عاطفه میرافضل
تابستان سال 60 مقطعی پرآشوب است که به صورت قطعهای سرنوشتساز در دل تاریخ ایرانی ثبت شده، عدهای را منفور و عدهای را مظلوم ساخته است. هم زمانی نبرد سنگین نیروهای مردمی در کنار ارتش و سپاه در مرزهای کشور از یک سو و در کنارش مقابله با به ظاهر هموطنان وطن فروشی که نقش ستون پنجم دشمن را ایفا میکردند نقش بسیار مهمی در به راه افتادن سیل عظیمی از ترورها، انفجارات و اقدامات خرابکارانه در شهرهای مختلف به ویژه تهران داشت.
آغاز ماجرا
نهم بهمن 1358، اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری پس از انقلاب برگزار شد و ابوالحسن بنیصدر با کسب نزدیک به 80 درصد آراء به ریاست جمهوری رسید. فقط دوماه از ادای سوگند بنیصدر در مجلس شورای اسلامی گذشته بود که وی دستور بمباران هواپیماهای به جا مانده از نیروهای متجاوز آمریکا در صحرای طبس را صادر کرد؛ این بمباران باعث شد تا مستندات نیروهای متجاوز آمریکایی به ایران به یکباره از بین برود. از ابتدای تابستان 59 درگیریهای بنیصدر با اعضای محوری حزب جمهوری اسلامی شروع شد؛ متهم کردن دکتر آیت به طرح توطئه براندازی و پافشاری در عدم پذیرش نخستوزیری محمدعلی رجایی تا سر حد امکان فقط بخشی از چالش او با شخصیتهایی بود که پیروان امام خوانده میشدند.
پیوند بنیصدر و رجوی
مقابله با ارکان انقلاب و بیتوجهی نسبت به هشدارهای امام خمینیره موجب شد تا رئیس جمهور وقت هرچه بیشتر به سمت سازمان مجاهدین خلق سوق پیداکند. هسته اصلی مجاهدین خلق در دهه 40 و از دل نهضت آزادی به وجود آمده بود، از همین رو مهندس بازرگان مجاهدین را فرزندان نهضت آزادی و پرورش یافتگان اندیشه و گرایشات فکری ملی ـ مذهبی خواند.
پس از سال 1350 با توجه به نیاز تدارک خانههای تیمی با پوشش مناسب، استفاده از زنان و دختران و عضویت آنها آغاز شد. هر چند پیش از این بنیانگذاران سازمان، ازدواج را عامل مشغولیتهای سازمانی میدانستند و با آن مخالف بودند، اما با قدرت گرفتن رضا رضایی، بهرام آرام و در ادامه تقی شهرام، ازدواجهای تشکیلاتی و طلاقهای سازمانی رسمیت پیدا کرد.
با نزدیک شدن به انقلاب 57، درحالیکه حرکت مردمی به رهبری امام خمینیره به دور از اقدام مسلحانه پیش میرفت، سازمان موازی با آن دست به ترور مستشاران آمریکایی میزد. ساواک موفق شد طی چند سال اقدامات اطلاعاتی بسیاری از سران سازمان را دستگیر و اعدام کند به گونهای که در فاصله سالهای 1355 تا 1357 عملا سازمان مجاهدین خلق دیگر فعالیتی از خود نشان نمیداد. پس از پیروزی انقلاب57 مجاهدین خلق نیز به همراه مبارزان سیاسی از زندانهای ساواک آزاد شدند و اینبار مسعود رجوی که از اعضای رده دوم سازمان بوده و در سال 50 دستگیر شده بود، رهبری سازمان را به دست گرفت و توانست دوباره هواداران مجاهدین خلق را سازماندهی کند.
اسناد ساواک نشان میدهد که رجوی به دلیل همکاری کامل پس از دستگیری برخلاف دیگر رهبران سازمان اعدام نشد و مجازاتش به حبس ابد تخفیف یافت. سازمانی که رجوی اداره میکرد، خیلی زود به سهم خواهی از انقلاب پرداخته و برای بدستگیری قدرت برنامهریزی کرد که منشاء اصلی تقابل مجاهدین خلق با جریان حاکم بر نظام ایران بود.
*عزل بنیصدر و اغتشاشات کف خیابان
امام در سخنرانیهای پیدرپی به بنیصدر که دیگر اصلیترین متحد سازمان محسوب میشد، هشدار میداد و بر پایبندی به قانون تأکید میکرد.
هجده خرداد 60 سخنرانی امام در خصوص اقدامات بنیصدر و مؤتلفین وی آخرین اتمام حجت بود، که حتی یک روز هم دوام نداشت. 18 و 19 خرداد 60 بسیاری از شهرهای بزرگ کشور شاهد راهپیماییهای طرفداران سازمان بود که با رویارویی با مردم به خشونتهای خونین انجامید.
سرانجام در 20خرداد 60 حکم امام مبنی بر عزل بنیصدر از فرماندهی نیروهای مسلح صادر شد و به دنبال آن بنیصدر در خانههای تیمی سازمان مخفی شده و 2 هفته بعد همراه با مسعود رجوی و به صورت مخفیانه کشور را به مقصد پاریس ترک کرد؛ اتفاقی که تأثیر ماندگاری بر تغییر رفتار علنی مجاهدین و شرایط سیاسی امنیتی کشور گذاشت.
با عزل بنی صدر از مسند ریاست جمهوری، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به عنوان اصلیترین حامیان رئیس جمهور، کشور را وارد مسیری کردند که انتهای این راه بیش از 17 هزار شهید ترور، انفجار و ناامنی در کشور، غلتیدن در آغوش رژیم بعث و تبدیل شدن به ستون پنجم عراق در جنگ با ایران بود.
با فرا رسیدن 30 خرداد 60، منافقین عملا وارد فاز مسلحانه در مخالفت با نظام اسلامی شدند. ترورها شروع شده بود و منافقین در خیابانهای شهرها به صورت کور اقدام به ترور مردم عادی میکردند تا موجی از خشونت و ترس، کشور را در ماههای ابتدایی آغاز جنگ تحمیلی فرا گیرد.
موج ترورها
رجوی مرحله اول فاز نظامی را که از 30خرداد 60 شروع شد و تا تابستان 61 طول کشید، مرحله بیآینده کردن نظام نامید. سازمان در این مرحله قصد داشت تا با هدف قراردادن مسئولین نظام ثبات و آینده نظام را از بین ببرد.
فاجعه انفجار در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در 7تیر 1360 که بزرگترین عملیات تروریستی علیه مسئولین نظام ایران محسوب میشود، نمونهای از اقدامات سازمان در سال 60 بود. این حادثه که در دفتر حزب جمهوری اسلامی صورت گرفت، موجب شهادت شهید بهشتی و بیش از 70 نفر از مسئولین مؤثر نظام شد.
سازمان بعد از این حادثه برای بمبگذاری در بیت امام خمینی تلاش کرد، اما پس از ناکامی در اجرای این هدف رئیس جمهور و نخست وزیر را هدف قرار داد.
بعداز ظهر 8 شهریور 60 انفجار یک بمب قوی که توسط مسعود کشمیری عامل نفوذی سازمان به ساختمان مرکزی نخستوزیری آورده شده بود، باعث شهادت محمدعلی رجایی ـ رئیس جمهور و محمدجواد باهنر ـ نخستوزیر شد. ترور مسئولین تأثیرگذار نظام همچنان ادامه داشت. غیر از شخصیتهای سیاسی، سازمان به ترور شخصیتهای برجسته مذهبی نیز اقدام میکرد. سید اسدالله مدنیتبریزی، سید محمدعلی قاضیطباطبائی، سیدعبدالحسین دستغیب، محمد صدوقی و اشرفی اصفهانی روحانیون نزدیک به امام بودند که همگی آنها در محراب مسجد به شهادت رسیدند و به شهدای محراب معروف شدند.
سازمان در هدف قرار دادن برخی از شخصیتهای مؤثر نظام به قدری مصر بود که برای تضمین عملیات و عبور از موانع حفاظتی، عامل انتحاری اعزام میکرد.سید عبدالکریم هاشمینژاد و آیتالله دستغیب نمونهای از شهدای ترورهای انتحاری سازمان هستند.
پس از آن، نیروهای سپاه، بسیج، حزباللهی و کلیه افرادی که به نحوی با جمهوری اسلامی در ارتباط بودند، هدف ترور قرار می گرفتند. این شیوه به حدی پیش رفت که اعضای سازمان از سوی رهبری تشکیلات حکم تیر دریافت کردند و با توجه به ظواهر افراد به عنوان ملاک ترور، بر روی مردم کوچه و بازار که ظاهر اسلامی و مذهبی داشتند، آتش میگشودند.کارنامه سازمان در نیمه دوم سال 60 نشان میدهد که در بیش از75 درصد عملیاتهای تروریستی انجام شده، ترور شدگان از شاغلان صنوف آزاد شامل: خواربارفروش، پارچهفروش، نانوا، سبزیفروش و بنگاهی بودند؛ و تنها 25 درصد ترورشدگان را نیروهای پاسدار رسمی کمیته و سپاه تشکیل میدادند.
