کد خبر: ۲۳۹۰
تاریخ انتشار: ۳۰ تير ۱۳۹۸ - ۱۶:۰۳
پپ
ساده‌زیستی و اثر آن بر سلامت روان با نگاهی به سبک زندگی مینیمالیستی
صفحه نخست » مشاوره

یاسمین رضوی

غروب بود که از کنار مزرعه‌ گندم می‌گذشتیم. دستم را می‌کشیدم به گندم‌ها و خاطراتی در ذهنم روشن می‌شد. خاطره روزهای کودکی‌ام که پدر، من و برادرم را برای یک گشت و گذار سه نفره به پیک‌نیک می‌برد. آن روز هم از کنار یک مزرعه گندم گذشتیم و با برادرم دستمان را روی گندم‌ها می‌کشیدیم و کیف می‌کردیم. روز خوب و دلنشینی بود. یادم آمد آن روز پدرم برای ما یک بیسکویت خریده بود. یک دانه برای هر دویمان و ما چقدر با آن شاد بودیم. خودش هم ماست خورد با نان.

ما خانواده‌ فقیری نبودیم. حتی می‌شود گفت در دسته‌ متمول‌ها جا می‌شدیم. اما سبک زندگی انگار در آن ایام این‌طور بود. مردم، قانع‌تر بودند، حرص نمی‌زدند برای بیشتر خوردن، بیشتر پوشیدن، بیشتر داشتن و بیشتر به رخ کشیدن تا از این رهگذر ثابت کنند که حالشان خوب است و آدم‌های پولداری هستند که دستشان به دهانشان می‌رسد. انگار آن روزها بلد بودیم که برای حال خوب به «بیشتر‌»ها تکیه نکنیم. خوبی‌مان اصالت داشت.

از کنار مزرعه گندم عبور می‌کنم، دستم را روی گندم‌ها می‌کشم و تمام آن چیزی که امروز با خودمان آورده بودیم تا یک پیک‌نیک چهار پنج ساعته را بگذرانیم، مرور می‌کنم؛ بسته‌های چیپس و پفک، انواع میوه‌ها، دو نوع غذا، توی راه هم از بستنی‌فروشی نتوانستیم چشم‌پوشی کنیم.

ساده باشیم

آنچه در بالا گفتم، تنها بخشی از تغییر سبک زندگی‌ ما محسوب می‌شود و البته فقط در یک زمینه. در بقیه‌ ابعاد نیز، اوضاع بهتر از این نیست. خریدن‌های دیوانه‌وارمان گواه این مدعاست. شنیده‌اید که می‌گویند: هرچه دیده بیند دل کند یاد! دقیقا همین موضوع است. آن‌قدر همه چیز را جلوی چشم‌هایمان ریخته‌اند و تبلیغات اغراق‌آمیز درباره‌شان زیاد شده که با دیدن آن‌ها با خودمان می‌گوییم: «من چطور تا پیش از این بدون این «کالا» زندگی می‌کردم؟» این یعنی احساس نیاز کاذب. به جز این، زندگی‌ها و خانه‌هایمان محلی برایش آسایش و راحتی و آرامش خودمان نیست. یعنی این هم هست ولی بیش از آن وسیله‌ای است برای انتقال این معنای ضمنی که «ببینید ما چقدر پول داریم و با سلیقه‌!».

چرا ساده‌زیستی؟

سؤال اصلی این است که چه اشکالی دارد؟ من که دلم به خریدن خوش است، من که تنها دل‌خوشی‌ام خریدن یک ظرف تازه، تغییر مدل تلویزیون و یخچال و‌... است، پولش را هم دارم، چرا نباید بخرم؟

پاسخ این ماجرا برمی‌گردد به سلامت روان ما، راستش را بخواهید، داستان خریدن و مصرف، به یک جا ختم نمی‌شود و در یک سطح نمی‌ماند. روز به روز بزرگ‌تر می‌شود و هیولاتر، آن‌قدر که دیگر نتوانید از پسش بربیاید. همچنین ربط مستقیمی است بین «قناعت» و «عزت نفس»! آدمی که اهل قناعت است عزت نفسش همیشه حفظ می‌شود اما آن‌هایی که به هر قیمتی باید نیاز کاذب خرید کردن را ارضاء کنند، ممکن است عزت نفس را هم زیر پا بگذارند. حضرت علی‌علیه‌السلام می‌فرمایند: «‌ای فرزند آدم! اگر از دنیا به قدری که تو را کفایت کند می‌خواهی، بدان که کمترین بهره دنیا تو را کفایت می‌کند و اگر از دنیا بیش از اندازه کفایت بخواهی، بدان که همه دنیا برایت کافی نخواهد بود.»

به جز این‌ها، روزی چشم باز خواهیم کرد و می‌بینیم سرمایه‌‌ زندگیمان را خرج مصارف بیهوده کرده‌ایم. خرت و پرت‌هایی که آن‌قدرها نه کیفیت داشتند نه به کارمان می‌آمدند. یعنی بودنشان تفاوت چندانی با مدل قبلیشان در راحتی‌ ما نمی‌کرد، اما همین امر، ما را از تجاربی که به رشد فردیمان و غنای وجودیمان می‌افزود دور کردند.

یک مثال می‌زنم؛ زنی را تصور کنید که نزدیکی‌های سال نو به سرش زده مدل تلویزیون را تغییر دهد و مبل‌های جدید را جایگزین قبلی‌ها کند. تلویزیون جدید مدنظر، تنها تفاوتش در اندازه‌اش است. فقط کمی بزرگ‌تر. مبل‌های قبلی هنوز روکش و بدنه‌‌ سالمی دارند. اما زن با این استدلال که «تکراری شده» تصمیم به تغییرات گرفته و گمان می‌کند اگر فامیل دوباره خانه‌‌ آن‌ها را در سال جدید با همان دکوراسیون قدیمی ببینند، زشت است و با خودشان فکر می‌کنند ما ندار و درمانده شده‌ایم. در واقع خریدهای جدید، چیزی بر آسایش و راحتی خانه و خانواده اضافه نمی‌کند و برخواسته از یک استدلال غلط و احساس نیاز کاذب است.

اما زن آن وسایل را عوض می‌کند با هزینه‌ای چشمگیر و البته جیب خالی کن. در مقابل اعتراض همسرش هم راضی می‌شود که تمام طول تعطیلات را در خانه بنشیند و از مسافرتی که می‌توانست برود چشم‌پوشی کند. مسافرت تا چه اندازه می‌توانست در نشاط روحی، کسب تجارب جدید، آشنایی با دیگران و‌... برای خانواده مفید باشد و عوض کردن وسایل تا چه اندازه؟

خانه‌های ایرانی

ما ایرانی‌ها به طرز شگفت‌انگیزی شبیه به هم زندگی می‌کنیم. یعنی پیش از آنکه در خانه‌‌ هر کدام‌مان را باز کنند، می‌توانند حدس بزنند دکوراسیون خانه‌مان چه شکلی است، بیشتر به چه جنس‌هایی گرایش داریم و‌... یکی از دلایل بسیار قوی این مسئله، همین است که ما ایرانی‌ها به جای اینکه نگاهمان به راحتی و زندگی خودمان باشد، تمرکزمان روی «نظر» بقیه است. بنابراین ممکن است وسایلی در خانه داشته باشیم که مطلقا به کارمان نمی‌آیند یا تفاوت چندانی در آسایش و راحتیمان ندارند، اما برایشان هزینه‌های زیادی کردیم.

خوبی‌های قناعت

کابینت‌های پر از خرت و پرت، کمدهای پر از لباس، وسایل دکوری، گل‌های مصنوعی، مبل‌های بزرگ و چرمی و‌... چیزهایی هستند که تمام فضای خانه‌های اغلب کوچک و کم متراژ ما را پر کرده‌اند. دخترانی که قرار است تازه به خانه بخت بروند، به اندازه‌‌ یک خانه‌‌ 200 متری جهیزیه با خودشان همراه می‌کنند و به قدر یک مهمانی حداقل 30 نفره، ظرف و ظروف می‌خرند، اما پس از گذشت فقط یک سال، متوجه می‌شوند که چه اشتباهی کرده‌اند و هزینه‌‌ زیادی بابت چیزهایی پرداختند که مطلقا در این یک سال از آن‌ها استفاده‌ای نشده و فقط فضای خانه‌‌ کوچکشان را به غایت شلوغ و بی‌نظم کرده است.

از کجا شروع کنیم؟

از وسایل کوچک و دم‌دستی شروع کنید. از خریدهایی که آن‌قدر تکرار شده‌اند که دیگر به چشممان نمی‌آیند؛ چند صفحه‌‌ مجازی در شبکه‌های اجتماعی دارید که کارشان فروختن اکسسوری یا همان وسایل کوچک تزئینی و بدلیجات و این قبیل خرت و پرت‌هاست. چقدر کش مو و گیره‌‌ سر و ساعت مچی و‌... دارید؟

هر بار که از خانه بیرون می‌روید و چشمتان به یک مغازه‌‌ لوازم خانه می‌افتد، ظرف و ظروف می‌خرید، تنها به این دلیل که حراج بوده و قیمتش به صرفه است؟

چند مانتو و چند تا کیف دارید که چند ماهی یک‌بار هم ازشان استفاده نمی‌کنید؟

از همین‌ها شروع کنید. کمدهایتان را پاک‌سازی کنید و وسایلی را که مدت‌هاست از آن‌ها استفاده نکرده‌اید به دیگران ببخشید. بدون هیچ عذاب وجدان و بدون توجه به آن صدایی که توی ذهنتان نشسته و می‌گوید: حیفشه، بالأخره یه روزی به کارت میاد!

به‌جای کمیت بر کیفیت متمرکز شوید

به جای آنکه ده کیف داشته باشید که هر کدام را بدون توجه به جنس و ماندگاری و کیفیت آن، تنها به خاطر قیمت پایین و شکل و ظاهر جالب، خریده‌اید، یک کیف با کیفیت داشته باشید که اگر چه برای آن قیمت بیشتری پرداخته‌اید اما ماندگاری زیادی دارد و قطعا شما در استفاده از آن احساس راحتی و آسایش بیشتری خواهید داشت.

زیاد پاساژ‌گردی نکنید

گفتم که هر چه چشم ببیند دل یاد می‌کند. شاید اولین راه برای تربیت خودمان این باشد که دست از چرخیدن در پاساژها و گشت و گذار در صفحات فروش کالا در شبکه‌های اجتماعی برداریم، تا حساس نیاز کاذب نکنیم.

به جای داشته‌ها به بودن‌ها توجه کنید

ما ایرانی‌ها انگار عادت داریم که دلمان به داشتن‌هایمان خوش باشد، به اینکه چقدر املاک و متعلقات داریم. چقدر خرت و پرت در خانه داریم. چند تا مدرک دانشگاهی برای آویزان کردن به دیوار خانه داریم. بی آنکه توجه کنیم هر کدام از این‌ها چه چیزی به «بودن»مان اضافه کرده‌اند. سال‌هایی که صرف گرفتن مدرک کرده‌ایم چقدر به مهارتمان افزوده و وسایل خانه‌مان چقدر به راحتی و کیفیت زندگیمان کمک می‌کند. اصل موضوع این است که نباید کیفیت را فدای کمیت کنیم.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: