علی یثربی
عید قربان گرچه آیین خلیل آزر است
ملت اسلام را امروز زیب و زیور است
حبذا عیدی که سرخ از خون قربانی او
گونه اسلام و روی ملت پیغمبر است
حبذا روزی که ابراهیم را در کوی دوست
ذبح اسماعیل از یک گوسفند آسانتر است
حاجیان از جان چنان بوسند آن سنگ سیاه
خانه حق را که گویی خال روی دلبر است
سالی ار یک حج بود مر حاجیان را در حجاز
در خراسان خلق را هر روزه حج اکبر است
خانه حق را اگر خواهی بپو راه حجاز
ور بخواهی صاحب آن خانه را در این کشور است
اندرین عیدی که ملت را همه فر و بها
ز نو آیین سنت پاک خلیل آزر است
سعی تو مشکور باد و حج تو مبرور باد
در حریمی کز شرافت کعبه را تاج سر است
عید عبودیت
محمد رجبزاده (راجی)
ساقی می نابم ده دیوانه و مستم کن
دیوانه دیوانه زنجیر به دستم کن
هر دم بده پیمانه با ساغر جانانه
بی خود ز خودم بنما بی هیچ ز هستم کن
جان را چه کنم دیگر جانانه به بر دارم
زن شعله به این جان و بی پای و بستم کن
انداز تو جانم را اندر خم می ساقی
هفت غسل بده آن را پاک از همه پستم کن
دنیا و مافیها دیگر به چه کار آید
زنجیر عبودیت بر گردن به چه کار آید
زنجیر عبودیت بر گردن و دستم کن
با خنجر پولادین بر گیر ز من دیده
آزاد کن این دل را دلدار پرستم کن
بر درگه معشوقم مشتاق وصالم من
انگشتری عقدش جانا تو به دستم کن
آموز به من ساقی تو رسم وفاداری
یادآوری عهدم از روز الستم کن
پیمان الست حق یا عقد عبودیت
فخر است برای من، مانع ز شکستم کن
مجنون یزدان
رضا اسماعیلی
اول عشق ست ای جان! قل هوالله احد
دف بزن، ساغر بچرخان، قل هوالله احد
گفتم از عشق و زبانم شعلهور شد ناگهان
آه از این مضمون سوزان! قل هوالله احد
حضزت لیلی! بیا در صحنه و چرخی بزن
یک غزل مجنون برقصان، قل هوالله احد
ساغری آغوش وا کن، یک تبسم مِی بریز
اندک اندک جمع مستان، قل هوالله احد
میکنم سجاده را رنگین به می، فتوا بده
«زهد» من را می بنوشان، قل هوالله احد
بر سر آنم به حکم عشق، رقص خون کنم
با دلی عاشق، غزلخوان، قل هوالله احد
در کمند زلف تو پیچید دل، یا للعجب!
دید صدها عید قربان، قل هوالله احد
زیر شمشیر غمت، عشق ست سر دادن به شوق
دست افشان، پایکوبان، قل هوالله احد
من شبی تاریک تاریکم، تبسم کن مرا
جلوه کن ای ماه تابان! قل هوالله احد
تشنه وصلم، الا یا ایهاالساقی! وصال
اول عشق ست ای جان! قل هوالله احد
ندای حجره خالی
جعفر ابوالفتحی
ای طایران آسمان، وقت عزای باقر است
مُلک دل هر عاشقی، امشب برای باقر است
شد کل عالم سائلش، حاتم گدای زائرش
این جان نباشد قابلش، صد جان فدای باقر است
هر کو که گشته عاشقش، صدها نبی پرورده است
این لطف و این اکرامها، از خاک پای باقر است
اشک رخش خون جگر، زهر جفا بر جان شرر
صاحب عزا از این جف، امشب خدای باقر است
از حجرهای آید ندا، میسوزد این دل ای خدا
این ناله و آه و فغان، گویا صدای باقر است
از غم تمام ابرها، باران خون میریختند
غمگینترین آهنگها، در جان نوای باقر است
در حجرهاش، او میخورد، روی زمین، پا میشود
جای طعام این روزها، ماتم غذای باقر است
گاهی دلش یاد رخ، نیلی مادر میکند
این روزها درد جگر، رنج و بلای باقر است
دیگر جگر گشته کباب، آن هم چه زهری، جنس ناب
عجل وفاتی روزها، گویا دعای باقر است
به مناسبت شهادت امام محمد باقرعلیهالسلام
نور خدا در توست
مرضیه عاطفی
ماندهام محو تو و غربت اطراف بقیع
غمِ این بیحرمی حال مرا میگیرد
پنجمین نور خدایی و غمت شد سنگین
در دلم روضه تو آمده پا میگیرد
پسرِ حضرت سجادی و سجادهنشین
در نمازش پدرم ذکر تو را میگیرد
گوشه صحن طبرسی ز غمت گریهکنان؛
مجلسِ روضه برای تو رضاعلیهالسلام میگیرد
پای درس تو به غیر از همه عالِمها
هر مریضی که رسیده ست شفا میگیرد
قلمت ارث رسیده ست به من آقا جان
شاعرت کی صله کرب و بلا میگیرد؟!
دلم امروز برای عرفه از دستت؛
إذن پابوس شاه شهدا میگیرد
روز جمعه ست و فدای غمِ آقایی که
گوشه خیمه برای تو عزا میگیرد