آمار 12 هزار شهید ترور حاصل فعالیت منافقین در دهه 60 تکاندهنده است. عملیات مهندسی نیز عملیاتی نوظهور بود که سابقه آن فقط و فقط در کارنامه سازمان مجاهدین خلق به چشم میخورد.
در پی مقابله نیروهای انقلاب با ترورهای سازمان و لو رفتن بسیاری از خانههای تیمی در اوایل سال 61، سازمان دستور داد افراد مشکوکی که در حوالی خانههای تیمی مشاهده میشدند، ربوده و برای کسب اطلاعات شکنجه شوند. سازمان معتقد بود جنگ ما با رژیم، جنگ دو سازمان مهندسی است و هر کس بیشتر شکنجه کند پیروز است.
نمونه عملیات مهندسی، ربایش 3 پاسدار به نامهای طالب طاهری، محسن میرجلیلی و شاهرخ طهماسبی توسط واحدهای عملیاتی مجاهدین در تهران بود؛ این سه پاسدار بعد از انتقال به یکی از خانههای تیمی سازمان به سختی شکنجه شدند.
در آغوش صدام
با اوجگیری تقابلات نیروهای امنیتی با منافقین و اعدام مقصرین، که به تنگ تر شدن فضا بر اعضای منافقین انجامید، سازمان تصمیم به خروج از ایران گرفت تا اینکه در تیرماه سال 67 جمهوری اسلامی ایران قطعنامه 598 سازمان ملل مبنی بر آتش بس را پذیرفت اما بلافاصله پس از پذیرش قطعنامه، لشکر بزرگی از منافقین به حمایت ارتش بعثی از مرزهای غربی کشور وارد شده و پس از کشتار در شهرهای مرزی به سمت تهران حرکت کردند.کاروان منافقین چند روز بعد به تنگه چهارزبر در کرمانشاه رسید بودند که نیروهای رزمنده ایرانی به تارومار آنها پرداختند.بخش عظیمی از ارتش منافقین نابود شد و بقایای آنها به داخل خاک عراق برگشتند.
یکی از نقاط عطف در دهه 60 که دستاویزی برای ضدانقلاب شد تا بخواهد جای جلاد و شهید را عوض کند، در همین مقطع است. یکی از برنامههای منافقین در آن سال، هماهنگی با اعضای داخل ایران بود که عمدتا در زندان قرار داشتند. برنامه این بود که با عملیات منافقین در جبههها اعضای داخل زندان دست به شورش زده و در واقع نظام را هم از داخل و هم از خارج تهران تحت فشار قرار دهند که این توطئه هم در جبههها شکست خورد و هم با درایت مسئولین در پایتخت، توطئه زندان ناکام ماند و اعضای منافقین با دستور حضرت امامره مجددا محاکمه شده و کسانی که هنوز بر روی مواضع خود پای فشاری داشتند، اعدام شدند.
در همین راستا ؛ مدتی است انتشار فایل صوتی از دیدار برخی مقامت امنیتی و قضایی وقت با آیتالله منتظری از سوی اعضای بیت ایشان منتشر شد که در جوسازی منافقین و ضدانقلاب علیه نظام اسلامی نقش داشت. آنها سعی دارند اینگونه القا کند که اعدامهای تابستان 67 بدون محاکمه و غیرعادلانه بود اما در سال 68، همه متهمان محاکمه شده و خائنین و جنایتکاران عادلانه به دار مجازات آویخته شدند. ناگفته نماند که در کنار اغتشاشات داخلی و نیز جنگ تحمیلی، از همان سالهای ابتدای انقلاب اسلامی، کشور در برخی نقاط دیگر هم دستخوش آشوب بودکه شاید مهمترین آنها در کردستان باشد. گروهکهای ضدانقلاب و جداییطلب، با توسل به تحرکات قومیتی توانسته بودند بخشی از مناطق کُردنشین ایران را دچار آشوب کنند که البته با اقدام به موقع نیروهای نظامی و حماسه آفرینیهای مردم کُرد اگرچه جلوی این تحرکات گرفته شد و در نهایت این دست خدا بود که با هدایت قلبهای امت، هدایت کشتی طوفانزده انقلاب را در دریای مواج و خروشان دهه شصت به سر منزل مقصود رساند.