کد خبر: ۲۲۳۵
تاریخ انتشار: ۱۸ تير ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۲
پپ
صفحه نخست » مشاوره

یاسمین رضوی

اغلب ما گمان می‌کنیم در زمانه‌ای به دنیا آمده‌ایم که زندگی‌مان به مراتب از پیشینیانمان سخت‌تر است. گواهش این‌که مدام به دنبال گذشته و نوستالژی‌ بازی هستیم و هر آنچه را که در چندین سال پیش و دهه‌های قبل اتفاق افتاده را مثل یک امر مقدس می‌پنداریم. حتی سختی‌های گذشته به گمانمان شیرین می‌آید، می‌گوییم: «صفایی داشت قبلا» در‌حالی‌که اگر بخواهیم منطقی به مسائل نگاه کنیم، اوضاع رفاه اجتماعی و فردی‌مان نسبت به گذشته و پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ‌هایمان بسیار بهتر است. فرق ما با آن‌ها در نوع نگاه‌مان به زندگی است.

نمی‌توان منکر شد که در دنیای امروز فشارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در سطح بین‌المللی و نه فقط جامعه‌‌ ما، مختصات جدیدی پیدا کرده است و به کمک اینترنت و شبکه‌های اجتماعی با سرعتی غیرقابل باور تکثیر و منتشر می‌شود. رهاورد چنین فضایی برای ما آدم‌های مدرن، درافتادن به دام منفی‌گویی و منفی‌نگری است.

یک موقعیت واقعی

زن، بیست و اندی ساله، در جمع دوستانش نشسته است و سعی می‌کند کلیپی از کودک‌آزاری را به دوستانش نشان دهد. همه آن کلیپ آزاردهنده و دلخراش را می‌بینند. برخی نچ نچ می‌کنند، چندتایی اشک توی چشمانشان جمع می‌شود و عده‌ای عصبانی شده‌اند. کلیپ که تمام می‌شود زن سخنرانی‌اش را شروع می‌کند که: «دوره زمانه‌ای شده‌ که آدم نمی‌تواند به چشمش هم اعتماد کند» دوستانش در ادامه می‌گویند: «وضع جامعه هر روز بدتر از روز قبلش می‌شود» یکی از میان جمع با صدای بلندتری می‌گوید که جرئت نمی‌کند کودکش را به مدرسه بفرستد. دیگری تازه یادش آمده که برای ثبت‌نام فرزندش چه اوضاعی داشته است. ساعتی نمی‌گذرد که بحث از کودک‌آزاری به تمام ابعاد زندگی کشیده شده است و سر صحبت و غر زدن و منفی بینی کاملا باز شده است.

موتور منفی‌بافی روشن شده و خدا می‌داند تا تمام فضای اتاق را پر نکند و حال همه را نگیرد از کار نخواهد افتاد.

تا ابد ناراضی

وضع اقتصادی‌مان خراب است. زندگی‌ها سخت شده. مردم غیر‌قابل اعتماد شده‌اند. ما عصبانی‌ترین ملت جهان شناخته شده‌ایم. چرا کمتر عاشق می‌شویم؟ چرا همدیگر را مثل قبل دوست نداریم. آمار طلاق رو به افزایش است. ترافیک، آلودگی و حتی گرمای هوا می تواند دستمایه‌‌ گله و شکایت ناراضیان ابدی قرار بگیرد.

معلوم است که اگر بخواهیم بر روی نکات منفی تمرکز کنیم، بیشتر و بزرگ‌تر خواهیم دیدشان. کم‌کم به این نتیجه می‌رسیم که هیچ کسی ما را درک نمی‌کند. سردرگمی دست از سرمان برنمی‌دارد. دل خوش سیری چند و‌...

لیست اتفاقات منفی تا ابد برای آدم‌های منفی‌نگر ادامه دارد. آن‌ها می‌توانند از دل خوشی و شادی هم، نکته‌ای برای منفی‌بینی، پیدا کنند. پیدا هم نشود، می‌سازند. آدم‌های همیشه شاکی نه خودشان از زندگی‌شان لذت می‌برند، نه اجازه می‌دهند اطرافیانشان از معاشرت با آن‌ها احساس خوبی داشته باشند. پیشرفت قابل ملاحظه‌ای در هیچ بعد از زندگی‌شان دیده نمی شود، اگر هم بشود آن‌قدر نارضایتی در اطرافش هست که حس خوب آن را می‌پوشاند. از همه چیز ناراضی‌اند؛ هر زمان که جویای احوالشان شوی، خیلی که حالشان خوب باشد می‌گویند: «هی! بدک نیستم» در گنجینه لغاتشان خبری از «خوبم» «خوشبختم» «همه چیز عالی ا‌ست» و کلمات مثبت دیگر نیست. شاید با خودتان بگویید که خوب و خوشبخت و عالی بودن شانس است که در خانه هر کسی را نمی زند و هر ده سال ممکن است اوضاع این‌قدر خوب باشد که بشود گفت، «عالی‌ام» وقتی نیست هم نمی توان از آن صحبت کرد و ریاکارانه، نقش آدم‌های خوشبخت را بازی کرد. نکته همین‌جاست، مثبت‌نگری و مثبت‌گویی، حلقه مفقوده زندگی آدم‌های ناراضی ا‌ست.

بگو حلوا تا کم‌کم دهانت شیرین شود

مردم معمولا اعتقاد راسخ دارند که با «حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی‌شود» و این ضرب‌المثلی است که آن‌ها را از سعی در «مثبت‌گویی» برحذر می دارد. نکته اصلی این است که مثبت‌اندیشی، چوب جادو نیست که آن را در هوا بچرخانید و همه چیز از این رو به آن رو شود و مشکلات را محو و نابود کند. مثبت‌اندیشی تلاشی است برای دیدن خوبی‌ها و جنبه‌های مثبت هر اتفاقی برای بخشیدن خود و دیگران، برای معناسازی در زمان‌های سخت و شارژ دائمی امید و انگیزه.

چرا منفی‌بین می‌شویم؟

یک: چشم و ذهنمان عادت کرده است به دیدن نکات منفی. زمانی‌که پشت فرمان اتومبیل‌مان نشسته‌ایم، راننده‌ای را که ترمز می‌گیرد تا ما آرام و راحت از کنارش عبور کنیم را نمی بینیم، عابرپیاده‌ای که منتظر قرمز شدن چراغ ایستاده تا مزاحم رانندگی ما نشود را نمی‌بینیم در عوض ترافیک را بیشتر می‌بینیم، راننده‌های خلاف کار می‌روند روی اعصابمان، قانون‌گریزها پررنگ‌تر به چشممان می‌آیند. پس، بعد از هر رانندگی، تصمیم می‌گیریم این کار را برای همیشه کنار بگذاریم چون همه با ما سر لج دارند و می‌خواهند ما را اذیت کنند. این نگاه باعث می‌شود همه‌ امور را در ارتباط با خودمان تفسیر کنیم و گمان کنیم عالم و آدم چون ما پشت فرمان هستیم، این کارها را می‌کنند.

ما آموخته‌ایم که‌ از هر واقعه‌ای نکات منفی‌اش را بیرون بکشیم و خوبی‌ها را به حال خودشان رها کنیم، از صافی ذهن ما تنها منفی‌ها عبور می‌کنند و خوبی‌ها و نکات مثبت پشت صافی می‌مانند و پلاسیده و زخم خورده می‌شوند و انرژی‌شان تحلیل می‌رود.

خاکستری را جدی بگیر

ما به خاکستری اعتقادی نداریم. یعنی یاد گرفته‌ایم که همه چیز، حتی خودمان، یا باید سفید سفید و فرشته‌وار باشیم یا سیاه و شیطانی. حد وسطی قائل نیستیم. باید یاد بگیریم که خاکستری هم وجود دارد. همه چیز را سیاه و سفید و‌ دوقطبی نبینیم.

همیشه، همه، هرگز را حذف کن

سومین علت این است که اگر یک اتفاق ناخوشایند برایمان یک‌بار اتفاق بیفتد آن را به شرایط مشابه دیگر و گاه به همه زندگی تعمیم می‌دهیم؛ «همه‌‌ مدیران مرد کارمندان زن را تحقیر می‌کنند، غذای اداره ما همیشه بد است. من هرگز شانس برنده شدن ندارم»

جای خالی توکل به خدا

هرگز اجازه ندهید نقش خدا در زندگی‌تان کم‌رنگ شود. خداوند در قرآن می‌گوید: «کسانی‌که ایمان می‌آورند و کار خوب می‌کنند نه غمگین می‌شوند نه می‌ترسند» هر زمان فراموش کنیم که ‌دنیا در ید توانا و قادر مطلقی ا‌ست که بی‌اجازه او برگی از درخت نمی‌افتد که شنواست و اشراف دارد به آنچه که در قلب‌هایمان پنهان کرده‌ایم؛ آن‌وقت نگران آینده خواهیم شد، دچار اضطراب و استرس می شویم خود را بی‌پناه و ناتوان می‌یابیم و نارضایتی سراسر زندگی‌مان را خواهد گرفت. عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» خود یک عبارت تأکیدی عالی است که در اول هر کار و شروع هر ماجرایی به ما یادآوری می‌کند یک خدای مهربان و بخشنده، ناظر و نگهبان ماست، چه جای نگرانی و اضطراب و منفی‌بینی. دعا کردن، ذکر گفتن و با خدا راز و نیاز کردن و از او خواستن را فراموش نکنید. نگاهمان به دین این باشد که دین به ما هنر زندگی کردن با سعادت را آموزش می‌دهد

چند تمرین ساده

1ـ‌ این تفکر که «کاری از دستم بر نمی‌آید» را کنار بگذارید. همیشه برای همه چیز راه حلی وجود دارد.

2ـ از خودتان شروع کنید. هر وقت که خود را توی آینه دیدید، به زیبایی‌های چهره‌تان تمرکز کنید.

3ـ عبارت‌های تأکیدی ـ جملات مثبت ـ ‌خودتان را کشف کنید. آن‌ها را بنویسید چون ذهن انسان در فرآیند نوشتن 75 درصد بیشتر کار می‌کند. دفتری ویژه عبارت‌های تأکیدی داشته باشید و حتی بعضی از آن‌هایی را که الهام بخش‌تر هستند بر روی کاغذی نوشته و به جاهایی که جلوی چشمتان هست، بچسبایند.

4ـ از الان تمرین کنید که زیاد در گرو فکری که دیگران در مورد شما می‌کنند نباشید. آن کاری را انجام دهید که واقعا به آن اعتقاد دارید و به مثبت‌اندیشی ادامه دهید.

5ـ از خوبی‌های دیگران تعریف کنید. سعی کنید به جای دیدن جوش روی صورت همکارتان، به رنگ زیبای لباسش متمرکز شوید و از آن تمجید کنید.

6ـ از افراد و جمع‌های منفی‌باف دوری کنید. منفی‌بافی مسری است و خیلی زود به بقیه سرایت پیدا می‌کند.

7ـ آن‌قدر دیگران را مقصر شکست‌ها و کم‌داشت‌ها و نداشته‌هایتان ندانید. مقصر دانستن دیگران باعث می‌شود سهم خودتان را در شکست‌ها نادیده بگیرید و ذهنتان به سرزنش کردن دیگران عادت کند.

8ـ ذهنتان را نسبت به ترس از آینده و اتفاقات مضطرب‌کننده کنترل کنید. بله ممکن است شما از خانه بیرون بروید و تصادف کنید، ممکن است افراد حاضر در مهمانی از لباس پوشیدن شما خوششان نیاید و مسخره‌تان کنند، ممکن است‌... اما این احتمالات خیلی کم هستند و اگر بخواهید فقط به آن‌ها فکر کنید، زندگیتان فلج می شود.

9ـ اگر به سلامت روح‌تان و ذهن‌تان فکر می‌کنید و می‌خواهید دست از تفکر منفی بردارید، به خوراکی که وارد ذهنتان می‌کنید حساس باشید. دیدن، شنیدن دو راهی هستند که خوراک ذهن شما را تأمین می‌کنند. فیلم‌های الهام‌بخش ببینید، کتاب و مجلات و مقالاتی که به مثبت‌اندیشی کمک می‌کنند و انگیزه زا هستند بخوانید.

10ـ برای خودتان احترام قائل باشید. هرگز به خودتان لقب‌های منفی ندهید. «منِ بدشانس» «منِ کم حافظه» «من بدبخت» و‌... هرگاه که یکی از تمرین‌های مثبت‌اندیشی را به خوبی پشت سر گذاشتید، خودتان را به یک تشویق درست و حسابی مهمان کنید.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: