فاطمه اقوامی
حتما شما هم مثل من در دوران بچگی بارها پای تلویزیون به تماشای نمایشهای عروسکی نشستهاید... مخصوصا از این مدل عروسکها که دست و پای بیچارهشان را با نخی میبندند و کسی در پشت صحنه نمایش کنترل آن را در دست میگیرد و آنها را تکان میدهد و جایشان حرف میزند... بچه که بودم تمام فکر و ذهنم دنبال عروسکها بود و میخکوب تصویر و حرکات آنها میشدم... اصلا آن نخها و آن آدمهای پشت پرده به چشم نمیآمدند... غرق در دنیای عروسکها میشدم و باورشان میکردم... حس میکردم آنها واقعی و زندهاند... اما راستش هرچقدر بزرگتر شدم تصوراتم کامل دگرگون شد... دیدم ای بابا، آن عروسکهای دوستداشتنی دوران بچگیام نه جانی در بدن دارند نه روح و احساسی... فهمیدم همه چیز یک نمایش ساده بوده که رنگی از واقعیت نداشته است... اما حالا که از دوران کودکی و تخیلات شیرینش فاصله گرفتم در کمال تعجب میبینم آن عروسکهای خیمه شببازی به دنیای واقعی ما راه پیدا کردهاند و اگر سری بگردانیم و چشمی بچرخانیم انواع و اقسامشان را در گوشه و کنار دنیا و حتی در همین بیخ گوشمان میتوانیم ببینیم... آدمهایی که کنترلشان را به دست دیگری سپرده و چشم بسته در مسیری گام برمیدارند که نمیدانند «این ره که میروند به ترکستان است»... و عجیبتر آنکه نخ هدایت اینها در دست کسی است که خودش هم عروسک خیمهشببازی است! بگذارید قبل از اینکه د رگیر و دار این سلسله نمایشها گیج شوید برویم سر اصل مطلب و از نمونهها با هم سخن بگوییم... از خیمه شببازی دختران انقلاب و کمپینهای توخالی «مصی (مسیح) علینژاد»
ایستادهایم مثل گوهرشاد
حرف از حجاب و عفاف برای زنان بر خلاف آن چیزی که بوقهای تبلیغی غربی و نوچههایشان فریاد میزنند مختص انقلاب اسلامی و رژیم جمهوری اسلامی نیست. گرچه حکومت اسلامی که این روزها سایه پر برکتش بر سر ماست در این زمینه اقدامات مؤثری انجام داده است اما حجاب و عفاف بانوان سرزمین ما قدمتی دارد به عمر تاریخ. از همان قدیم و ندیمها، بانوان ایرانی برای خود ارزش و احترام قائل بودند و دلشان نمیخواست نگاه ابزاری و جنسی به آنها شود. تندیسهای به جا مانده از دوران ایران باستان، زنانی که ارج و قربی داشتند و به اصطلاح از طبقه اشراف محسوب میشدند، پوشیده بودند و به نوعی الگویی برای زنان طبقات پایین جامعه به شمار میآمدند. این ماجرا در همه دورانها ادامه پیدا کرد و نسل به نسل بین زنان چون یک ارثیه مقدس انتقال پیدا کرد تا رسید به دوران پهلوی اول. آن زمان که شاه بیسواد ایران فریفته غرب و مظاهر غربیاش شد و تجدد را اینگونه معنا کرد که مردان و زنان باید از هویت خود فاصله گرفته و از فرق سر تا نوک پا غربی شوند اما با مخالفتهای مردمی روبرو شد. زنان سالها خانه نشین شدند تا مبادا دست تعدی به سوی حجاب گشوده شود، مردان و زنان خون دادند و در آتش خشم مأموران حکومتی در جریان فاجعه گوهرشاد سوختند اما سر تسلیم فرود نیاوردند و استوار به پای عقایدشان ایستادهاند در حالیکه هنوز خبری از جمهوری اسلامی نبود.
ماجراهای مصی و رفقا
چند سالی است که از میان لشکر عظیم و درهم پیچیده دشمنان ایران و جمهوری اسلامی دخترکی مو پریشان سربرآورده و به زعم خودش در نقش یک فرشته نجات میخواهد زنان ایرانی را از این فلاکت و بدبختی که در آن گرفتار هستند! رهایی بخشد. او که مثلا علم مبارزه مدنی به دست گرفته و سنگ زنان ایرانی را به سینه میزند خیلی وقت است میدان اصلی و واقعی مبارزه را ترک کرده، کیلومترها دورتر در حالی که پایش رو پا انداخته و فنجان قهوه سر میکشد، فرمان حمله برای دختران و زنان ایرانی صادر میکند و اوج هنر مبارزاتیاش را هر بار در قالب یک کمپین به رخ عالم و آدم میکشد. در قانون او همه مشکلات دنیا گره میخورد به پر شال زنان ایرانی یعنی براساس قواعد او اگر حجاب زنان ایرانی نباشد دنیا میشود گلستان. بررسی سوابق و راهی که او در پیش گرفته و عدهای را هم دنبال خودش میکشاند، مطمئنا نتایج جالب توجهی خواهد داشت، همراهمان باشید.
معصومیت از دست رفته
نام اصلیاش «معصومه علینژاد قمی» است و در سال 1355 در یک خانواده مذهبی در روستای قمی کلای بابل به دنیا آمد. او در دوره جوانی و زمانی که دولت اصلاحات روی کار بود، وارد کار خبری شد و کارش را در سال 1378 از روزنامه همبستگی آغاز کرد. کمکم کارش گرفت و بعد از مدتی به عنوان خبرنگار پارلمانی خبرگزاری «ایلنا» انتخاب شد و توانست با نوشتن گزارشهای جنجالی از مجلس برای خود شهرتی به دست آورد اما خیلی نگذشت که به جرم افشای اسناد اداری مجلس و بی احترامی به قوانین، از مجلس هفتم اخراج شد. علینژاد بعد از این ماجرا در دامان اصلاحات ماند و فعالیت خبریاش را با روزنامههای «شرق»، «بهار»، «وقابع انفاقیه» و «هممیهن» ادامه داد و در نهایت آخرین جایی که در ایران مشغول به کار شد «روزنامه اعتماد ملی» روزنامه حزب مهدی کروبی بود. مقاله جنجالی او به نام «آواز دلفینها» که در آن به مردم ایران توهین کرده بود، در همین روزنامه منتشر شد. او در این مقاله رفتار مردم در استقبال از رئیسجمهور وقت (محمود احمدینژاد) را به رفتار دلفینها با مربی آموزش دهنده برای به دست آوردن غذا تشبیه کرده بود.
از زمانی که مسیح علینژاد در کسوت خبرنگار پارلمانی مجلس مشغول به کار بودف استعدادهای خارج از مسیرش به مذاق غربیها و مطبوعاتشان خوش آمد و زمینههای به دام انداختن او فراهم شد. نام او به واسطه مقالاتی چون «خاری در پهلوی مجلس محافظهکار ایران» روزنامه «فایننشال تایمز» و «مسیح در برابر احمدینژاد» هفتهنامه «تایمز» آمریکا به چشم آمد و باعث شد او تشویق شود گامهای بلندتری در مسیر مخالف منافع کشورش بردارد. علینژاد نهایتا در سال 1386 به بهانه ادامه تحصیل راهی لندن شد.
در آستانه انتخابات دهم ریاستجمهوری در سال 88، او به ایران برگشت و فعالیتهای انتخاباتی خود با هدف حمایت از میرحسین موسوی آغاز کرد اما وقتی تلاشهای او و رفقایش به ثمر نرسید و آتش فتنه شروع شد او دوباره راهی دیار غربت شد و ترجیح داد بیدردسر فعالیتهای مبارزاتی خود را ادامه دهد! مسیح علینژاد در آن دوران با اکانت «OXFORD GIR» در توئیتر یکی از فعالترین افرادی بود که از طریق شبکههای اجتماعی مردم را تهییج میکرد و به خیابانها میکشاند و نقشی مهم در پروژه کشتهسازی در آن زمان ایفا کرد. اما وقتی آتش فتنه خوابید و رویسیاهیاش به ذغال ماند مسیح هم مسیر عوض کرد و برای دشمنی طرحی نو درانداخت و روش کمپین راه انداختن و هشتگ سازی را پیش گرفت که تا امروز هم ادامه دارد.
