قاسم صرافان
امشب ای زیباترین! ای دلبر کوثر بیا!
شب، شبِ عشق است، ای داماد پیغمبر بیا!
بیش از اینها با دل محبوب ما بازی نکن
پیش این نیلوفر یکدانه غمازی نکن
مثل اقیانوس آرام است این بانو ولی
در دلش طوفان به پا کردی، مدارا کن علی!
«لیله القدر» نگاهش یا علی! اجر تو است
او «سلامٌ فیه حتی مطلعِ الفجر» تو است
از ازل در پرده بود آیینهدارش میشوی
در عبور از کوچه باغ عشق، یارش میشوی
قد و بالای علی از چشم زهرا دیدنی ست
وای! وقتی میرسد دریا به دریا دیدنی ست
ماه در اوج برکه دیدنیتر میشود
قدر زهرا با علی فهمیدنیتر میشود
مانده احمد تا کدامین وجه رب را بنگرد
روی حیدر را ببیند یا به زهرا بنگرد
ای بلال امشب اذانی را که میخواهی بگو
«اشهدُ انّ علیاً حجه الله»ی بگو
عقد زهرا و علی در آسمانها بسته شد
سرنوشت عشق هم بر زلف آنها بسته شد
گفت احمد: این زره خرج جهاز دختر است
خوب میدانست حیدر بی زره هم حیدر است
تا در میخانه امشب روح را پر میدهیم
دل به چشم کوثر و دستان حیدر میدهیم
*******
پیوند عاشقانه الهی
اسماعیل تقوایی
اهل مدینه غرق شادی، چون شادمان باشد پیمبر
گویند تبریک فراوان، پیوسته بر بابای کوثر
گردیده برپا جشن شادی، درصحنه عرش الهی
از بهر پیوندی خدایی ما بین دو مهر منور
داماد این پیوند باشد، شیر خدای جنگ خندق
نامش علی، خیبر گشا و آرامش جان پیمبر
باشد عروسش دخت طاها، انسیه الحورای عالم
ام ابیهای رسول و هم فاطمه، زهرا و کوثر
از آسمان باران گل را، ریزند اهل عرش بالا
از نور تاجی میگذارند، روی سر زهرا و حیدر
گلهای گلزاران شکوفا، از شوق این پیوند زیبا
گردیده عالم از شمیم، گلهای خندانش معطر
زن بهترین زنهای عالم، مردش بود انسان کامل
پیوند این والاترینها مرضی ذات حی داور
بهبه چه جشن باشکوهی، گردیده بر پادر مدینه
مولا رسولالله پذیرا شد میهمانان را مکرر
پایان مهمانی رسید و زهرا سوار مرکبی شد
افسار مرکب دست سلمان، رفتند سوی بیت حیدر
بگذاشت طاها دست زهرا، در دست داماد عزیزش
کردش دعا تا بهترینها بر این دو گل گردد مقدر
بفروخته مولا زره تا،گیرد جهیزی مختصر را
آغاز شد این زندگانی، با سادگی بی زیب وزیور
ای شیعه در این روز زیبا، شادی کن و شکر خدا کن
این وصل نیکو مینماید، نخل امامت را تناور
*****
به مناسبت شهادت امام محمدتقیعلیهالسلام
حنجره سبز
مهدی نظری
به زمین خوردی و آهت دل ما را سوزاند
جگرت سوخت و این؛ قلب رضا را سوزاند
پشت این حجره در بسته چه گفتی تو مگر
که صدای تو مناجات و دعا را سوزاند
عمر کوتاه تو پایان غمانگیزی داشت
جگر تو جگر ثانیهها را سوزاند
بیحیا لحظه سختی که به تو آب نداد
با چنین کار دل عرض و سما را سوزاند
بس که در فکر رخ حضرت زهرا بودی
داغ آن صورت مجروح شما را سوزاند
گرچه مثل پدرت سوختی از زهر ولی
مجتبائی شدنت آل عبا را سوزاند
شیشه عمر تو را هلهلهها سنگ زدند
این جوان بودن تو بود خدا را سوزاند
طشتها تا که به هم خورد خودت میدیدی
خیزران روی لب خشک، حیا را سوزاند
تا کبوتر به تو و صورت تو سایه فکند
ماجرایی دل خون شهدا را سوزاند
بعد غارت شدن جسم غریبی دشمن
خیمههای حرم کرب و بلا را سوزاند
به مناسبت روز مقاومت اسلامی
بیداری
میلاد عرفانپور
آرامشی در چهرهات بود، آرامشی زیبا برادر!
خون تو را دیدم که میریخت، هم رنگ عاشورا برادر!
خون تو شعری مستمر بود، هشدار جنگی سختتر بود
خون تو فریاد سحر بود، وای از سکوت ما برادر!
قربانی شهر فریبم، در انقلاب خود غریبم
بیدار کن ما خفتگان را، بیدار کن ما را برادر!
نبض خیابانهای تهران، آهنگ تسبیح تو بوده ست
بازآ که بی تو شهر مجروح، جان میدهد، بازآ، برادر!
ما چون تو فرزند بهاریم، ما هم وریدی سرخ داریم
باید یکی برخیزد، آری! اما چرا تنها برادر!
اندام خونین تو اینک، خود روضه خوان نینوا شد
آری هوای گریه داریم، اجر تو با زهرا برادر!
حبل الوریدت را بریدند، گویی خدا نزدیکتر شد
خون تو را دیدم که میریخت، نفرین به تیغ نابرادر