کد خبر: ۲۳۷۲
تاریخ انتشار: ۳۰ تير ۱۳۹۸ - ۱۵:۳۱
پپ
گفتگوی صمیمانه با «ستاره فروزان»، دارنده مدال طلای المپیاد نجوم
صفحه نخست » گفتگو

فاطمه اقوامی

گاهی اوقات که از روزمرگی‌ها فاصله می‌گیرم و خوب در دنیای اطرافم چشم می‌چرخانم، «آلیس در سرزمین عجایب» را پیدا می‌کنم... آنقدر این دنیا و جهان اطراف ما اعجاب‌انگیز و پر از شگفتی است که اصلا نیازی به خواندن کتاب‌های تخیلی نداریم خودمان می‌توانیم با جستجویی ساده زیباترین شگفتی‌ها را بخوانیم و لذت ببریم... اما بعضی‌ها هستند که با این خواندن‌ها و شنیدن‌ها راضی نمی‌شود، دلشان می‌خواهد خودشان در این عوالم شگفت‌انگیز سیر و سیاحتی داشته باشند و شگفتی‌هایش را با تمام وجود لمس کنند و از قوانینش سر دربیاورند... هر کدام از آن‌ها سراغ یک گوشه از عالم هستی می‌روند و غرق کشف و مشاهده عجایب آن می‌شوند... برخی دنیای اتم‌ها و مولکول‌ها را انتخاب می‌کنند، برخی دیگر سرک می‌کشند به اعماق وجود موجودات زنده... و اما عده‌ای دیگر سر به هوا می‌شوند و چشم به آسمان... یعنی این دنیای کهکشان‌ها و ستاره‌هاست که آن‌ها را به خود جذب می‌کند و دنبال خودش می‌کشاند... دنیایی پهناور و بی‌انتها که شب‌ها بیشتر زیبایی‌هایش به چشم می‌آید و حتی خیلی وقت‌ها از ما که با آن بیگانه‌ایم هم دل می‌برد... دیگر چه برسد به کسی چون «ستاره فروزان» مهمان این هفته ما که حسابی غرق این دنیا شده و در اکتشافات آسمانی‌اش طلا و نقره هم دست آورده است... او دختری پر نشاط از دهه هفتاد است که از کودکی جذب دنیای بالای سرمان شده و در دبیرستان این علاقه را دنبال کرده و تلاشش در المپیاد کشوری و جهانی ثمر داده و اکنون به عنوان یکی از نخبگان سرزمین عزیزمان در دانشگاه صنعتی شریف مشغول تحصیل است... با این جوان پر تلاش کشورمان به گفتگو نشستیم تا برایمان از روزهای طلایی زندگی‌اش بگوید که بی‌شک خواندنی است.

شما یک دهه هفتادی هستی، به نظرت دهه هفتادی‌ها چطور هستند؟

به نظر من دهه هفتادی‌ها تفکرشان نسبت به نسل گذشته بیشتر رشد کرده است و پیشرفت‌هایی که در این سال‌ها دختران دهه هفتادی در همه زمینه‌ها به آن دست پیدا کردند نسبت به دهه‌های قبل خیلی چشمگیر بوده است.

در دوران بچگی‌ات اهل شیطنت و بازی هم بودی یا از همان موقع هم فکرت فقط دنبال کشف و علم آموزی بود؟

از همان دوران بچگی تابستان‌ها که می‌شد، پدر و مادرم مرا در کلاس‌های مختلف علمی ـ ورزشی ثبت‌نام می‌کردند، خودم هم واقعا به این کلاس‌ها علاقه داشتم ولی اینطور هم نبود که فقط سرم در درس و کتاب باشد. بازی هم زیاد می‌کردم و مثل بقیه بچه‌ها شیطنت داشتم.

علاقه به نجوم کی وارد زندگی‌ات شد؟

از همان بچگی هر کس از من می‌پرسید می‌خواهی چه کاره شوی؟ می‌گفتم دوست دارم فضانورد شوم. یکی از آن کلاس‌های تابستانی که در موردش گفتم، کلاس نجوم بود که وقتی رفتم به آن خیلی علاقه‌مند شدم. این رشته آنقدر جذابیت دارد که به نظرم هر آدمی در این زمینه قدم بگذارد، به آن علاقه‌مند می‌شود.

از همین جذابیت‌های نجوم برایمان بیشتر برایمان بگو.

اولین چیزی که در این رشته نجوم برای من جذابیت داشت حرفی بود که یکی از اساتیدمان مطرح کرد، می‌گفتند: «وقتی به آسمان نگاه می‌کنید، زمان‌های مختلف را می‌بینید.» به خاطر خاصیت سرعت نور، وقتی شما به آسمان نگاه می‌کنید، نورهایی را می‌بینید که از زمان‌های مختلف می‌آیند. مثلا وقتی شما به ستاره‌های دورتر نگاه می‌کنید ممکن است میلیون‌ها یا حتی میلیاردها سال قبل نورشان را به سمت شما منتشر کرده باشند. و این مسأله به نظر من خیلی جالب است مثل یک کتاب تاریخ می‌ماند که شما زمان‌های مختلف به طور همزمان در آن مشاهده می‌کنید.

یکی دیگر از جذابیت‌های این دنیا این است که شما می‌فهمید چقدر جهان بزرگ است و چقدر ما کوچک هستیم. ما یک موجود کوچکی در کره زمین هستیم. کره زمین یک سیاره کوچک است که دور خورشید می‌چرخد. خورشید یک ستاره کوچک در یک کهکشان هست و ما میلیارد میلیارد کهکشان دیگر هم داریم. با دیدن و درک این مطالب واقعا این سؤال برای آدم مطرح می‌شود که من کجای این جهانم و چه نقشی دارم؟

این سؤال‌ها و این مطالبی که در نجوم مشاهده می‌شود چه تأثیری در زندگی آدم و ارتباطش با خدا دارد؟

مهم‌ترین تأثیرش در زندگی خود من این بوده که مثل تلنگر عمل می‌کند. هر وقت که غرور به سراغم می‌آید یادم می‌افتد که در مجموع این جهان خیلی کوچک هستم.

در مورد ارتباط با خدا هم به نظر من هر چه آدم علمش را بیشتر کند، تأثیرش را در خداشناسی آدم می‌گذارد. شاید یک جاهایی به خاطر وجود قوانین بسیار دقیق افراد به این فکر بیفتند که با وجود این قوانین لازم نیست حتما خدایی وجود داشته باشد ولی هر چقدر جلوتر می‌رود به این نقطه‌ای می‌رسد که مطمئن می‌شود این دنیا حتما باید خالقی داشته باشد. به نظر من هر چقدر آدم این چیزها را یاد بگیرد، حتی در وجود و جسم خودش نگاهی بیندازد خیلی واضح و راحت به این نتیجه می‌رسد که وجود چنین پروردگاری لازم است.

چی شد که تصمیم گرفتی در المپیاد شرکت کنی؟

کلا المپیاد فلسفه‌ا‌ش این است که فرد می‌تواند در سن کم در یک علم تا بیشترین حد ممکن اطلاعات به دست بیاورد که شاید در حالت عادی نشود به این‌جا رسید. از طرفی اگر در المپیاد مدال طلا کسب کنی می‌توانی بی آن که کنکور بدهی، وارد دانشگاه شوی. خب از این نظر یک امتیاز است چرا که شما در کنکور مجبور هستی کلی درس بخوانی آن هم درس‌هایی که ممکن است به برخی از آن‌ها علاقه‌ای نداشته باشی ولی المپیاد صرفا آن چیزی که علاقه داری می‌خوانی همه این‌ها باعث شد که من تصمیم بگیرم در المپیاد شرکت کنم.

و چرا المپیاد نجوم؟

وقتی وارد دبیرستان شدم گفتند می‌توانید المپیاد شرکت کنید. من دوست داشتم در رشته فیزیک شرکت کنم ولی آن سال المپیاد فیزیک نبود، به من گفتند نزدیک‌ترین رشته به فیزیک، نجوم است. من هم وقتی وارد این رشته شدم به آن علاقه‌ پیدا کردم و همین راه را ادامه دادم.

و نتیجه تلاش‌هایت به کجا رسید؟

سال 93 مدال نقره کشوری را گرفتم. سال 94 مدال طلای کشوری و سال 95 هم مدال جهانی‌ام را کسب کردم. به واسطه کسب این مدال‌ها تا به حال چند جایی تدریس داشتم و الان هم مشغول به کار هستم.

