محمدعلی رجائی، در آستانه پيروزي انقلاب از زندان آزاد شد و با اوج گيري مبارزه مردم فعاليت خود را در کميته استقبال از امام خميني ادامه داد. وي مدتي کفيل وزارت آموزش و پرورش و سپس وزير آموزش و پرورش در کابينه دولت موقت بود .همزمان با انتخابات اولين دوره مجلس شوراي اسلامي به عنوان نماينده مردم تهران به مجلس راه يافت. پس از انتخاب بنيصدر به عنوان اولين رئيس جمهور نظام اسلامي از سوي مجلس به عنوان نخست وزير معرفي گرديد. با بالا گرفتن اختلافات بني صدر با وي، رأي عدم کفايت رئيس جمهور از سوي مجلس صادر شد و رجائي در انتخابات دومين دوره رياست جمهوري به عنوان دومين رئيس جمهور ايران اسلامي انتخاب شد. مردمگرايي، تزکيه نفس در اخلاص عمل، صرفه جويي، ساده زيستي، نظم و انضباط و قانون گرايي از ويژگيهاي شاخص اخلاقي وي بود.20 مرداد مصادف است با سالگرد انتخاب و آغاز به کار شهید محمد علی رجایی به عنوان نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران. آن هم نخست وزیر رئیس جمهوری خائن به نام ابوالحسن بنیصدر.
تنها نخست وزیر خط امامی تاریخ ایران
اگر مدت کمتر از یک ماه نخست وزیری شهید باهنر را حساب نکنیم، میتوان شهید رجایی را اولین و آخرین نخست وزیر مکتبی و خط امامی دانست که جمهوری اسلامی در دوران حیاتش به خود دیده است. شهید محمد علی رجایی تنها نخست وزیری بود که به رغم فراز و نشیبهای بسیار سختی که در دوران نخست وزیریاش متحمل شد، نه تنها همچون دو نخست وزیر دیگر یعنی بازرگان و موسوی، جهت استعفایش تهدید نکرد و دست به قلم نشد، بلکه از آن جا که تنها هدفش خدمت به اسلام و انقلاب بود، با اطاعت از ولی فقیه زمانش در مقابل همه کارشکنیها و سختیها چون کوه مقاومت کرد.
رئیس جمهوری که وی نخست وزیرش شده بود، شخصیتی چون آیتالله خامنهای نداشت که به خاطر مصالح نظام در برابر نخست وزیرش؛ موسوی، از حقوق مسلمش بگذرد بلکه کسی چون بنیصدر بود که شهید بهشتی او را از شاه متکبرتر میدانست.
فقط نظر من محترم است!
بنیصدر سعی داشت نخستوزیر و کابینهاش از افرادی انتخاب شوند که تابع محض وی باشند، اما از سویی دیگر، مجلسی که اکثریت آن را نیروهای خط امامی و کاندیداهای حزب جمهوری تشکیل می داد، مانع از این امر میشد. وی یک روز قبل از مرحله نهایی انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، شرط لازم نخست وزیر و کابینه آینده را چنین بیان کرد: «کسی که به عنوان نخست وزیر انتخاب میشود باید مورد تأیید امام، من و مجلس باشد. دولت جدید باید ائتلاف استعدادها باشد نه گروه ها1» اما او چندی بعد در عمل نشان داد که فقط نظر خودش را صحیح و محترم میداند و نظرات امام و مجلس را نه تنها محترم نمیشمارد بلکه دقیقا در جهت عکس آنها عمل میکند. وی با بیان «ائتلاف استعدادها نه گروهها»، سعی داشت تا اذهان را برای آغاز یک جنگ به تمام معنا با نیروهای خط امام و در رأس آنها حزب جمهوری اسلامی آماده کرده، به مرور با ایجاد فضایی غبارآلود در عرصه مدیریتی کشور، یکّه تاز این میدان گردد.
