کد خبر: ۲۱۸۹
تاریخ انتشار: ۱۶ تير ۱۳۹۸ - ۱۳:۳۹
پپ
نحوه جذب جاسوس MI6 در ایران
صفحه نخست » زیرگذر تاریخ

عاطفه میرافضل

انگلیسی‌ها برای جذب اطلاعات از دیگر کشورها حتی از ارائه ناموس خود هم فروگذار نمی‌کنند. آن‌ها در مواجهه به دیگران خود را بسیار فروتن، خاکی و بی‌تکبر ارائه می‌دهند تا خیلی بهتر و تأثیرگزارتر از پشت خنجر بزنند. در این فرصت برگ دیگری از تاریخ معاصر را ورق می‌زنیم. حکایتی از تونل ترسناک انگلیسی‌ها در خیابان فردوسی تهران و ناگفته‌های محمود بازرگانی مبارز و زندانی سیاسی قبل از انقلاب که در گفتگو با مشرق مطرح کرده است.

نقش کلیساها درایران

کشورهای استعماری به خصوص آمریکا و انگلیس برای نفوذ و به یغما بردن منابع مردم از موارد سفارت‌خانه‌ها و مراکز فرهنگی به عنوان جاسوس خانه استفاده‌ می‌کردند. مسئله‌ای که شاید از سفارت‌خانه‌ها نیز اهمیت فراتری داشته باشد؛ نقش میسیونرهای تبشیری در ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است. کلیساهایی که قبل از بهمن 57 با تبلیغات فراوان به دنبال جذب و معرفی افرادی به سفارت‌خانه‌ها بودند تا بتوانند خواسته و یا ناخواسته جهت جمع‌آوری اطلاعات و جاسوسی از آن‌ها استفاده کنند.

تونل خیابان فردوسی

وجود این تونل به پیش از پیروزی انقلاب اسلامی مربوط است. ما هم اتفاقی در سال 1355‌ش متوجه وجود آن شدیم. اگر اجازه بدهید قبل از ورود به بحث تونل باید به یک‌سری مسائلی اشاره کنم که ورود به آن مباحث باعث شد که به وجود تونل پی ببرم، روبروی سفارت انگلیس، موزه فرش (بازار فرش ایران سابق) قرار داشت که در آن فرش‌های دست‌باف و نفیس به فروش می‌رسید. خب من از سال 53 الی 55 دو سال در زندان شاه بودم. آن روزها چند انجمن فرهنگی فعال در ایران وجود داشت. مانند انجمن فرهنگی ایران و آلمان در خیابان شهید خالد استامبولی فعلی (این خیابان در زمان پهلوی سه نام داشت: خیابان وزرا، خیابان پارک و خیابان تلویزیون)، انتهای کوچه هفتم.

انجمن فرهنگی ایران و آمریکا که در آن استخر مختلط هم وجود داشت در خیابان وزرا قرار داشت. الان در حال حاضر آن‌جا به کانون پرورش فکری واگذار شده است. انجمن فرهنگی آمریکا دو مرکز و یا مؤسسه وابسته به خودش نیز داشت. 1ـ انتشارات فرانکلین واقع در ابتدای خیابان شریعتی (همان‌جایی که آقای عزت‌شاهی در خاطراتش به آن‌جا اشاره می‌کند و می‌خواستند در آن‌جا بمب کار بگذارند) که بعدها در سال 54 دفترشان به داخل خود مرکز انجمن فرهنگی ایران و آمریکا منتقل شد. 2ـ بنگاه ترجمه و نشر کتاب. انجمن فعال دیگر، انجمن فرهنگی ایران و فرانسه بود. که مکانش در خیابان نوفل لوشاتوی فعلی (خیابان فرانسه قدیم) بعد از بیمارستان مروستی، کمی جلوتر از سفارت فرانسه قرار داشت.

انجمن دیگر؛ انجمن دوستی ایران و اسرائیل بود که در خیابان فلسطین فعلی وجود داشت. البته آن‌ها بسیار محدود و با احتیاط کامل فعالیت می‌کردند. باید اشاره کنم که بیشترین فعالیت آن‌ها در کنیسه‌ها رخ می‌داد. مانند کنیسه قصر یخ داودیه (میدان محسنی فعلی)

انجمن فرهنگی ایران و انگلیس هم در خیابان فردوسی کمی بعد از خیابان کوشک که الان در حال ساخت یک ساختمان تجاری در آن‌جا هستند. در زندان بحث این بود که چه کنیم تا بفهمیم کار این انجمن‌ها در ایران چیست؟

ورود به این انجمن‌ها هم آسان نبود، به قول بچه‌های مبارز قبل از انقلاب از طریق محمل باید وارد این انجمن‌ها می‌شدیم. یعنی باید لباس‌های آن‌چنانی مانند کت شلوار و شیک کرده وارد این اماکن می‌شدیم.

شاخه دیگر بحث‌مان که بعدها به آن پی بردیم ارتباط برخی کشیش‌ها و کلیساها با این انجمنها بود. مانند کلیسای «پولس» که در خیابان زرتشت قرار داشت.

مکان دیگر کلیسای «انجیل مقدس» در خیابان رافائل یا قوام السلطنه (خیابان سی تیر فعلی) بود. در این کلیسا قدیمی، پشت عبادتگاه یک سالنی وجود داشت به نام سالن مهر. در این سالن جشن‌های مهم مثل میلاد حضرت مسیح برگزار می‌شد. این کلیسا یکی از مراکز مهم ارتباطات جاسوسان و عضوگیری برای جاسوسی به شمار می‌آمد.

سومین مکان، یک کلیسای بزرگ در خیابان کریم‌خان نبش استاد نجات اللهی فعلی بود.

ما خط و ربط همه این‌ها را توانسته بودیم پیدا کنیم. آن روزها برخی جوانان ایرانی از روی کنجکاوی با دوست دخترهایشان به این کلیساها می‌آمدند. کشیش‌ها هم آن‌ها را جذب شان کرده و به انجمن‌های فرهنگی سفارت‌خانه‌ها معرفی‌شان می‌کردند. انجمن‌ها هم روی آن‌ها کار می‌کردند. فرقی نداشت انجمن آلمان، آمریکا یا فرانسه. بیشتر هدف این بود که سعی می‌کردند از این‌ها جاسوس ایرانی در بیاورند. البته ترکیب ساختمان کلیسای پولس هنوز به همان شکل است. اگر الان من با شما به آن‌جا بروم از پله پایین خواهم رفت و به شما اتاق‌ها را با کاربرد آن‌ها به صورت دقیق نشان خواهم داد. چون آثار وضعی ساختمان بهم نخورده. یا کلیسای انجیلی مقدس، سالن مهرش همان‌طور مانده، در این سالن جشن می‌گرفتند. برنامه این‌ها تبلیغ مسیحیت بود. البته یهودی‌ها این گونه نبودند. یهودی‌ها اصلا برنامه جذب هم کیش نداشتند. چون می‌گویند نسل یهود نباید آسیب ببیند.

به هر صورت پای ما به انجمن فرهنگی ایران و انگلیس باز شد. اولین جایی که ما می‌توانستیم به آن‌جا برویم کتابخانه‌اش بود. ما به عنوان جوان دانشجو با کارت جعلی دانشگاه وارد این مرکز فرهنگی می‌شدیم.

مسئولان فرهنگی آمریکا و اروپایی در ایران، فارسی را از من و شما بهتر صحبت می‌کردند. با آن‌ها سلام و علیک و ارتباط پیدا کردیم. آن‌ها آمریکایی، آلمانی و انگلیسی بودند اما آن‌قدر در ایران مانده بودند که تمام خوی و فرهنگ ایرانی‌ها را پیدا کرده بودند. آن‌ها دقیقا طبق سنت‌های ما زندگی می‌کردند.

وقتی پای ما به آن‌جا باز شد بر اساس خط و ربطشان متوجه شدیم بعضی افراد قرارهایشان را در بازار فرش ایران و با عنوان کارشناس و یا خریدار فرش در آن‌جا می‌گذارند. یادم هست با یکی از مسئولین فرهنگی انجمن ایران و انگلیس به نام آقای مهندس منوچهرزاده قرار می‌گذاشتیم. البته این نام مستعار بود. همه این‌ها ساواکی بودند؛ منتها ساواکی‌هایی که در بخش بگیر و ببند نبودند بلکه کار فرهنگی انجام می‌دادند.

ما به حدی توانستیم در این سیستم فرهنگی نفوذ کنیم که توانستیم با آن‌ها در بازار فرش قرار بگذاریم. وقتی وارد آن‌جا شدم؛ به یکی از مسئولان بازار گفتم: دستشویی کجاست؟ یکی از کارکنان گفت: دستشویی؟ گفتم: ببخشید، من با آقای منوچهرزاده قرار دارم اما قبل از دیدار با ایشان می‌خواهم به دستشویی بروم. وقتی این اسم را بردم، مرا به داخل حیاط بازار هدایت کردند. به سمت دستشویی رفتم. متوجه شدم گویا عوارض زمین بیانگر نکاتی دیگری است از جمله این‌که درب مربوط به راه پله باز بود. نرده‌های افقی هم در آن‌جا بود که روی زمین برای نورگیری اولیه طراحی شده بود. وقتی آن کارمند دستشویی را به من نشان داد. از من جدا شد و به سالن اصلی بازار رفت. من هم به هر طریق بود به آن گوشه رفتم. وقتی در را باز کردم متوجه راه پله‌ای شدم که بسیار عمیق بود. دیدم آن‌جا پله می‌خورد و پایین می‌رود. پله‌ها را پایین رفتم. دیدم یک تونل به عرض حدودا دو متر و ارتفاع دو متر بود. اندازه این راهرو که بعدها فهیمدم تونل است به گونه‌ای ساخته شده بود که بشود به راحتی وسایل دیگر را از این مسیر منتقل کرد. البته این استنباط من بود چون لازم نبود برای عبور عابر ارتفاع در این حد باشد. با ترس و لرز وارد تونل شدم. نه تاریک بود نه روشن. به انتهای آن رسیدم؛ دیدم یک در ِنرده‌ای الکترونیک آن‌جاست (‌آن زمان یعنی سال 55). از مقیاس جغرافیایی متوجه شدم که زیر خیابان فردوسی را طی کرده‌ام و به ورودی مجموعه سفارت رسیده‌ام. من دیگر جلو نرفتم و از تونل بیرون آمدم. دیدم کارمند بازار فرش، هراسان دنبال من می‌گردد. تا مرا دید، گفت: آقا شما کجا رفتید؟ جناب مهندس منتظر شما هستند. گفتم: عذرخواهی می‌کنم، من کمی یبوست دارم به همین دلیل دستشویی‌ام کمی طول کشید.

مخفی کردن تونل مخفی!

بعد از تسخیر لانه جاسوسی که نیروهای انقلابی زیر و بم سفارت آمریکا را متوجه شدند، تا حدودی ماجرای بازار فرش را هم شناسایی کردند. از آن طرف انگلیسی‌ها زرنگی کردند و مسیر را با بتن ریزی کاملا مسدود کردند. از جایی که دیوار سفارت شروع می‌شد را بتون ریختند. ولی بقیه مسیر خالی بود. مگر این‌که بعدا پر شده باشد. بازار فرش هم در اختیار بنیاد مستضعفان شد. من آخرین بار اوایل سال 60 آن‌جا رفتم. دیدم آن‌جا را کلا پوشانده‌اند. مدتی بعد از انقلاب نزد مدیر آن‌جا رفتم. شغل و سمت خاصی هم نداشتم. به او گفتم: اجازه می‌دهید آن‌جا را تخریب کنیم؟ مدیر موزه فرش هم گفت: من هم شنیده‌ام که این‌جا تونلی بوده است. با هم به حیاط رفتیم. گفتم: این دریچه چیست؟ گفت: انباری. گفتم: خیر انباری نیست بلکه تونل است. ورودی‌اش را از آن طرف صاف کرده بودند. از این طرف دریچه‌ای داشت که مثل انباری بود. من با آن بنده خدا پایین هم رفتم. او می‌ترسید. الان هم آن‌جا یا کامل پر شده که من بعید می‌دانم. آن فضا زیر خیابان فردوسی خالی است یا این‌که نخاله ریختند و یا بتون تزریق کرده‌اند.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: