کد خبر: ۲۱۸۶
تاریخ انتشار: ۱۶ تير ۱۳۹۸ - ۱۳:۳۳
پپ
صفحه نخست » سبوی خیال

حسین خیراندیش

در لوح و قلم شاهد آثار کتاب است

سر منزل و مقصود گهربار کتاب است

تاریخ اگر ثبت شده در صف ایام

تصویر رخش در خور گفتار کتاب است

رب ازلی نور جلی بر قلم آموخت

بنویس که این دفتر پر بار کتاب است

در عرش قلم قامت خود تا که بیاراست

بر سجده سر آورد که دلدار کتاب است

هر نکته که بر چهره آثار نشسته

در سینه لوح همدم و معیار کتاب است

اعجاز حقیقت بطریقت دو رقم زد

اول به قلم بعد به رخسار کتاب است

در حرکت هر ذره چه در عرش و چه در فرش

منقوش سخن سینه پر کار کتاب است

هر نکته بداند و هر آن نغمه براند

در عالم هستی سر و سردار کتاب است

هر کس بشناسد سخن خالق سبحان

آن نور که نازل شده بسیار کتاب است

خالق نشناخت دیده آدم مگر آن دم

کو جانب دل شد که جهان دار کتاب است

ای دانش عالم همه در سینه تو ضبط

دانند همگان شهد گهربار کتاب است

هر دیده بینا دل روشن چو ترا دید

فهمید که سرچشمه اسرار کتاب است

هر کس به تو آویخت دل و دیده و جان را

آراست قدش این همه انوار کتاب است

از دانش روی تو فروزان دل انسان

مسکین‌ به غنا‌ می‌رسد تا یار کتاب است

***********

جام جهان نمای حق

مولانا

ای از ورای پرده‌ها تاب تو تابستان ما

ما را چو تابستان ببر دل گرم تا بستان ما

ای چشم جان را توتیا آخر کجا رفتی بیا

تا آب رحمت برزند از صحن آتشدان ما

تا سبزه گردد شوره‌ها تا روضه گردد گورها

انگور گردد غوره‌ها تا پخته گردد نان ما

ای آفتاب جان و دل ای آفتاب از تو خجل

آخر ببین کاین آب و گل چون بست گرد جان ما

شد خارها گلزارها از عشق رویت بارها

تا صد هزار اقرارها افکند در ایمان ما

ای صورت عشق ابد خوش رو نمودی در جسد

تا ره بری سوی احد جان را از این زندان ما

در دود غم بگشا طرب روزی نما از عین شب

روزی غریب و بوالعجب ای صبح نورافشان ما

گوهر کنی خرمهره را زهره بدری زهره را

سلطان کنی بی‌بهره را شاباش ای سلطان ما

کو دیده‌ها درخورد تو تا در رسد در گرد تو

کو گوش هوش آورد تو تا بشنود برهان ما

چون دل شود احسان شمر در شکر آن شاخ شکر

نعره برآرد چاشنی از بیخ هر دندان ما

آمد ز جان بانگ دهل تا جزوها آید به کل

ریحان به ریحان گل به گل از حبس خارستان ما

***********

به مناسبت عید فطر

فضای رحمت حق

اسماعیل تقوایی

صد هزاران شکر برگو کردگار پاک را

روزه بگرفتی زدودی از دلت خاشاک را

می‌رود ماه خدا و می‌رسد عید خدا

بنده مومن در این مه سر زده افلاک را

در شب آخر روا باشد که احیایی شوی

فرصت آخر رسیده مومن چالاک را

چاک می‌گردد گریبان در وداع ماه حق

ای خدا دریاب یاران گریبان چاک را

فطره‌ات را در کناری نه، برای مستحق

کن رعایت سنت شاهنشه لولاک را

اول شوال عید فطر باشد روزه‌دار

موسم افطار باشد ترک کن امساک را

در نماز عید شرکت کن کنار مومنین

می‌دهد مزدی نکو حق صائم دل پاک را

*******

به مناسبت عید فطر

جام وحدت

عباس خوش عمل کاشانی

عید فطر آمد که ساقی عاشقان را جام داد

عاشقان تشنه را از جام وحدت کام داد

بعد چندی لب فروبستن ز اکل و شرب، دوست

سفره‌ای گسترد از احسان و بار عام داد

تا هلال ماه شوال از افق شد آشکار

ساقی از راه وفا، کام دل ناکام داد

خلعتی از تار و پود نور بر اندام جان

حضرت جانان ز لطف بیکران انعام داد

جانب میخانه بشتابید ای میخوارگان

کاین زمان پیر مغان، اصحاب را پیغام داد

حیف، رفت آن ماه و صد شکر آمد این عید سعید

دست ساقی باز می‌بوسم که ما را جام داد

لب فرو بستید از نوشیدنی گر چندگاه

از خم وحدت شما را باده گلفام داد

دست افشان، پای کوبان، جانب ساقی روید

چون که عیدی باده جانبخش آن خوشنام داد

روزه داران را ز راه مرحمت در صبح عید

ایزد جان آفرین پاداش آن ایام داد

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: