عاطفه میرافضل
قدیمها برخی خانههای اشرافی خدمتکارهایی سیاهپوست داشتند. در برخی از رمانها و داستانها یا نقل قولهای قدیمی هم به دده سیاه اشاره شده است. دده سیاه در لغتنامه دهخدا به معنی کنیز سیاه پوست، زن حبشی یا زنگی سیا پوست، کنیز و امه سیاه آمده است. در ضربالمثلها هم گاهی میگویند: مگر دده سیاهی؛ یعنی سیاه و آلوده به سیاهی هستی. این موضوعات علاوه بر اسناد تاریخی نشان میدهند که استفاده از بردههای سیاه در ایران قدیم هم متداول بوده است.
فروش بردگان آفریقایی در خلیج فارس به پیش از دوران اسلام باز میگردد. در متون قرون وسطی به طور پراکنده اشاره شده که بردگان به عنوان خدمتکار، محافظ شخصی، سرباز و ملوان در خلیج فارس از جمله جنوب ایران به کار گرفته میشدند. این امر تا مدتها ادامه یافت و شکل آن طی قرنها دچار تغییر شد و با ظهور اسلام و به مدد دستورات دین مبین، مبنی بر پرهیز از تبعیض نژادی، مدارا با خدمتکاران و متعاقب آن منع خرید و فروش بردگان در ایران نیز منسوخ شد.
بردگان در بازار شیراز
جهانگردان اروپایی قرن یازدهم از مشاهده زیاد بودن بردگان اخته و قدرتشان در دربار صفوی و خانههای اعیان تحت تأثیر قرار گرفتهاند. به نوشته شاردن بازرگان فرانسوی، از آنها حدود سه هزار تن در دربار و عدهای نزد اربابان و توانگران بودهاند. برای رعایت احترام، آنان را «ددِه»، «للِه» یا «استاد» مینامیدند. آنها به بهای بسیار زیادی خریده میشدند و اکثرا سفید پوستانی از بندر مالابار در هندوستان بودند. در زمان قاجاریه بردگان سفید پوست کمیاب شدند و پس از اندک زمانی از آنان اثری نماند، به استثنای دختران قفقازی که همچنان وارد حرمسرا میشدند؛ ولی فرزندان آنان، به خلاف رسم شایع اسلامی، نمیتوانستند به تاج و تخت، که مختص پسران بانوان از تبار شاهی بود، برسند. بردگان مرد سیاه پوست، که شمارشان افزایش یافته بود، یا از حبشیان بودند که از راه عربستان آورده میشدند، یا از زنگیان آفریقای شرقی که پس از عبور از زنگبار و مسقط و بوشهر به بازار شیراز میآمدند. ایرانیان خود نیز طی کشمکشهای مسلحانه خود با اهالی سنی ترکستان، گاهی به عنوان اهل بدعت، به بردگی کشانیده میشدند. در اواسط قرن سیزدهم، هنوز بسا پیش میآمد که هزاران اسیر جنگی ایرانی یکجا در بازار فروخته میشدند. در بخارا، عدهای از اینان که نزد صاحبانشان قدر و ارج داشتند و آزاد میشدند، به همه مناصب رسمی میرسیدند. اما عدهای دیگر، که کم قدرتر بودند، به خیل بردگانی میپیوستند که بیشترین بار کار کشاورزی در خانات خیوه بر دوش آنان بود.
بردهداری به سبک هخامنشی
در آغاز دوره هخامنشی، نهاد بردهداری هنوز در ایران بهطور کامل رشد نکرده بود. در میان مادها رسمی وجود داشت که به موجب آن، مردی تهیدست میتوانست، در برابر دریافت غذای روزانه، خود را در اختیار مردی ثروتمند بگذارد. چنین شخصی وضع بردگان را داشت، اما چنانچه اربابش به او کم غذا میداد، او هر زمان میتوانست وی را ترک کند. پارسیها، به هنگام تشکیل دولتشان، فقط چنین بردگی سادهای را میشناختند و کار برده از لحاظ اقتصادی مهم نبود. اصطلاح متعارف برای مشخص کردن برده در ایران باستان، کلمه بَنْدَکَه، مشتق از بَندَه به معنای بند و زنجیر، بوداز سویی دیگر حتی تمام اتباع پادشاه، حتی عالیترین صاحب منصبان، بندگان پادشاه شمرده میشدند، زین رو لقمان یونانی نوشتهاند که جز پادشاه، تمامی مردم ایران جماعت بندگاناند.
بردهداری به سبک ساسانی
در دوره ساسانی نیز مانند دیگر جوامع باستان، منشأ اصلی بردهداری احتمالا جنگ بوده است. از این گذشته، مادیان از عوامل دیگری نیز سخن میگوید؛ مانند فروش کودکان که پدر انجام میداد و برده کردن افرادی که برای مدت زمان محدودی به عنوان وثیقه قرض به طلبکار داده شده بودند. فرزند برده بودن نیز گاهی سبب بردگی میشد. اگرچه برده در قانون ساسانیان عمدتا به عنوان موضوع حق (مملوک) تلقی میشد، میتوانست تا حد معینی، صاحب حق (مالک) هم باشد. از این جنبه، شیوه متداولِ قانون ساسانیان با قوانین دیگر جوامع دوران باستان تفاوت چندانی نمیکرد.
بردهداری به سبک قجری
تا زمان ناصرالدین شاه و حتی تا آغاز مشروطیت، بردهداری در خانوادههای اعیانی تهران کمابیش رواج داشتهاست. این بردگان سیاه، معمولا از دو طریق به ایران میآمدهاند. یا حجاج ایرانی در موسم حج آنان را از مکه خریداری کرده، از طریق شامات و عراق به ایران میآوردند یا برده فروشان آنها را از راه خلیجفارس به سواحل جنوبی کشور انتقال میدادهاند. به همین خاطر به برخی از بردههای اینچنینی «حاجی» میگفتند. علاوه بر بردگان وارداتی، بردههای داخلی نیز وجود داشتهاند که معمولا از خانوادههای بلوچ خریده یا دزدیده میشدهاند. به بردگان مذکر «کاکا» و به بردگان مؤنث « دده» یا «کنیز» گفته میشدهاست. برای بردگان مذکر نامهایی همچون «مبارک» و «فیروز» یا طبق مثل مشهور «کافور» انتخاب میشدهاست. برای کنیزها، نامهای «غنچه دهان»، «زعفران» یا «صنوبر»، نامهای معمول بودهاست. با پیر شدن کنیز، به او «دده» اطلاق میشدهاست. به فرزند کنیز از ارباب، «دده والده» گفته میشدهاست.
در زمان محمدشاه قاجار اولین قانون بر ضد بردهداری در ایران به وجود آمد؛ ولی تا پایان دوران قاجار امکان عملی اجرای آن به مفهوم واقعی وجود نداشت. هدف عمده اعیان ایران در خرید برده، نمایش ثروت خویش بود. هر چه تعداد نوکران و بردگان کسی بیشتر بود، مهمتر به نظر میرسید. از این گذشته، همسران بزرگان برای انجام امور اندرون خواستار کنیز بودند. برخی از اروپاییان نیز، خلاف قوانین ایران، صاحب برده بودند، ولی بردهها هرگاه میخواستند، میتوانستند آنها را ترک گویند و ادعا کنند که به عنوان مسلمان موظف نیستند به مسیحیان خدمت کنند. بیشتر نویسندگان معتقدند که بردگان در ایران هرگز مکلف به کارهای دشوار نبوده و تنها به انجام کارهای نسبتا راحت خانگی میپرداختهاند. اما این امر فقط در مورد اعیان شهری صحت داشت؛ بردگان عشایر ترکمن را، به ویژه در بخارا و خیوه، به شبانی و شخم زدن زمین وامیداشتند.
حکایت غلامشاهها
نوع خالصی از بردگان «غلامان شاه» نام داشتند که محافظ شاه بودند. آنان عمدتا از میان بردگان جوان قفقازی و پسران بعضی از خانوادههای اعیان انتخاب میشدند. در ربع اول سده سیزدهم، تعداد آنان به سه تا چهار هزار تن میرسید. از این غلامان در کارهای دیگر دولتی نیز استفاده میشد، و برخی از آنها به عالیترین مقامات مملکتی میرسیدند. از نمونههای مشهور آنها یکی منوچهرخان معتمدالدوله، حاکم فارس، و دیگری خسروخان است که در طول زندگی خویش حاکم چند ایالت (از جمله کرمان) شد. پس از آنکه ورود بردگان سفید پوست متوقف شد، اعضای سپاه غلامان را از میان مردان آزاد ایرانی برمیگزیدند.
ماجرای آغاها
وظیفه خواجهها ـ چه مادرزاد چه مردان آزاد و بردگان مقطوع النسل شده ـ نگهبانی از ناموس مرد یعنی زنان او، بود. در مورد اخیر، خواجهها پیش از ورود به ایران، مقطوع النسل و غالبا در جوانی خریداری میشدند. اکثر خواجهها، به ویژه پس از آنکه یافتن بردگان سفید پوست مشکلتر و سپس غیرممکن شد، سیاه پوست بودند. حرمسرای ناصرالدین شاه در پایان قرن سیزدهم دارای بیش از نود خواجه سیاه پوست و سفید پوست بود این افراد را علاوه بر خواجه، «آغا» نیز مینامیدند، و در حرم شاه تحت نظر خواجه باشی یا آغا باشی قرار داشتند. خواجه باشی ناصرالدین شاه، ملقب به بصیر باشی، بسیار متنفذ بود و از نفوذ خود استفاده میکرد، و همین امر به قیمت جان او تمام شد. به علت قیمت گزاف خواجه، بیشتر اعیان برای نگهبانی از همسران خود از پیرمردان استفاده میکردند. حتی ناصرالدین شاه نیز برای باغبانی و دربانی در حرمسرای سلطنتی از چنین افرادی استفاده میکرد. گاهی نیز افراد خاطی به مقطوع النسل شدن محکوم میشدند که اگر زنده میماندند، برای خدماتشان اجرت گزافی پرداخته میشد. در داخل حرم، کنیزکان زیبایی خدمت میکردند که بدون استثنا از ترکمنها، یا کردهای اسیر شده بودند. آنها در حیاطی مجزا زندگی میکردند و زیر نظر زنی، ملقب به «اَقَل (اُغول) بِگه خانم»، قرار داشتند که مسئول پرداخت دستمزد آنها نیز بود. «غلام بچه»هایی نیز که به سن بلوغ نرسیده بودند، در حرم همبازی بچهها بودند و خدمت هم میکردند.
طبقهبندی بردگان
بردگان سیاه پوست به دو یا سه گروه تقسیم شده بودند، زنگیها و حبشیها گروههای اصلی بهشمار میرفتند. زنگیها از زنگبار و نواحی دور افتاده آن آورده میشدند، حبشی نیز به بردهای گفته میشد که اهل حبشه، سومالی و جنوب سودان بود. شیل به سه نوع برده سیاه پوست اشاره کردهاست: «بُمباسهای، نوبیایی و حبشی.» منشأ واژه «بمباسه» معلوم نیست، ولی به زنگیهای پولاک اشاره دارد و ممکن است که تلفظ نادرست ممباسا، بندری باشد که بسیاری از این بردگان از آنجا آورده میشدند. نوبیاییها اهل نوبیا و سومالی، و تیره رنگتر از حبشیها بودند. «بمباسهایها را سبع، خائن و تنبل میشمارند و از این رو بسیار بدنام هستند. نوبیاییها و حبشیها را ملایم، باوفا، شجاع و باهوش میشناسند و بسیار مورد توجه قرار دارند.» ظاهرا بردگان سفید پوست را طبقهبندی نکرده بودهاند.
تصویر فرهنگی منفی از بردگان سیاه پوست، ظاهرا در عمل مانعی اجتماعی ایجاد نکرده بوده، زیرا ازدواج میان افراد دو نژاد اتفاق میافتاد، و بردگان سیاه پوست تأثیری جزئی بر فرهنگ ایرانیان گذاشتند؛ شخصیتهای همه پسند و خندهآوری چون کاکاسیاه، و حاجی فیروز در تئاتر ایران نمونههایی از این تأثیرند. در منطقه خلیج فارس که برای سیاهان از هر جای دیگر ایران نسبتا راحتتر بود، ایشان سنت آفریقایی دیرینه خود (دفع ارواح خبیث: زار) را زنده نگه داشتند. بهطور کلی، بردگان به خوبی در جامعه جذب شدند؛ به فارسی سخن میگفتند (اگرچه با لهجه خاص خود) زبانهای خود را فراموش کردند، به اسلام گرویدند و بدین ترتیب کاملا در محیطِ جدید، جذب شدند.
بردهداری ممنوع!
اگرچه در سال 1307، قانون منع خرید و فروش برده در خاک ایران به تصویب مجلس شورای ملی رسید که در این قانون آمده بود:
«ماده واحده ـ در مملکت ایران هیچکس به عنوان برده شناخته نشده و هر بردهای به مجرد ورود به خاک یا آبهای ساحلی ایران آزاد خواهد بود. هرکس انسانی را به عنوان برده خرید و فروش کرده یا رفتار مالکانه دیگری نسبت به انسانی بنماید یا واسطه دیگری در حمل و نقل برده بشود محکوم به یک تا سه سال حبس تأدیبی خواهد بود.» اما بردهها به عنوان خدمتکارهایی مدرن در خانههای اعیانی اشراف به خصوص خانوادههای سلطنتی ماندند و تنها سر و شکلشان عوض شد. حتی ردپای وجود بردههای سیاه در برخی خانوادههای وابسته به حکومت پهلوی چنان که در عکسها مشاهده میکنید موجود است.
منابع
تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، نشر ناشر، ۱۳۶۳، تهران
از خشت تا خشت، محمود کتیرایی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، ۱۳۴۵، تهران
امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۴، تهران