یاسمین رضوی
کمی که فکر میکنیم و دقیق شویم، درمییابیم که بخش گستردهای از باورهایمان برگرفته از جملاتی است که روزانه تکرار میکنیم. همانها که گاه در ادبیاتمان رخنه کردهاند و شدهاند ضربالمثل و نقل و نبات گفتگوهایمان یا از تفکر اشتباه خودمان بیرون زدهاند و نشستهاند روی سلولهای ناخودآگاهمان. برخی از آنها را مثل قانونهای همیشگی و غیرقابل تغییر پذیرفتهایم بدون اینکه به آنها درست و دقیق فکر کنیم، علتش هم این است که از کودکی توی گوشمان خواندهاند که همین است و لاغیر. بیشتر که فکر کنیم، میبینیم سرنوشتمان دارد شبیه باورهایمان میشود. یعنی چه؟ یعنی آنقدر یک جمله اشتباه را تکرار کردهایم و با جان و دل پذیرفتیمش که عین آن دارد برایمان اتفاق میافتد. در ادامه به این جملات که به آنها باورهای سمی میگوییم اشاره خواهیم کرد.
1ـ همرنگ جماعت شو
این یک ضربالمثل پرکاربرد در ادبیات ایرانی است؛ خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو. خوشبختانه عدهای در صحت آن تشکیک کردهاند و در حدود و ثغور آن فکر کردهاند. این ضربالمثل که تبدیل به یک باور جمعی شده است، آنقدر سمی است که باید هر چه سریعتر آن را از دایره ضربالمثلها و باورهایتان حذف کنید. این جمله میگوید: «نه نگو» همیشه موافق باشد و هر کاری را که جمع انجام داد تو هم انجام بده تا مقبول باشی و رسوا و انگشتنما نشوی. با موافقت دائمی، دشمنتراشی نکن! این باور یعنی حزب باد. یعنی اگر همه جمع از طرفی رفت که تو کاملا میدانی پر از چاه و خطر است، باز هم برای رسوا نشدن آنها را همراهی کن. با این حساب جایگاه تفکر و اندیشه کجاست؟ دین چه میگوید؟ راه درست و فکر کردن درباره آن چه میشود؟ اصلا جایگاه «من» کجاست؟ همه اینها با این ضربالمثل نفی میشوند. گفتم که آنقدر سمی است که باید همین الان از آن خداحافظی کنید.
2ـ بد شانسهای ابدی
شانس یعنی چه؟ شانس همان احتمال است. ریاضی خواندهاید؟ اگر ریاضی خواندهاید میدانید احتمال چیست. اگر نه، باید ساده بگوییم که احتمال برای همه در شرایط مشابه، یکسان است. پس هیچ کسی شانسی بیشتر از دیگری ندارد، مگر اینکه بیشتر تلاش کرده باشد و سعی کند شرایط را با تلاش و پشتکار و اندیشه به نفع خودش تغییر دهد، پس شانس بیشتری خواهد داشت. اما برخی از ما بدون تلاش و پشتکار، به چیزی با عنوان «شانس» اعتقاد داریم که الابختکی بیاید و نجاتمان دهد، اما چون احتمالش برای همه یکسان است و چندباری دیدهایم و تجربه کردهایم که سراغمان نیامده، به این نتیجه رسیدهایم که آدم بدشانسی هستیم. اول آن را به عنوان شوخی هی تکرار کردهایم و بعد آنقدر گفتهایم که تبدیل به باورمان شده است و این باور منفی، هم منفعل و راکدمان کرده و هم، همه احتمالهای خوب را ازمان دور میکند.
3ـ درستت میکنم
این جمله را بیشتر از جوانترهای در شرف ازدواج میشنویم. جوانی که به خواستگاری رفته، یا عاشق شده، دو نکته مثبت در طرف مقابلش دیده و پنج نکته منفی، نه با دلش میتواند کنار بیاید نه با عقلش. والدینش او را متوجه معیارهای خلاف یا نکات عدم تفاهم میکنند و او هر بار تکرار میکند: «تغییرش میدهم» «درستش میکنم» او باور دارد که میتواند به پشتوانه گفتگو، عشق یا هر چیز دیگری طرف مقابلش را تغییر دهد و طوری بسازد که دلش میخواهد. این باور ناصحیحی است. آدمها طبق خواسته ما تغییر نمیکنند و بنا نهادن یک زندگی یا یک رابطه بر این اساس، نتیجه موفقیتآمیزی به دنبال نخواهد داشت.
4ـ جواب ابلهان خاموشی است
خندهدار است. اما چیزی است که راه به راه وقتی کم میآوریم حتی اگر به طرف مقابل نگوییم، توی دلمان تکرار میکنیم که جواب ابلهان خاموشی است. اما هیچوقت نمیدانیم، «ابله» دقیقا چه خصوصیاتی دارد و «خاموشی» یعنی چه! درست است، خداوند هم در قرآن میگوید در برابر نادان، وقتی تو را خطاب قرار میدهد سکوت کن؛ ...قالوا سلاما... اما این باور را نباید بدون تعریف درست و حسابی و تشخیص حدودش به کار برد. هر وقت کم آوردهایم و هر زمان که حوصله گفتگو نداریم بگوییم جواب ابلهان خاموشی است رها کنیم داستان را تا برود و تبدیل شود به عقده و کینه درحالیکه میشد با گفتگو دو جانبه و پاسخ دادن به سؤالات دیگری به نتیجه رساندش.
5ـ دنیا بد شده!
توقع اینکه همه آدمها در هر زمان و مکانی با شما عادلانه رفتار کنند، توقع دست و پا گیری است. یعنی اگر باور داشته باشید که عالم و آدم باید با شما عادلانه رفتار کنند، سرخورده و ناامید میشوید چرا که برقراری عدل صد در صد فعلا غیرممکن است. پس بهتر است باور کنید که با وجود بیعدالتیها در دنیا میتوان آن را بهتر کرد و شرایط را تغییر داد و باید برای عدالت بیشتر از خودمان شروع کنیم.
6ـ سهمت را بپذیر
شکست خوردن بخشی از زندگی انسانی است. کدام انسانی را سراغ دارید که هرگز طعم شکست را نچشیده باشد؟ تقریبا هیچ کسی در تاریخ بشریت وجود ندارد که پروندهاش پر از موفقیت باشد. شکست یعنی یک جای کار اشتباهی رخ داده، یعنی بخشی از این اشتباه به من ربط دارد و باید علت آن را پیدا کنم به جای اینکه تقصیر را گردن این و آن بیندازم. ما عادت کردهایم به جای اینکه به درون نگاه کنیم و جستن علت شکست در خودمان بپردازیم، به تقسیم سهم تقصیر این و آن مشغول شویم.
7ـ به حرف دلت گوش کن
دلم هیچوقت بهم دروغ نمیگه! «احساسم هرگز خطا نمیره» باید به حرف قلبم گوش کنم! اینها جملاتی است که گاهی با خودمان تکرار میکنیم. حالا قلبمان چه میگوید و عقلمان اصلا چیزی گفته یا نه، بماند. اجازه ندهید جملات فانتزی و عاشقانه که جایگاهشان تنها در ادبیات رمانتیک است، بیایند و سررشته زندگی واقعیتان را به دست بگیرند. ما عقل داریم و این وجه تمایزمان با دیگر موجودات است. درست است که باید برای احساس هم اعتباری قائل شد، اما نمیتوان تمام اعتبار را به او بخشید. فراموش نکنید که احساسات، بدون عقل، قطعا ما را گمراه میکنند.
8ـ همه دوستم دارند
برخی آدمها افتخارشان این است که هیچ مخالف و دشمنی ندارند. هرچه میگویند همه با آنها موافقت میکنند. این افراد معمولا چیز خاصی نمیگویند که طرف مقابلشان نیاز به موضعگیری احساس کند. بلکه مدام با همه موافقند، پس همه هم با آنها موافقند. آدمهای منفعل که دلشان میخواهند همه دوستشان داشته باشند، درحالیکه چنین چیزی غیرممکن است، شما هر کاری که انجام دهید، بالأخره بخشی از آدمها با شما مخالفند. پس سعی نکنید تمام توانتان را بگذارید که همه را موافق و راضی نگه دارید. خوشبختی را در نظرات مثبت دیگران جستجو نکنید که در این حالت میزان رضایتتان از زندگی به نظرات دیگران وابسته میشود این فاجعه است.
9ـ من یک قربانیام
همانطور که در بالا اشاره شد، اشتباه کردن و به خطا رفتن بخشی از زندگی انسانهاست. همه انسانها اشتباه میکنند. اما نباید این اشتباه را هر چقدر هم که بزرگ باشد، پایان زندگی و خوشبختی دانست و اجازه داد سایهاش همیشه روی زندگیمان بماند و هویت زخمخورده و قربانی به ما بدهد. من قربانی یک تصمیم نادرستم، من قربانی یک انتخاب رشته غلطم، من قربانی یک رابطه اشتباهم، من قربانی یک تصادفم و... آدمهای زیادی هستند که گمان میکنند قربانی شدهاند و برای همیشه قربانی میمانند. این باوری غلط است. هر انسانی توانایی این را دارد که خود را از ناراحتیها نجات دهد. باور قربانی بودن آنقدر سمی است که هویت فرد پس از گذشت زمان تحت تأثیر آن شکل میگیرد و او همیشه خود را قربانی میداند و موضعاش برای همیشه همین باقی خواهد ماند.
10ـ حرف مرد یکیاست
این هم از آن باورهای بینهایت اشتباه است. چه کسی گفته است حرف مرد یکی است؟ انسان به حکم انسان بودنش، در حال رشد است و کسی که در مسیر رشد است، امروزش با دیروزش یکی نیست و ممکن است در مسیر رشد و آگاهی، حرف امروزش با حرف دیروزش یکی نباشد.
11ـ تنبیهاش کن
باور اینکه بهترین راهکار برای تربیت افراد تنبیه است، باور اشتباهی است. تنبیه آخرین راهکار است و بسته به نوع خطای تربیتی که رخ داده فرق میکند. باور کنیم که برجسته کردن نقاط قوت و تشویق مادی و معنوی آنها، نتیجه تربیتی عمیقتری در پی خواهد داشت.
11ـ دستم به خوشبختی نمیرسد
خوشبختی آن چیزی است که همه به دنبالش هستند و تنها عده بسیار کمی معتقدند که مالک حقیقی آنند. اغلب ما باور داریم که برای خوشبختی نیاز به ثروت، زیبایی، عشق و چند مؤلفه دیگر هست. همه را هم با هم و یکجا و به مقدار زیاد میخواهند. بهتر است باور کنیم که خوشبختی یک حس درونی است. عامل خوشبختی از آدمی به آدم دیگر فرق میکند. یک لبخند ساده هم میتواند فردی را مالک قدرتمند خوشبختی کند. باور کنیم که خوشبختی آن دورها و معطل پول و مدرک و زیبایی و عشق یکجا نمانده است. بهتر است بیش از این معطلش نگذاریم.