت تروریست هم به ما نزدند.» یا در نمونه دیگر بنابر اعترافات یکی از اعضای رده بالای منافقین که در جریان عملیات مرصاد دستگیر شد، چند روز قبل از تهاجم منافقین، «رضایی» عضو مرکزیت سازمان پس از نشستی با حضور مسعود رجوی و دو نفر از افسران ارشد استخبارات ارتش عراق، از بغداد به واشنگتن رفت و بعد از شرکت در جلسه خصوصی یکی از کمیسیونهای کنگره آمریکا به عرقا بازگشت و سه روز بعد عملیات منافقین(مرصاد) آغاز شد.
طنز ماجرا اینجاست که حالا آمریکا و متحدانش چون فرانسه که اکنون مأمن و پناهگاه منافقین به حساب میآیند ادعا مبارزه با تروریسم دارند و بیانیه صادر میکنند و کمیته تشکیل میدهند و اصرار دارند ایران هم به کنوانسیونهایی که چنین کشورهای حامی تروریستی مواد قانونیاش را نوشتند بپیوندد و خود را در دام آنها گرفتار سازد.
تروریسم به سبک جدید
این روزها گرچه هنوز روشهای ترور قدیمی رواج دارد و هر روز خبری از یک گوشه جهان در این رابطه مخابره میشود اما روشهای نوینی هم وارد بازار شدهاند که از جهاتی خطرناکتر به شمار میآیند چرا که در خفا کار خود را پیش میبرند. یکی از روشهای تروریسم جدید که در سالهای اخیر به دغدغه دولتمردان و سیاستگذاران جهان تبدیل شده «بیو تروریسم» است. بیوتروریستها یا به دنبال قتلعام و کشتار هستند یا میخواهد با ایجاد فضای ملتهب روحی ـ روانی بر دولتها تأثیر بگذارند و آنها را دچار مشکل کنند.
در این روش یا با استفاده از سموم و عوامل بیولوژیکی به قتل عام عدهای یا قتل شخص خاصی اقدام میشود یا با تهدید بهداشت و سلامت عمومی جامعه، ضعیف کردن صنعت کشاورزی و... کشوری را دچار التهاب کرده و از طریق فروش محصولات غذایی و دارویی سود سرشاری را نصیب کشورهای صادرکننده محصولات میکنند. رواج یک بیماری خاص در برخی مناطق از جمله راههای بیوتروریسم است که با انگیزههای مختلف مثل نژادپرستی و سودجویی انجام میشود. مثلا خیلیها معتقدند ویروس ایدز یکی از سلاحهای بیولوژیکی است که توسط کشورهای توسعه یافته ساخته شده تا از این طریق بتوانند بر کشورهای جهان سوم و منابع ثروت آنها تسلط داشته باشند.
آمریکا و دیگر کشورهای غربی بارها کشورهایی چون عراق و، سوریه، لیبی و... را متهم کردند که در حوزه سلاحهای بیولوژیک فعالیت دارند و حتی آمریکا، انگلیس و سایر متحدان غربی با این بهانه در سال 2003 به عراق حمله کردند که در نهایت بعد از کشتار و آوارگی مردم عراق کذب بودن قضیه کاملا روشن شد. این در حالی است که خود آمریکا در زمینه بیوتروریسم فعالیتهای قابل توجهی دارد. بر اساس اسناد آمریکا در دهه1940 تعدادی از شهروندان گواتمالا را به میکروب سفلیس مبتلا ساخت تا از این طریق روی آثار این بیماری مطالعات علمی خود را انجام دهد.
استفاده از عامل نارنجی در جنگ ویتنام یکی از دیگر از اسناد بیوتروریسم آمریکاست. در جنگ ویتنام ارتش آمریکا جنگلهای این کشور با مادهای سمی به نام عامل نارنجی بمباران کرد. در این حملات دهها هزار ویتنامی جان خود را از دست دادند و تعدادی هم دچار معلولیت شدند و هنوز هم عوارض آن وجود دارد و کودکان ناقص و مبتلا به بیماریهای ناشناخته در ویتنام متولد میشوند.
منشأ بسیاری از بیماریها مانند ایدز، لژیونری، هپاتیت سی، جنون گاوری، سندروم خستگی مزمن و ... که تا امروز شناخته نشده را میتوان در آزمایشگاههای سری ایالات متحده آمریکا جستجو کرد. بر طبق اسناد وزارت دفاع آمریکا ارتش آمریکا تأثیر برخی پرتوها را بر روی انسانها آزمایش کرده است و مطالعاتی هم بر روی مواد مخدر صنعتی LSD انجام داده و آن را روی نمونههای انسانی در حالیکه خبر نداشتند، امتحان کرده است.
و اما سخن آخر:
این روزها تروریسم درد مشترک همه جوامع انسانی است. دردی که به دست خود انسانها به وجود آمده و حالا به دنبال دوایی برای آن میگردند. شاید اگر آروز کنیم که دولتهای مدعی مبارزه با تروریسم دست از قدرتطلبی بردارند و گروههای تروریستی را در جهت منافع خود به جان کشورهای دیگر نیاندازند، بتوانیم امیدوار باشیم که هیولای هفت سر تروریسم از پا دربیاید اما متأسفانه نه آرزو به تحقق میپیوندد نه این امید پابرجا.