امام خمینیره
غم مخور، ايام هجران رو به پايان میرود
اين خمارى از سر ما میگساران مىرود
پرده را از روى ماه خويش، بالا میزند
غمزه را سر میدهد، غم از دل و جان میرود
بلبل اندر شاخسار گل هويدا میشود
زاغ بـــا صد شرمسارى از گلستان میرود
محفل از نور رخ او نورافشان میشود
هر چه غیر از ذکر يار، از ياد رندان میرود
ابرها از نور خورشید رخش پنهان شوند
پرده از رخسار آن سرو خرامان میرود
وعده ديدار نزديك است، ياران مژده باد
روز وصلش مىرسد، ايام هجران میرود
****
تسبیح ایمان
قاسم صرافان
دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم
از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که میزنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی است، لب هر جوی اگر که بیتابیم
دجله هر شب هزار و یک قصه از نیستان سامرا دارد
مثل ما که هزار و یک سال است زائر غصههای سردابیم
بی تو یک روزِ خوش نبود و نرفت آبِ خوش از گلویمان پایین
یا سرابیم بی تو در پوچی یا که در خواب خویش مردابیم
کی بتابی تو یک شبِ بیابر، بر شبستان حوض کوچکمان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم
گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»
آمدی بغض کوچهها وا شد، اشکها قطره قطره دریا شد
با شما هر جزیره خضراء شد، در بهارت چه سبز و شادابیم
*******
شهر آفتاب
علی فردوسی
به چشم بيرمق غزه خواب را بستند
چنانکه بر لب بيتاب آب را بستند
چه رفته بر سر وجدان روزگار، که باز
نخوانده قصه حق را، کتاب را بستند
به مشتهاي گره کرده از گلوی شعار
هنوز باز نکرده طناب را بستند
لبي گشوده نشد جز به آه و آن را هم
زیاده تا نکنندش صواب را، بستند
به حکم منطق زور و به رسم استبداد
دهان خسته حرف حساب را بستند
خوشا به کام شهادت رسیده مردانی
که بر محاسن از خون خضاب را بستند
حقیقت است؛ مگر پشت ابر ميماند؟
گرفتم اينکه دو شب آفتاب را بستند
********
به مناسبت شهادت شهید بهشتی
بهشتی آیت حق
با تلخیص مشفق کاشانی
چو دیو فتنه به آئین خشم فرمان داد
عنان ز موج گرفت و به دست طوفان داد
سموم مرگ پر کند در دل گرداب
به ابر بر شد و پهلو به باد و باران داد
به دشت حادثه بارید و خار بن روئید
به جای لاله و گل هدیه زخم پیکان داد
به سوگ باغ، بدین داغ بلبل از سر داد
نشست و سینه ز غم چاک تا گریبان داد
ز نای ناله برآورد همچو نای و گریست
ز بند بند، نوا تا رواق کیهان داد
به داغ فاجعه هفت تیر نعرهزنان
خبر ز درد به نوباوگان بستان داد
دریغ و درد که گلهای باغ پرپر گشت
نشان غم به دل امت مسلمان داد
بهشتی، آیت حق بود، کاروان سالار
گرفت رایت خونین به دوش و فرمان داد
سلاله نبوی، سید جلیل شهید
میان آتش و خون ایستاده تا جان داد
اگر به دیده دل بنگری، خدای بزرگ
حسین دیگر به کربلای ایران داد
امام پردهنشین هادی زمان، مهدیعجلاللهتعالیوفرجه
به جان تشنه او چشمهای فروزان داد
تمام عمر در اندیشه گل توحید
نوای عشق به مرغ هزار دستان داد
بسا گروه ز راه ضلال باز آورد
نمود راه مسلمان و راه سلمان داد
ز دود زنگ ملال از جبین دین نبیصلیاللهعلیهوآله
هزار جلوه به آئین علم و عرفان داد
به کام آتش در شد چنان که ابراهیم
بدین طریق که حق وعده گلستان داد
چو شمع سوخت که افروخت شعله چون خورشید
به شام تیره هستی چراغ تابان داد
بدین حماسه که بنهاد یادگار از خویش
به لوح سرخ شهادت، شگرف عنوان داد
شهید شاهد مظلوم، ای بهشتی راد
شهادت تو به ارکان ملک بنیان داد