یاسمین رضوی
همه مشکلات بین زوجین به جدایی و طلاق رسمی نمیانجامد. آنها که عاقل و منطقیتر و اهل رشدند و میدانند عشق هم نیاز به مراقبت و یادگیری دارد، روز به روز آن را بیش از قبل تجربه کرده و آرامشی ماناتر را به خانواده خود هدیه میدهند. اما برخی دیگر با مشکلات کوچک و بزرگ مثل سنگریزههای توی کفش برخورد میکنند، التزامی به بیرون آوردن آن ندارند، بلکه آن را به این طرف و آن طرف میرانند و روزی میرسد که تعداد این سنگریزهها آنقدر زیاد شده که دیگر نمیتوان راهی را طی کرد. با اینحال، به دلایل مختلف حاضر به قطع رابطه و جدایی کامل و رسمی هم نیستند و ادامه میدهند اما بدون عشق، بدون رابطه، بدون صمیمیت و بدون آرامش! در اینگونه موارد اغلب ناظر بیرونی متوجه طلاق عاطفی نمیشود چرا که زوجین در محیطهای بیرون از خانه و در اجتماع روابط قابل قبول و حتی صمیمی را به نمایش میگذارند اما در تنهایی رابطهای با هم ندارند. برخی حتی سالها با هم رابطه کلامی هم برقرار نمیکنند مگر به قدر رفع نیاز روزمره. این یعنی قطع رابطه کامل، یعنی جدایی بدون ثبت در شناسنامه، یعنی زندگی بدون میل و بدون رضایت! یعنی طلاق عاطفی...
آمار طلاق عاطفی
شاید به نظر بیاید که آمار طلاق عاطفی هم مانند طلاق رسمی در سالهای اول زندگی بیشتر است. خیر! دقیقا برعکس. طلاق عاطفی معمولا در سالهای اول رخ نمیدهد. سالهای اول همچنان کشش، هیجان و علاقهها وجود دارند، اگرچه که ازدواج دچار مشکلات عمیقی باشد، همچنین در این سالها هنوز طرفین امید دارند که با گذر زمان و تلاش همسر خود را تغییر داده و او را مطابق میل و خواسته خود بسازند. طلاق عاطفی مربوط به سالهای بعدی است، یعنی بعد از پنج سال اول، زمانی که کشش و هیجان اولیه فروکش کرده و امید به تغییر همسر از بین رفته، در این حالت همسران به دلایل مختلفی به طلاق رسمی رو نیاورده و به زندگی بدون عشق و صمیمیت و حتی با تنفر ادامه میدهند.
چرا ادامه...؟
چرا همسرانی که درگیر تجربه طلاق عاطفی هستند باز هم به زندگی که به زعم ما از هم گسیخته است، ادامه میدهند. این تصمیم میتواند دلایل متفاوتی داشته باشد از جمله:
1ـ قبح طلاق رسمی و مذموم بودن آن سبب میشود که خانوادهها تمام تلاششان را بکنند که از این امر دوری کنند. درست است که طلاق رسمی هم اتفاقی است که نباید به سادگی رخ دهد و باید برای بقای زندگی تا پای جان جنگید و به این حریم مقدس احترام گذاشت و درست است که طلاق رسمی هم مشکلات شخصی و تبعات اجتماعی فراوانی در پی دارد اما گاه طلاق عاطفی سبب آسیبهای جدیتری به بنیان خانواده، فرزندان و حتی جامعه میشود.
2ـ وابستگی اقتصادی و اجتماعی: این مسئله بیشتر از جانب زنان است. زن گمان میکند در صورت جدایی توانایی تعریف یک هویت اجتماعی جدید برای خود را ندارد و از نظر اقتصادی سقوط خواهد کرد و نمیتواند زندگی شخصیاش را بچرخاند بنابراین به روابط سرد خود با همسر ادامه میدهد و حاضر به جدایی نمیشود.
3ـ ترس از تنهایی؛ طرفین با خود فکر میکنند بالأخره هر چقدر هم سرد و بیهیجان، اما باز هم به عنوان یک فرد در زندگی من حضور دارد و به اصطلاح زنانه سایهاش روی سرم است و بهتر از تنها ماندن ابدی است. ترس از تنها ماندن بعد از طلاق رسمی سبب ادامهی بدون احساس است.
4ـ امید به بهبود رابطه
5ـ ادامه دادن بهخاطر فرزندان نیز دلیلی شایع با فراوانی بالاست.
تبعات طلاق عاطفی چیست؟
آیا طلاق عاطفی تنها گریبان زوجین را گرفته و آنها را از همسر به همخانه تبدیل کرده و همه چیز در همینجا خاتمه پیدا میکند؟ خیر! طلاق عاطفی تبعات متفاوتی دارد که به آنها اشاره خواهیم کرد:
1ـ خانه سرد: خانهای که دو ستون اساسی آن یعنی پدر و مادر روابط گرم و صمیمانه خود را از دست داده باشند، فضایی خنثی و حتی فراریدهنده دارد. هیجان و کششی در میان نیست که کودکان در آن احساس شادمانی، عزت نفس داشته باشند. آنها سعی میکنند محبت را در بیرون از خانه جستجو کرده و بیشتر وقت خود را خارج از خانه بگذرانند.
2ـ خیانت: خیانت کردن یکی از تبعات طلاق عاطفی است که متأسفانه ضربه مهلکی به پیکر جامعه نیز هست.
3ـ اضطراب و افسردگی و دیگر مشکلات روحی نیز از پیامدهای طلاق عاطفی است که بیش از مردان دامن زنان را میگیرد. زنان بیش از مردان در این زمینه آسیبپذیرند. این زنان معمولا بیحوصله، دچار اضطراب و نگرانی، احساس حقارت و خرد شدن شخصیت، بیاعتماد به نفسی، احساس شکست، شکستگی و پیری زودرس و گوشهگیری میشوند.
4ـ داشتن کودکانی منزوی نتیجه طلاق عاطفی والدین است. فرزندان این خانواده با مشکلات روحی و رفتاری از قبیل اضطراب شدید، انزوا، فرار از خانه، افت تحصیلی، احساس عدم امنیت، پرخاشگری و... روبرو هستند.
اشتباهات رایج زنان
همانطور که گفتیم عشق نیاز به مراقبت و یادگیری دارد. در این میان زنها بدون توجه به تفاوتهای احساسی و فکری مردان، دست به رفتارهایی میزنند که ممکن است به سردی رابطهی زناشویی و نزدیک شدن به طلاق عاطفی بینجامد. در ادامه به چند مورد از این اشتباهات اشاره کرده ایم:
1ـ مقايسه كردن
مقایسه همسر خود با دیگران مردان؛ اين مقايسه كردن مي تواند از جنبههاي مختلفي باشد. از لحاظ اقتصادي، رابطه عاطفي، رابطه با خانواده همسر و... خانمها شايد نمي دانند كه قياس شرايط زندگي خودشان با ديگران مي تواند به همه ابعاد زندگي زناشويي آنها آسيب بزند. مقايسه كردن ضمن اينكه ذهن خود فرد را مشوش و او را از زندگي نااميد ميكند، موجب دلزدگي شوهر و ايجاد حس بيعرضگي و ناكارآمدي در او نيز ميشود. نقطه مقابل مقايسه كردن، پذيرش شرايط فردي و زندگي با اوست. اين پذيرش و واقعبيني ميتواند آرامبخش، تسكيندهنده و حتي عاملي براي ايجاد حس خوشبختي باشد.
2ـ قهر كردن
معمولا خانمها وقتي از اتفاقي دلخور ميشوند اولين سلاحي كه با آن به جنگ ميروند، قهر كردن است. گاهي پيش ميآيد كه خانمي سه يا چهار روز در حالت قهر به سر ميبرد تا همسرش به او توجه كند. اما اين واكنش غير از اينكه نشانه ضعف مهارت حل مسئله در فرد باشد، نتيجه مثبتي نخواهد داشت.
3ـ گریه کردن
شايد به راحتي گريه افتادن از ويژگيهاي مشترك بين خانمها باشد اما بروز بيش از اندازه اين ويژگي در رفتار و كردار زنان، شوهران آنها را كلافه و عصبي ميكند. خانمي كه زياد گريه ميكند و نميتواند هنگام حرف زدن، خود را كنترل كند، پيام ضعف و غيرمنطقي بودن خود را به شوهرش مخابره ميكند و حتي ممكن است در برخي از موارد، اين رفتار خانمها عادي شده و به بياهميتي شوهر نسبت به گريه آنها منجر شود.
4ـ عجله كردن در قضاوت
فقط كافي ست خانمي، يك پيامك، تماس يا به زعم خود رفتاري مشكوك از همسرش ببيند. در اين گونه شرايط خانمها خيلي خوب بلد هستند كار را به جاهاي باريك بكشانند و البته در اين ميان به هيچ وجه اجازه و فرصت توضيح دادن به همسر خود نميدهند. اين رفتار مشكوك لزوما به معني ارتباط با جنس مخالف نيست. بلكه حتي درباره رابطه همسر با خواهر و مادرش نيز صدق ميكند. عجله كردن در قضاوت از ویژگیهای رفتاری منفی است.
5ـ درد و دل كردن بيجا
متأسفانه تعداد خانمهايي كه به اشتباه از نقطهضعفها و بديهاي همسر خود با ديگران درد و دل ميكنند، كم نيست. غافل از اينكه اين رفتار هيچ سودي به حال رابطه آنها ندارد و برعكس موجب ضررهای زيادي خواهد شد.
6ـ زبانبسته بودن
خانمها خيلي وقتها از شوهران خود خواستههاي معمولي و معقولي دارند كه آنها را به زبان نميآورند. دوست دارند همسرشان خود به خود متوجه آن خواسته باشند و آنها را فراهم و رفع كنند. اين زبانبسته بودن در اغلب موارد به حساسيت بيش از حد و دلخور شدن خانم از آقا ميانجامد. براي همين مشاوران هميشه به خانمها توصيه ميكنند كه خيلي واضح و پوستكنده نيازها و تمايلات و خواستههاي خود را براي شوهرانشان بازگو كنند.
7ـ بيتوجهي بعد از بچهدار شدن
زنهايي كه خوب بلدند همه نقشهاي خود را درست بازي كنند و بين همه آنها تعادل را رعايت ميكنند اصولا زنهاي موفقتر و شادتري هستند. اما متأسفانه دستهاي از خانمها همين كه مادر ميشوند همه هم و غم خود را فداي بچهها ميكنند و از رسيدگي و توجه به همسر خود غافل ميشوند. اينگونه از خانمها انگيزه زندگي شاد و اميد به زندگي را از شوهران خود دريغ ميكنند. اين بيتوجهي به چشم مردان بسيار دردناك و غيرقابل تحمل ميآيد.
8ـ زیر سؤال بردن اقتدار مرد
مرد زنده، مرد مقتدر است. اگر قرار است خانه و خانوادهاي بر ستون اصلي آن يعني مرد خانه تكيه كند اين مرد بايد در نهايت اقتدار باشد. اينكه خانمي در جمع يا حتي در خلوت مدام اقتدار مردش را نشانه بگيرد، با او هميشه مخالفت كند و سر ناسازگاري داشته باشد و تصميمگيرنده صفر تا صد زندگي باشد بدون اينكه به نظر يا رأي شوهرش اهميت بدهد، شخصيت و اقتدار مرد زندگياش را از بين برده است. خانواده بدون مرد مقتدر مانند كشوري سست و ضعيف است كه هيچگونه دژ دفاعي در برابر بيگانگان ندارد.
9ـ شوهر، كيف پول نيست
گله و شكايت اغلب مردها اين است كه همسرانشان با ديدن قيافه آنها ياد پول و خريدها و آرزوهاي بلند بالا براي خريدهايشان و قسطها و پول كلاس بچهها و كمبودهاي آنها ميافتند! يا مدام از نقشههايشان درباره خريد و مصرف پولها حرف ميزنند و يا حسرت اوضاع اقتصادي اطرافيان خود را ميخورند و همسر خود را بابت آن نداشتهها سرزنش ميكنند. اين اشتباه رفتاري در زنها موجب ميشود كه همسرشان گمان كنند براي زنهاي خود چيزي جز كارت بانكي يا كيف پول نيستند. اينگونه مردها احساس كمبود رابطه عاطفي ميكنند و ممكن است از اين زاويه آسيبپذيري جدي پيدا كنند.