نیروهای خط امام و پافشاری بر اصول
اما موضع طرف مقابل وی کاملا شفاف و منطقی بود. شهید بهشتی در همان ایام این زمینه گفته بود: «این روزها خیلیها میخواهند همه کاسه و کوزهها را بر سر حزب جمهوری اسلامی بشکنند، البته با قصد قربت نیز این کارها را میکنند، در صورتی که حزب جمهوری اسلامی از ابتدا آمد با صراحت نظر خودش را به رئیس جمهور و نمایندگان مجلس و خطاب به مردم گفت. آنچه برای ما مهم است، این است که نخست وزیر و وزرا باید مسلمان و متعهد و جوان و پر تحرک و انقلابی و هماهنگ باشند. حزب خواهان هیچگونه قدرتی نیست، ولی با پافشاری تمام و با تمام وجود روی معیارها ایستادگی خواهد کرد.2»
انتخاب شهید رجایی
پس از گذشت حدود سه ماه کشمکش در مورد انتخاب نخست وزیر، و درحالیکه بنیصدر مطمئن شده بود به دلیل همان ایستادگی نیروهای خط امام بر سر اصول، نمیتواند گزینههای مورد نظرش؛ کسانی چون احمد سلامتیان را به نخست وزیری برساند و از طرف دیگر هم روشن شده بود جوسازیهای تبلیغاتیاش هم سلاح برّندهای نیست، پیشنهاد تشکیل هیئتی مرکب از نمایندگان امام، رئیسجمهور و مجلس را داد تا صلاحیت 14 نامزد مطرح را بررسی نموده و سپس یک نفر را به او جهت معرفی به مجلس به عنوان نخست وزیر پیشنهادی تعیین نمایند.
آیتالله امامی کاشانی که از اعضای آن هیئت بود، در این زمینه میگوید: «سه نفر از طرف مجلس و دو نفر از سوی بنیصدر در حضور او جلسهای را تشکیل دادیم و گفتیم به اعتقاد ما آقای رجایی گزینه صحیحی است چون سوابق او را میدانیم و مردم هم او را میشناسند و آدمی است جدی و متعهد و ما او را برای این کار مناسب میدانیم. البته در مجلس هم عدهای بودند که یا طرفدار شرق بودند و یا به غرب گرایش داشتند و با بنیصدر همفکر بودند. آنها آقای رجایی را قبول نداشتند. بنیصدر هم با ایشان [شهید رجایی] مخالف بود و میگفت انسان خشک سری است، ولی اگر در مجلس رأی بیاورد، حرفی ندارم. باز تشکیل جلسه غیرعلنی دادیم و آقای رجایی مطرح شد و رأی بسیار بالایی آورد. بعد گفتیم که جلسهای با حضور خود آقای رجایی داشته باشیم بلکه بنیصدر نرم شود. آقای رجایی قبول کرد و ما موضوع را با رئیس جمهور مطرح کردیم.
در جلسهای که گذاشتیم، پوشهای را آوردند و جلوی بنیصدر گذاشتند و او گفت: «اینجا گزارشی است که در آن آمده است آقای رجایی در یک جلسه افطار گفته است که میخواهد نخست وزیر شود و با من مخالف است.» آقای رجایی گفت که دو بار افطار دعوت داشته. یکی در شمیران و یکی هم در حرم حضرت عبدالعظیم و تمام افرادی را هم که در آن جلسات بودند میشناسد و میتواند احضارشان کند تا اثبات کنند که این گزارش، غلط است. بنیصدر بر حرف خود پافشاری میکرد و آقای رجایی اصرار داشت که فردا بیایند و شهادت بدهند. نهایتا آقای رجایی گفت: «برادر جان! اختلاف ما بر سر این امور نیست. اختلاف ما در این است که من و شما دو جور طرز فکر داریم.» در هر حال بنیصدر نمیخواست زیر بار نخستوزیری آقای رجایی برود. بالاخره بعد از بحثهای بسیار، در جلسه سوم گفت قبول میکنم. من گفتم: «به شرط آن که بحث و سر و صدا نکنی.» و او پذیرفت، ولی در اولین سخنرانی خود، علیه آقای رجایی حرف زد. به او گفتم، «مگر قرار نبود از این گونه حرفها نباشد؟» و باز بحث پیش آمد.3»
مدارای شهید رجایی
اما این تازه آغاز ماجرا بود چرا که بنیصدر به جای تصمیم به همکاری و شروع خدمت به کشور، بر آن شد تا از هر فرصتی استفاده کند تا در امور نخست وزیری که از طریق پیشنهاد خودش انتخاب شده بود، کارشکنی نماید. اصولا در رفتار بنیصدر این مطلب زیاد وجود داشت که پیشنهاد کاری را میداد و بعد که نتیجه آن پیشنهاد مطابق میلش نمیشد، نتیجه را نمیپذیرفت، گویی اساسا پذیرفتن قاعده بازی برای بنیصدر، آنجا که به نفعش نبود، هیچ معنایی نداشت. او ناراحتیاش را از این انتخاب به هر شکل ممکن و علنا نشان میداد.