#آزادیهای_یواشکی
مسیح علینژاد در اوایل سال 93 اولین گامهای مبارزات هشتگی و کمپینی خود را برداشت و با حمایت مارک زاکربرگ مدیرعامل و صاحب فیسبوک صفحهای در فیسبوک راهاندازی کرد و از زنان و دختران ایرانی خواست در مجامع عمومی مثل کوچه، خیابان، پارک و... حجاب خود را بردارند و از خود عکسی بگیرند و با دیگران به اشتراک بگذارند تا مثلا از این طریق قبح بیحجابی ریخته شده و قوانین جمهوری اسلامی زیر پا گذاشته شود. متأسفانه عدهای از زنان و دختران داخل کشور وارد نمایش خیمه شب بازی او شده و عکسهای بیحجاب خود را برای او ارسال کردند. البته خیلی از آن عکسها در محیطی خلوت و وسط دشت، بیابان گرفته میشد و معلوم بود خیلی یواشکی هستند!
انعکاس خبر این کمپین در رسانههای غربی چون بیبیسی، رادیو فردا، صدای آمریکا، دویچه وله و... و روزنامههای مطرح غربی مانند لوموند، اشپیگل، گاردین و... نشان میداد که او در این راه تنها نیست و این پروژه دستاندرکاران پشت پرده زیادی دارد. این مسأله زمانی روشنتر شد که در سال 94 تشکیلاتی به نام «مجمع ژنو برای حقوق بشر و دموکراسی» که مجموعهای از 21 مؤسسه پوششی غربی برای تحت فشار قرار دادن حکومتهای مخالف غرب و جریانسازی تبلیغاتی علیه این کشورها هستند جایزه سال «حقوق زنان» خود را صرفا به خاطر راهاندازی این صفحه فیس بوک به علینژاد تقدیم کردند.
با تمام تلاشهایی علینژاد و همکارانش کردند این کمپین توفیق چندانی نداشت و کمکم رو به فراموشی رفت. بعدها عدهای حتی در میان چهرههای اپوزیسیون از علینژاد به خاطر سوءاستفاده او از عکسهای بیحجاب زنان در صفحاتشان در جهت اهدافش انتقاد کردند.
#مردان_ باحجاب
این کمپین را باید اوج خلاقیتهای مسخره مسیح علینژاد دانست. بعد از اینکه کمپین آزادیهای یواشکی او بازارش کساد شد، او دست به دامن مردان شد و از آنها خواست روسری سر کنند و در کنار زنان، دختران، خواهران یا مادران بیحجاب خود عکس بگیرند و در فضای مجازی منتشر کنند. حالا این طرح و ایده مبتکرانه! چه طور به ذهن این زن موپریشان رسیده یک طرف ماجراست اما از سوی دیگر باید تأسف خورد به حال مردان نادانی که در این راه همراه او شدند و دست به این کار مسخره زدند و عکسهای خود را منتشر ساختند.
#چهارشنبه_های_ سفید
گام بعدی علینژاد کمپین چهارشنبههای سفید است. او با طرح این ادعا که حجاب زنان ایرانی همه از روی زور و اجبار است، میگوید: «این دغدغه بزرگی است که هنوز در کشور ما خیلی ها یاد نگرفتهاند یکی را به خاطر حق انتخاب پوشش، گزینش نکنند، انکار نکنند، خوار نکنند... به افتخار همه زنانی که پوشش اجباری را این همه سال تحمل کردند و هی پشت سر هم شنیدند حالا همه مشکلات حل شده مانده همین که شما روسری از سرت برداری...» علینژاد و رفقایش با انتشار نماهنگهایی در فضای مجازی از زنان و دختران دعوت میکنند تا چهارشنبهها بدون حجاب و با نماد شال سفید در سطح اجتماع حاضر شوند و از خودشان عکس و فیلم تهیه کرده و در فضای مجازی منتشر کنند. در حقیقت این کمپین با آزادیهای یواشکی تفاوت چندانی ندارد فقط این بار علینژاد با استفاده از یک نماد سعی میکند جنبه بصری بیشتری به کمپین خود بدهد. اما از این کمپین هم آنطور که تصور میشد استقبال نشد و حتی زودتر از آزادیهای یواشکی به دست فراموشی سپرده شد. گرچه برخی از دختران و زنان به دام افتاده و عکسهایی از خود منتشر کردند اما بیشتر ویدئوهای ارسالی و توع صحبتها حکایت از آن داشت که افراد حاضر در ویدئو آموزش دیده و از رفقای مسیح هستند نه مردم عادی سطح جامعه.
#نه_به_حجاب_اجباری_دختران_خیابان_انقلاب
علینژاد که کل فعالیتهایش به بیان یک شعار جدید محدود میشود، برای آنکه به کمپینهای از نفس افتاده خود جانی دوباره دهد این بار هدف اساسی خود که مبارزه با حجاب و استحاله هویت زن ایرانی است را در شعار خود میآورد از بانوان ایرانی میخواهد به حجاب اجباری، نه بگویند. اوایل دیماه سال 96، چند روز قبل از ماجرای تظاهراتها و اغتشاشات آن ماه، زنی به نام «ویدا موحد» همگام با اهداف مسیح علینژاد در تقاطع خیابان انقلاب اسلامی و خیابان وصال شیرازی بالای پستهای برق رفته و روسری سفید رنگی را بر سر چوب میکند تا مثلا با این حرکت نمادین گام بعدی کمپینهای علینژاد را بردارد. او که به علت این هنجارشکنی چند روزی را در خدمت نیروی انتظامی به سر میبرد، آغازگر کمپینی جدید به نام دختران خیابان انقلاب است. کمپینی که هنوز هم جانی در بدن دارد و ویدئوهای ارسالیاش در صفحه اینستا مسیح بارگذاری میشود. البته این کمپین گافها و حواشی جالبی به همراه داشت. گاف اساسی مربوط به همان روزهای نخستین شروع این کمپین است که مسیح علینژاد با انتشار عکسی به عنوان یکی از همین دختران خیابان انقلاب مطلب برای حمایت مینویسد اما خیلی زود لو از محتوای عکس لو میرود که او نه دختر خیابان انقلاب که فقط یک مانکن پلاستیکی است!
اما حاشیه دیگری که در جریان این کمپین سر و صدا به راه انداخت توئیت مریم شریعتمداری یکی از دختران خیابان انقلاب بود که به افشاگری درباره عوامل پشت پرده این ماجرا پرداخت. او در توئیت خود که همراه عکسی از یک پاکت پول منتشر کرد، نوشت: «این هدیه از طرف خانم رهنورد[است]. وقتی پاکتی به من دادند و با خود گفتم که در پاکت نوشته و نقاشی چیزی باشد، چون می دونم این روزها دختراشون راحت تر می توانند رفت و آمد کنند. بعد موقع برگشت به خانه وقتی که پاکت را نگاه کردم و دیدم توش پول هست، شوکه شدم...»
بیآبرو باش هر چه خواهی کن!
آنچه تا به این جا گفته شد بخشی از فعالیتهای تبلیغاتی مسیح علینژاد و رفقایش بر ضد ارزشهای اسلامی به ویژه حجاب است اما پر واضح است که او و رفقایش همانطور که در ادامه هم اشاره خواهد شد به اینکه فقط روسری از سر زنان ایرانی بردارند قانع نخواهند شد و این مسیر تا تباهی کامل هویت زن ایرانی ادامه خواهد داشت. برای اثبات این مسأله لازم نیست راه دوری برویم فقط کافی است نگاهی به زندگی خصوصی مسیح علینژاد و صحبتهای او بیندازیم تا دستمان بیاید این راهی که او تبلیغ میکند به کجا میرسد.
مسیح علینژاد در همان روزهایی که کمپین آزادیهای یواشکی او از تب و تاب افتاده بود، درباره حریم شخصی و جریانات زندگی خصوصیاش دست به افشاگری زد و از رابطه خود با «کامبیز فروهر» خبرنگار شبکه «بلومبرگ» خبر داد. علینژاد در حالی از آغاز زندگی مشترکش با کامبیز فروهر خبر میداد که شواهد و گفتههای او حکایت از آن میکرد که آن دو تنها شریک جنسی هستند و از عقد و پیوند رسمی ازدواج خبری نیست. یکی از این شواهد جملهای است که او زیر یکی از عکسهای خودش و کامبیز فروهر نوشته است: «به همین چه که آنها «رابطه نامشروع» و «عشق نامشروع» نامیدهاند باید بالید»
البته این تمام پرونده سیاه او نیست. در سال 93 خبری بر روی خبرگزاری قرار گرفت که از تجاوز گروهی به مسیح علینژاد خبر میداد. در این مطلب یکی از دوستان و نزدیکان او بیان داشته بود: دوشنبه شب خانم علی نژاد به دلیل مصرف مواد روانگردان حال مساعدی نداشت که حدود ساعت ۱۱ شب اقدام به کشف لباس و برهنه شدن در یکی از خیابانهای لندن کرد که در این هنگام توسط سه نفر از شروران آن منطقه در همان خیابان مورد تجاوز قرار گرفته است. غیبت چند روزه علینژاد بعد از انتشار این خبر، به نوعی تأیید صحت آن بود.
البته آن اظهارنظرها و این اتفاقات در مورد کسی که به گفته خودش تسلیم آبرو نیست و به آن اهمیتی نمیدهد، دور از انتظار نیست. مسیح علینژاد چند روزه پیش و بعد از آنکه خانواده او در همایش دختران انقلاب تهران حاضر شدند و از اعمال او تبری جستند، در کامنتی زیر یکی از پستهایش با اشاره به برخی از دستهگلهایی که تا امروز به آب داده، نوشت: «زمانی که من حجاب از سر برداشتم، زمانی که از دبیرستان اخراج شدم، زمانی که قبل از ازدواج رسمی توی روستا حامله شدم، زمانی که از مجلس به خاطر افشای فیش حقوقی اخراج شدم باعث «بی آبرویی» خانوادهام بودم حالا یاد گرفتم خانوادهام باعث بیآبرویی من نیستند. هر کسی راه خودش را میرود. انقلاب اولمان باید علیه خودمان و خانوادهمان باشد تا تسلیم آبرو نباشیم.»
جنجالی به خاطر یک کج سلیقگی رسانهای
ماجرای پخش مستند «بیراهه» از رسانه ملی که در آن صحبتها و ابراز ندامت یکی از دخترکان رقاص اینستا به نمایش درآمد بهانهای شد برای مسیح علینژاد تا پا را از برداشتن روسری و حجاب فراتر بگذارد و هشتگ جدید #برقص_تا_برقصیم را مطرح کرده و این بار زنان و دختران ایرانی را تشویق کند از رقص خود فیلم گرفته و در فضای مجازی منتشر کنند.
این قضیه و ماجرا لایههای پنهان و پیدا بسیاری دارد و فرصتی مفصل میطلبد تا درباره تمام زوایای آن صحبت شود اما نمیشود از خیر گفتن چند نکته کوتاه در اینباره که به بحث ما ارتباط مستقیم دارد، گذشت.
اولا که باید گفت در اینکه «مائده هژبری» و دخترکان دیگر، جرمی را مرتکب شدهاند و مستحق دستگیری و مجازات هستند شکی نیست و این بهانهتراشیهای الکی که جرم آنها را با مجرمین اقتصادی و اختلاسگران مقایسه میکنند و حکم به تبرئه آنها میدهند هیچ مبنای عقلی و شرعی ندارد. محتوای پخش شده از این دخترکان در فضای مجازی جرم است، دزدی مفسدین اقتصادی هم جرم و رسیدگی به هر کدام اهمیت خاصی دارد و تازه از جهت اینکه جرم این دخترکان مبنای فرهنگی دارد از جهاتی آن را مهمتر جلوه میدهد. اما نمیشود منکر این هم بود که صدا و سیما و قوه قضاییه در زمان پخش و نوع برنامهسازی اوج بدسلیقگی را به خرج دادند و بیشتر از آنکه خروجی کار مثبت ارزیابی شود باعث شد بهانه دست دشمنان افتاده و از آن سوئ استفاده کنند.
دوما نباید تحت تأثیر شلوغبازیهای رسانهای اقدام اصلی قوه قضاییه برای دستگیری این دخترکان را زیر سؤال برد و انگشت اتهام به سمت جمهوری اسلامی گرفت. چرا که با یک جستجوی ساده مشخص میشود در تمام کشورها قوانین دقیق و محکمی در ارتباط با این چنین قضایی وجود دارد که در خیلی از موارد از قوانین و پیگیریهای ضابطین انتظامی ما سختتر. به عنوان نمونه میتوان اتفاقی که چند سال پیش در دانمارک رخ داد را مثال زد. ماجرا از این قرار بود؛ پلیس دانمارک به خاطر ارسال ویدیوی رابطه جنسی پسر و دختری ۱۵ ساله برای یکدیگر، برای بیش از هزار جوان تشکیل پرونده داد. این افراد، متهم بودند که از طریق فیسبوک خود، «ویدیویی ناشایست از کودکان» را ارسال کردهاند. (دقت کنید فقط آن را برای همدیگر منتشر کردند نه اینکه به اشتراک عمومی گذاشته باشند.)
در پاییز ، ۱۰۰۴ نفر از طریق فیسبوک این فیلم را برای دیگران ارسال کردند که از سوی پلیس ردیابی شدند. گروهی از متهمان، زیر ۱۸ سال سن دارند و احضار آنها، از طریق تماس با والدینشان صورت گرفته است. گروهی از متهمان بالای 18 سال نیز، مستقیما به پاسگاههای پلیس احضار شده و مورد بازجویی قرار گرفتهاند. در صورت اثبات جرم این افراد در دادگاه، انتظار میرود تا ۲۰ روز زندان مشروط در انتظار آنها باشد. آنان همچنین تا ۱۰ سال در فهرست مجرمان «پورنوگرافی کودکان» قرار خواهند گرفت. این در حالی است که دانمارک یکی از بیقیدترین کشورها در روابط جنسی است و مسائل دینی و مذهبی در آن کشور در پایینترین سطوح نسبت به سایر کشورهای اروپا قرار دارد.
اوج وقاحت
همانطور که اشاره شد کمپینهای علینژاد به کشف حجاب خلاصه نمیشود و مشکل اصلی آنها اصل دین و جمهوری اسلامی است. شاهد این مدعا هم فیلم رقص زنی مقابل مسجد در شب شهادت امام جعفر صادقعلیهالسلام است که چند روز پیش مسیح علینژاد در صفحه خود پست کرد. اینگونه حرمتشکنیها نشان میدهد ریشه ماجرا به کجا میرسد. البته بنابر قول معروف «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد» این پست باعث شد چهره واقعی مسیح علینژاد و راهی که در پیش گرفته برای خیلیها روشن شود، آنها دست از طرفداری بردارند. چرا که مردم ایران به ویژه بانوان شاید از برخی مسائل ناراحت یا نسبت به حکومت اعتراضی داشته باشند اما بر سر اعتقاداتشان محکم ایستادهاند و به این راحتیها رو برنمیگردانند. کامنتهای برخی از مردم زیر پست اشاره شده، کاملا این موضوع را تأیید میکند.
یک قطعه از پازل:
تا اینجا نگاهی اجمالی داشتیم بر روند کارهایی که مسیح علینژاد بر علیه ارزشهای اسلامی تا به امروز انجام داده است اما اگر با یک نگاه کلان به این قضایا نگاه کنیم متوجه میشویم مسیح علینژاد قطعهای از یک پازل بزرگ است که در ظاهر در نقش مدافع حقوق زنان، با ارزشهای اسلامی که به زعم او زنان را محدود میکند، مبارزه میکند، اما واقعا او هم دارد در پروژه برزگ براندازی جمهوری اسلامی ایران نقش محوله خودش را ایفا میکند درست همانند آمدنیوز، مریم رجوی و...
این یک مسأله بدیهی است!
در حال حاضر اگر همه دنیا را بگردید، نمیتوانید اجتماعی پیدا کنید که قانونی بر آن حکمفرما نباشد و افراد هر کاری که دلشان میخواهد انجام دهند که اگر اینطور نباشد سنگ روی سنگ بند نمیشود، جامعه انسانی با جنگل حیوانات فرقی ندارد. علینژاد در همه کمپینهای خود روی این نکته تمرکز دارد که میخواهد هر چه اجبار است را از میان بردارد و آزادی را به زنان هدیه دهد اما او هنوز فرق اجبار با قانون را نمیداند. حجابی که مسیح درصدد پاک کردن آن از زندگی زنان جامعه ایران است یک ماده قانونی از قوانین جمهوری اسلامی است و مانند هر قانون دیگری لازم اجراست. به عنوان نمونه در تبصره ماده 638 قانون مجازات اسلامی آمده است : ««برای بانوانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند، مجازات حبس از ۱۰ روز تا دو ماه یا از ۵۰ هزار ریال تا ۵۰۰ هزار ریال جزای نقدی شامل حالشان میشود.» البته در طول این سالها جمهوری اسلامی همیشه با سعه صدر با این موضوع برخورد کرده است و شرایط پوشش کنونی جامعه این قضیه را اثبات میکند. این قضیه هم فقط مختص ایران نیست در جوامع غربی هم که لیبرال محسوب میشوند قوانینی برای پوشش در سطح جامعه وضع شده و اینطور نیست که همه جا همه چیز آزاد و رها باشد اما انگار افرادی چون مسیح علینژاد که ادعای روشنفکرانی دارند متوجه این مسأله بدیهی نیستند!