در المپاد نجوم چه مباحثی مطرح می‌شود؟

المپیاد نجوم چند بخش دارد؛ بخش تئوری، ‌تحلیل داده و رصد. بخش تئوری چند شاخه می‌شود. یک مبحث اختر فیزیک دارد که در واقع راجع به داخل ستاره‌ها و گاهی سیارات مطالبی مطرح می‌شود. مکانیک سماوی شاخه دیگر آن است که شبیه مکانیک کلاسیک است،‌ در این بخش حرکت سیاره‌ها به دور خورشید یا ستاره‌ها به دور هم و مسائلی از این دست را تحلیل می‌کند. یکی دیگر دینامیک کهکشان است که شما در آن ساختار کهکشان‌ها مثل اینکه خورشید در کجای کهکشان قرار دارد را بررسی می‌کنید. کیهان‌شناسی مبحث دیگر مطرح شده در این بخش است که شما تحول کل کیهان،‌ این‌که کیهان از کجا شروع شده، ‌به چه سمتی می‌رود و این‌طور چیزها را مورد مطالعه قرار می‌دهید.

در بخش تحلیل داده از اطلاعات بخش تئوری استفاده می‌شود و همانطور که از اسمش پیداست یک‌ سری داده به شما می‌دهند و شما باید با نمودارها و تحلیل‌ها آن‌ها را بررسی کنید و ببینید که این داده‌ها چه نتایجی دارند.

بخش بعدی رصد است که از جذاب‌ترین بخش‌های المپیاد نجوم به حساب می‌آید.‌ یک سری شب‌های رصدی برگزار می‌شود که شرکت‌کنندگان به رصد آسمان،‌ کهکشان و ستاره‌ها می‌پردازند.

مراحل شرکت در آن و کسب مدال به چه صورت است؟

المپیاد در چند مرحله برگزار می‌شود. در مرحله اول شرکت‌کنندگان به 30 سؤال تستی که نسبتا آسان هم هست پاسخ می‌دهند که در آخر حدود 300، 400 نفر در این مرحله در کل کشورش قبول می‌شوند و اجازه ورود به مرحله دوم را پیدا می‌کنند. در مرحله دوم 7 تا 14 سؤال تشریحی مطرح می‌شود و از بین شرکت‌کنندگان40 تا 45 نفر از کسانی که امتیاز بیشتری کسب کنند، پذیرفته شده و وارد مرحله کشوری می‌شوند. برای این تعداد طی یک دوره، کلاس‌های مختلف برگزار شده و اساتید مختلف درس‌های مربوطه را تدریس می‌کنند و امتحان می‌گیرند. در این دوره چند شب رصدی هم داریم که از آن هم آزمون می‌گیرند و در نهایت 10 نفر مدال طلا را کسب کرده و بقیه هم به ترتیب نمرات نقره و برنز می‌گیرند. آن 10 نفری که مدال طلا کسب کرده‌اند یک سال دیگر در کلاس‌ها شرکت می‌کنند و آزمون می‌دهند و سرانجام یا همه یا برخی از آن‌ها راهی مسابقات جهانی می‌شوند. مسابقات جهانی هر سال در یک کشور برگزار می‌شود و اکثر کشورها هم در آن شرکت می‌کنند. سالی که ما شرکت کردیم این مسابقات در هند برگزار شد. مباحث مطرح شده در دوره جهانی هم مثل دوره کشوری است با این فرق که آزمون‌های دوره کشوری خیلی سخت‌تر از مرحله جهانی است و تقریبا همه بچه‌هایی که به مرحله جهانی می‌روند می‌توانند مدال کسب ‌کنند.

فکر می‌کردی مدال طلا کسب کنی؟

راستش بله، یعنی چون داشتم برای کسب این مقام تلاش می‌کردم تصورم این بود که می‌توانم به آن برسم.

خبر کسب مدال طلا را چطور شنیدی؟

پروسه اعلام نتایج در المپیاد یک دفعه نیست. هر آزمونی که تصحیح می‌شود، نتیجه آن را روی برد می‌زنند و شما به صورت لحظه‌ای جواب هر آزمون را متوجه می‌شوی و می‌توانی بفهمی که رتبه‌ات در چه وضعیتی است. در نتیجه اعلام نتایج به صورت ندریجی است و من طی دو، سه روزی که نتایج اعلام می‌شد می‌دانستم که مدال طلا را کسب کردم.

چه حس و حالی داشتی وقتی مدال طلا را کسب کردی؟

چند روز اول خیلی خوشحال بودم البته چون دریافت خبر به صورت تدریجی بود خیلی شوکه نشدم. اما بعد از چند روز یک حس ناراحتی به سراغم آمد. ناراحت بودم از این جهت که برای رسیدن به آن مقام خیلی تلاش کرده بودم و با گرفتن مدال طلا حس می‌‌کردم خیلی کاری برای انجام دادن ندارم. یک مدت زیادی دویده بودم و حالا به خط پایان رسیده و ایستاده بودم و این حس خوبی برایم نداشت. بعد از مدتی که دوباره برای مرجله جهانی مطالعه را شروع کردیم حال و هوایم روبه‌راه شد.

در راه کسب این موفقیت‌ها پدر و مادرت چقدر نقش داشتند؟

می‌توانم بگویم اگر پدر و مادرم نبودند من هیچ‌وقت نمی‌توانستم به این‌جا برسم. آن‌ها خیلی وقت‌‌ها به خاطر من‌ برنامه‌هایشان را تغییر می‌دادند یا مسافرت‌هایشان را کنسل می‌کردند تا من بتوانم برنامه‌ام را جلو ببرم. در این مدت‌ هم از لحاظ روحی و هم امکانات پشتییبان من بودند و مدیون آن‌ها هستم.

به واسطه کسب مدال طلا توانستی بدون کنکور وارد دانشگاه شوی، الان مشغول تحصیل در چه رشته‌ای هستی و چرا این رشته را انتخاب کردی؟

در حال حاضر مشغول تحصیل در رشته فیزیک دانشگاه صنعتی شریف هستم. به رشته فیزیک از ابتدا علاقه داشتم. از طرفی بین فیزیک و نجوم ارتباط زیادی برقرار است و در واقع نجوم بخشی از دانش فیزیک است. دلم می‌خواست که اگر رشته نجوم داشتیم آن را ادامه می‌دادم ولی چون نبود فیزیک که نزدیک‌ترین رشته به آن است را انتخاب کردم. ولی واقعیتش الان به سمت مباحث بین رشته‌ای تمایل پیدا کرده‌ام، آن هم به خاطر شرایط کار. چون برای رشته‌ای مثل فیزیک شرایط کار خوب نیست و من علاقه دارم از رشته‌های که بین رشته‌ای فیزیک و کامپیوتر است رشته‌ای را انتخاب کنم.

‌چقدر دانشگاه با تصورات قبلی‌ات از این فضا هماهنگ بود؟

راستش با توجه به چیزهایی که شنیده بودم می‌دانستم دانشگاه تقریبا چه شرایطی دارد. در دانشکده ما خداراشکر اساتید از نظر سطح علمی حتی در سطح دنیا در جایگا‌ه‌ خوبی قرار دارند. ولی به نظر من در دانشگاه اگر کسی می‌خواهد چیزی یاد بگیرد باید خودش دنبالش باشد. ممکن است اساتید کمک کنند ولی بیشتر قضیه به خود آدم برمی‌گردد. نباید از دانشگاه انتظار داشته باشیم که چون ما وارد آن شدیم همه دانشمند شویم. هر کس باید خودش تلاش کند. به نظرم یک مشکل که در دانشگاه‌ها وجود دارد این است که به یکسری دروس ثابت اکتفا کردیم و هر سال همان‌ها تدریس می‌شود ولی باید بگذاریم مباحث جدید علمی که در سطح دنیا مطرح می‌شود در دانشگاه‌ها بحث شود و دانشجویان وارد مباحث پژوهشی شوند.

به نظرت یک دانشجوی موفق چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟

ویژگی اول تلاش و پشتکار است. تلاشم این نیست که مثلا من روزی یک ساعت کاری انجام بدهم و فکر کنم خیلی کار مهمی انجام دادم. باید ذهن آدم درگیر آن مسئله باشد. ویژگی دوم داشتن اعتماد به نفس است. چون اگر اعتماد به نفس نباشد فرد فکر نمی‌کند که می‌تواند به جایی برسد و به همین خاطر تلاش او کم می‌شود.

همانطور که در صحبت‌هایت اشاره کردی سابقه تدریس هم داشتی،تدریس چه دنیایی دارد؟

تدریس کردن بک بار سنگین بر دوش آدم می‌گذارد. انسان باید حواسش کامل به چیزی که می‌گوید باشد. آن چیزی که بیان می‌کنی روی چندین نفر تأثیر دارد. به نظرم تدریس از این منظر که می‌توانی به افراد دیگر برای رسیدن به هدف‌شان کمک کنی بسیار شیرین است، آدم‌هایی که یک روز خودت جای آن‌ها بودی و آدم‌های دیگری به تو کمک کردند. حس‌ می‌کنی برای شاگردانت نقش یک الگو را ایفا می‌کنی و می‌توانی آن‌ها را به مسیری که می‌خواهند بروند، هدایت کنی. از طرف دیگر برای خود آدم هم این نتیجه مثبت را دارد که باعث می‌شود مطالب خوانده شده یک‌بار دیگر مرور ‌شود. یعنی وقتی آدم مبحثی را به کسی می‌آموزد تازه خیلی چیزها برای خودش روشن می‌شود.

هدفت در زندگی چیست؟

به نظرم پاسخ به این سؤال خیلی سخت است. این‌که آدم بداند 20یا 30 سال دیگر به کجا باید برسد کار بزرگی است. من یک سری اهداف کوتاه مدت دارم ولی نمی‌توانم از یک هدف کلی نام ببرم. به نظرم در مرحله که انسان به جلو می‌رود یک سری درهای جدید به روی او باز می‌شود. ولی یک هدف مشخص دارم که دوست دارم زندگی‌ام در آن راستا به جلو برود. و آن هدف این است که دلم می‌خواهد همیشه به سمت جلو حرکت کنم. یعنی دوست ندارم هیچ روزی از زندگی‌ام مثل روز قبل باشد. دوست دارم هر روز چه از لحاظ شخصیتی و چه از لحاظ علمی یک قدم به جلو حرکت کرده باشم.

نخبه علمی بودن چه تأثیری در زندگی آدم می‌تواند داشته باشد؟

اول این را بگویم که من اسم خودم را نخبه علمی نمی‌گذارم و به نظرم جایگاه چنین فردی خیلی بالاتر از جایی است که من هستم. ولی به نظرم چنین عنوانی می‌تواند در زندگی و تفکر آدم تأثیر داشته باشد. البته این تأثیر گاهی مثبت نیست. خیلی از آدم‌هایی که در علم پیشرفت کردند در زندگی شخصی خودشان موفقیت چندانی نداشتند. از طرفی آدم‌هایی داریم که شاید تحصیلات بالایی نداشتند ولی از جهت انسانی بسیار جلوتر بودند. جایگاه علمی بعضی وقت‌ها باعث غرور و تک بعدی شدن آن آدم می‌شود.

اوقات فراغتت را چطور می‌گذرانی؟

من به دو کار هنری نقاشی و طراحی دکوراسیون داخلی خیلی علاقه دارم. اوقات فراغتم بعضی وقت‌ها به نقاشی کشیدن یا جستجو درباره مطالب دکوراسیون داخلی می‌گذرد. دورهمی‌های دوستانه هم بخشی دیگری از اوقات فراغتم را پر می‌کند.

اهل کتاب خواندن هم هستی؟

متأسفم که باید بگویم آنقدر که باید اهل مطالعه نیستم. یعنی خیلی دوست دارم کتاب بخوانم ولی خیلی وقت‌ها انگار فرصتش پیش نمی‌آید.

به نظرت هوش و استعداد چقدر در کسب موفقیت مؤثر است؟

شاید فرق کسی که هوش و استعداد بالاتری دارد نسبت به کسی که بهره کمتری برده مثل دو دونده باشد که یکی چند متر جلوتر ایستاده است. قطعا اگر تلاش و سرعت آنکه عقب‌‌تر است بیشتر باشد می‌تواند جلو بزند. بی‌تأثیر نیست ولی اگر آدم تلاشش را بیشتر کند می‌تواند موفق باشد.

