روزی که کودک متولد میشود، مادر هزار امید میبندد به او و به آیندهاش. هر روز آرزوهایی که برای خود در سر پرورانده و به آنها نرسیده را در او تجسم میکند. در هر محله از قد کشیدنش لذتی میچشد، آمیخته به رنج. همیشه چنین بوده و هست. زمانی همین مادر دلبسته، چشم از قامت پسر برگرفت و با سلام و صلوات روانه میدان نبرد کرد؛ جایی که هر لحظهاش بوی انتظار میداد و جدایی. مادر چشم بست بر آرزوهای خود، تا روزی بر قامت رعنای فرزند شرم نکند که دل بستگیاش او را پابند زمین کرده است. چشم بست و اشکهایش را به دعای شبانهروز پیوند زد. اما گاه انتظار به فراق گره میخورد و باز مادر بود و شکوفههای پنهانی و دردهای ناگفته.
امروز میخواهم برایت قصهای دیگر بگویم. قصه فرزندی که بعد از هزاران سال، نشانی کوچه گمنامی را یافت و قصه مادری که دست فرزندش را به دست آسمان سپرد تا اینبار قصهای ابدی آغاز شود.
کتاب حاضر، یکی از کتابهای مجموعه «مادران» است که به بیان لحظاتی از زندگی مادران شهدا با زبانی ساده و روان می پردازد.
کتاب «مادران؛ شهید سالاری» در کنار راویت زندگی شهید سالاری از زبان مادرش، به نحوه مبارزه صدیقه گلپایگانی (مادر شهید) و همسرش با رژیم پهلوی هم میپردازد. خانواده شهید سالاری، یک خانواده پولدار و مرفه در خمین بودند اما در نهایت برای خدمت به انقلاب از آنچه که داشتند، گذشتند، همچنین زمانی که سید داوود، در مقطع ابتدایی تحصیل میکرده، پدرش بر اثر شکنجههای ساواک به شدت بیمار میشود به همین منظور از همان دوران کودکی، در کارخانه چیتسازی ری، مشغول به کار میشود به گونهای که در همان موقع کار میکرده و خرج خانواده را یک بچه کوچک تقبل کرده است با این حال از لحاظ مطالعات و دانایی هم در ایام انقلاب و هم در زمان جنگ، جزو اولین انقلابیها و آگاهترین افراد زمانه خود بوده است.
بخشهایی از کتاب:
با نگرانی تا کارخانه دنبالش رفتم، اما گفتند خیلی وقت است تعطیل شده و شاید به گردش و سینما رفته است. محکم گفتم نه، بیاجازه من جایی نمیره. مطمئنم توی کارخونهست.
یکی از کارگرهای ریسندگی رفت و دنبالش گشت. سید داوود را توی هواکش کارخانه پیدا کرد. از خستگی خوابش برده و نزدیک بود خفه شود. اشکهایم جاری شد. یک بچه دوازده ساله به خاطر راحتی ما کار میکرد و شکایتی هم نداشت.
فقط گاهی میگفت: مامان توی کارخونه اونقدر صدا زیاده که سرِ آدم گیج میره.
..............................
صبح که صدای اذان بلند میشد، سید داوود من را به زیارت حضرت عبدالعظیمعلیهالسلام میبرد و بعد هم تا پل سیمانی میدوید تا به سرویس کارخانه چیت ری برسد که البته بیشتر وقتها هم نمیرسید؛ اگر هم میرسید، سرپا میایستاد تا زنها بنشینند.
همیشه میگفت: کارگرهای زن کارخانه از همه بیشتر زحمت میکشن. خیلی زود ریسنده درجه یک کارخانه شد.
شناسنامه کتاب
کتاب «مادران؛ شهید سالاری» به همت «سارا صفالو» و به کوشش انتشارات«روایت فتح» به قیمت «4500 تومان» به چاپ رسیده است.