باران زعیمی
روزهای انتخابات روزهای داغی است؛ پر از شور و شوق و تلاش برای ساختن آیندهای که حال و گذشتهمان محروم از زیباییهای آن بوده است. روزهای انتخابات جلوهگریها زیاد است و هرکس به پسندی میرسد و یک نفر یا عدهای را به جایگاه ویژهای میرساند. و اما ایران ما بهارستانی دارد که یکی از آن جایگاههای ویژه است. بهارستانی که مأمور است ارمغانآور بهار سرزمینمان باشد.
تاریخ این سرزمین، پسندهای مختلفی از مردمش دیده است. گاه مدرسها، دیالمهها، چمرانها و آیتها را در بهارستانش تجربه کرده و گاه حقیقتجوها، مزروعیها، صادقیها و سلحشوریها را. آنها که این طیف گسترده انتخاب از سرخ سرخ تا بنفش بنفش را عجیب میدانند در اشتباهند. این عجیب نیست زیرا جز عدهای قلیل که روح خود را به شیطان فروختهاند، همه مردم این سرزمین میخواهند بهارستان کشورشان در رأس اموری باشد که استقلال، آزادی و جمهوریت و اسلامیت را تأمین کند. آنها با صداقت خویش باور میکنند و برای رسیدن به ایرانی سربلند برمیگزینند اما گاه اسیر دستگاه رؤیاپروری نااهلانی میشوند که با چهرهای خوش و صحبتی خوش وعده میدهند تا «فلک را سقف بشکافند» حتی اگر «طرحی نو» درنیندازند!
و چقدر مظلومند زنان کشورم که پاکی و لطافت روح آنها بازیچه لیستهای تکراری و حتی غیرتکراری شده و عدهای به نام گشودن گرههای کور آسیبهای مبتلابهشان، کرسینشین بهارستان میشوند و در نهایت آنچه طی 4 سال از سوی این عده به آن توجه نمیشود همانا آسیبها و معضلات واقعی زنان است و بس.
کافیست نمایش اخیر «بهارستانیها در استادیوم» را نگاه کنیم. پرواضح است که خوشحالی از عملکرد غرورآفرین تیم فوتبال کشور و حمایت از آنها یک واقعه ملی است و جز زیباکلامها کسی نیست که از این رخداد غرق شور و شعف نشده باشد. اما چرا باید باز کردن درب یک استادیوم فوتبال به روی چند هزار زن برای دیدن مسابقه جام جهانی و نشستن بر روی چمن ورزشگاه و دست زدن و فریاد کشیدن ـ هرچند هم حق و درست ـ تبدیل به مهمترین امر زنانه این بهارستان خزانزده باشد نه رسیدگی به حقوق و جایگاه تنزلیافته زن در جامعه کنونی؟ چرا مطالبه حضور حداکثر 30 هزار زن و مرد در یک استادیوم ارزشمندتر از انبوه مطالبات اجتماعی و اقتصادی 80 میلیون نفری که نه، حداقل 40 میلیون نفری زنان است؟
گویا مهم نیست آمار اعتیاد زنان دورقمی شده، سقط جنین با افزایش 300 درصدی روبرو گشته، مشکلات زنان سرپرست خانوار که سالانه 60 هزار نفر به آنها اضافه میشود افزایش یافته، سن ازدواج و تعداد دختران سرپرست خانوار صعودی شده، آسیبهای ناشی از گسترش شبکههای مجازی، زندگیها را متلاشی کرده و آمار طلاق رکورد زده است. بماند که بیکاری و مشکلات اقتصادی و... نقل محافل و مجالس طوطیان شکرشکن شیرین گفتار گشته است و دریغ از یک درمان قطعی.
شاید یادشان میرود و شاید هم میخواهند یادشان نیاید تا همچنان نقطهضعفها برای هیجان دادن به انتخابهای بعدی باقی بماند و کسی جای آنها را بر سر سفره انقلاب نگیرد. قرار بود بهارستان ما محل استقرار عصاره فضای ملت باشد نه آلوده به عصاره هوسهای یک عده بالانشینِ قدرتطلب که نه درکی از زندگی عامه مردم دارند نه ارادهای برای شناخت آنها و دغدغههایشان.
روزهای انتخابات روزهای داغی است آنقدر که میتواند مغزها را بسوزاند و برگههای انتخابمان را پر از تاول کند و تا چهارسال برای ساکن شدن سوزش و درد آن چارهای نیابیم. روزهای انتخابات صدای بوق و کرنای صاحبان زر و زور و تزویر آنقدر زیاد است که صدا به صدا نمیرسد. تا به آن روزها نرسیدهایم باید فکر کرد و فکر کرد و راه چاره یافت.