آیتالله امامی کاشانی در اینباره هم گفته است: «یک شب در جلسهای در حضور آقای موسوی اردبیلی و آقای هاشمی رفسنجانی، باز این گونه مسائل مطرح شد. آقای رجایی هم حضور داشت و گفت: «به اتاق که وارد میشوم، آقای بنیصدر بیاعتنایی میکند. حرف میزنم، بد و بیراه میگوید. سخنرانی میکند و از من بد میگوید. در چنین شرایطی چگونه میتوانم انجام وظیفه کنم؟ رئیس جمهور ابدا حرمتی برای من قائل نیست.» حرفهای او که تمام شد، بنیصدر با نهایت جسارت گفت: «چون شما نالایق هستید.» آقای رجایی گفت: «مشکل من و شما این است که خطمان از هم جداست.» صبر و متانت او از روح بلندش نشات میگرفت... در جریان برخورد با آقای رجایی فهمیدم که او [بنیصدر] چه موجود خودخواهی بود و اصلا فکر کسی را قبول نداشت و کسی را به حساب نمیآورد. اگر آقای رجایی تسلیم اوامر بنیصدر میشد، از نظر بنیصدر نه تنها خشک سر نبود که سر خیسی هم پیدا میکرد. بنیصدر کسانی را برای نخستوزیری پیشنهاد کرد که توان اداره یک دفتر و اتاق را هم نداشتند و تنها صفت بارزشان اطاعت محض از او بود. او یک مشت «بله قربانگو» میخواست و فرهنگ شاه را که داشت از خاطرهها میرفت به یاد ما میآورد و البته آدم قاطع و متعهدی چون آقای رجایی را نمیتوانست تحمل کند.4»
کارشکنیهای بنیصدر در تشکیل کابینه
آیتالله امامی کاشانی جلسهای را که برای حل اختلاف در مورد انتخاب وزرا تشکیل شده بود، چنین به یاد میآورد: «آن شب تا پاسی از نیمه شب درباره وزرا بحث شد. از بنیصدر پرسیدیم این چه رفتاری است که با آقای رجایی میکند؟ گفت: «چون او نخستوزیر شرعی و قانونی نیست.» پرسیدیم: «چرا نیست؟» گفت: «چون دلم با او نیست.» گفتیم: «دلیل نمیشود که چون دل شما با او نیست، پس انتخابش شرعی و قانونی نیست.» در هر حال با او بحث کردیم و دلیل و برهان آوردیم. او جواب حرفهای ما را نداد، اما راضی هم نشد و نهایتا هم گفت که آقای رجایی را برای اداره مملکت مناسب نمیداند. آن جلسه تمام شد، ولی دو روز بعد دوباره آنها حرفشان شد. آقای رجایی در نخستوزیری مستقر شده بود و واقعا کار میکرد و به خاطر انقلاب و اسلام و مردم، تحقیرهای بنیصدر و حرفهای زشت او را تحمل میکرد و دم نمیزد.5 »
1.کیهان، 20/2/59
2. همان، 14/5/59
3. ماهنامه شاهد یاران، شماره 10، صفحه 10
4. همان
5.ماهنامه شاهد یاران، شماره 10، صفحه 11