اگر الان یک مسئولیت علمی کشور را به تو بسپارند، اولویت کاری خود را در چه بخشی قرار می‌دهی؟

فکر می‌کنم در زمینه علوم پایه مثل فیزیک، ‌شیمی و... بیشتر سرمایه‌گذاری می‌کنم چون معمولا افراد به خاطر این‌که این رشته‌ها موقعیت شغلی و مالی مناسبی ندارند کمتر سمت این علوم می‌روند ولی به نظر من چون این علوم همانطور که از اسم‌شان پیداست علوم پایه هستند، اگر بتوانیم در زمینه این علوم سرمایه‌گذاری کنیم می‌توانیم کار را از ریشته شروع ‌کرده و جامعه را به سمت جلو حرکت بدهیم.

اگر شرایط تحصیل در خارج از کشور برایت فراهم شود، می‌روی؟ و آیا بعد از تحصیل به میهن خودت برمی‌گردی؟

بله، برای ادامه تحصیل می‌روم و اگر حس کنم به درد مردم جامعه‌ام می‌خورم حتما برمی‌گردم. مثلا یک نفر مثل پروفسور سمیعی مدارج علمی را تا سطح بالایی در خارج از کشور کسب کرد و بعد علمش را به ایران آورد و توانست کارهای بزرگی آنجام دهد، من هم اگر بدانم می‌توانم کمک خوبی به کشورم کنم قطعا برمی‌گردم. قطعا عرق ملی و علاقه‌ای که هر کس به کشورش دارد هیچ‌وقت از بین نمی‌رود. البته باید این را هم در نظر گرفت که باید شرایط مطلوبی را در داخل کشور وجود داشته باشد تا افراد بتوانند از برخی امتیازهای آ‌ن‌جا دست بکشند و برای خدمت میهن‌شان برگردند.

یکی از مشکلات جامعه ما همین فرار مغزهاست. به نظرت اصلی‌ترین دلیل این موضوع چیست؟

به نظرم دو دلیل دارد. یکی شرایط اقتصادی است که فرد اگر ببیند شرایط اقتصادی در کشور دیگر بهتر برایش مهیاست اقدام به مهاجرت کند. طبیعتا همه آدم‌ها هم نمی‌توانند بروند و افرادی مثل نخبه‌ها که ممکن است شرایط مساعدی برای مهاجرت داشته باشند اقدام به این کار می‌کنند.

دلیل دیگرش این است که در برخی مواقع این افراد در کشور خودمان خیلی جدی گرفته نمی‌شوند و شرایط پیشرفت خیلی برایشان مهیا نمی‌شود. مثلا فردی مثل من که حتی در دانشگاه خیلی خوبی تحصیل کرده ممکن است در زمینه شغلی شرایط برایش مهیا نشود و نتواند در جایگاهی که متتناسب با علم اوست کار کند. در این صورت هم ممکن است فرد به فکر مهاجرت بیفتد.

اگر الان فرصتی پیش بیاید که با یکی از مسئولین کشور دیدار داشته باشی، دلت می‌خواهد او چه کسی باشد و چه مسئله مهمی را با او مطرح کنی؟

دوست دارم حرفم را به گوش آقای رئیس‌جمهور برسانم. از ایشان می‌خواهم خودشان را جای مردم بگذارند و در این شرایط بی‌ثبات اقتصادی به فکر آن‌ها باشند. چه بسیار استعدادهای ناب که در دل فقر به دنیا آمدند و متأسفانه هیچ‌وقت استعدادشان شکوفا نشد. امیدوارم که از نظر اقتصادی وضعیت کشور بهتر شود تا مردم راحت‌تر زندگی کنند و در دانشجویان هم انگیزه کار داخل کشور به وجود آید.

هم‌چنین دوست دارم با وزیر آموزش و پرورش صحبتی داشته باشم و بخواهم که در درس‌هایی که بچه‌ها در دوران تحصیل می‌خوانند تعمقی داشته باشند و ببینند چقدر از این درس‌ها بعدها به درد زندگی و آینده آن‌ها می‌خورد.

و به عنوان آخرین کلام یک بیت شعر یا یک جمله زیبا به خوانندگان خوب مجله ما تقدیم کن.

این بیت از سعدی به نظرم بیت زیبایی است:

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: