کد خبر: ۲۱۴۳
تاریخ انتشار: ۱۲ تير ۱۳۹۸ - ۱۲:۲۶
پپ
چرا جوان مؤمن و انقلابی باید نهج‌البلاغه بخواند؟
صفحه نخست » ج مثل جوان

طیبه رسول‌زادگان

حضرت آقا در توصیه‌ای به جوانان چنین فرموده‌اند: «عزیزان با نهج‌البلاغه انس پیدا کنید. نهج‌البلاغه، خیلی بیدارکننده و هوشیارکننده و خیلی قابل تدبر است. در جلسات‌تان، با نهج‌البلاغه و کلمات امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه انس پیدا کنید. اگر خدای متعال توفیق داد و یک قدم جلو رفتید، آن‌وقت با صحیفه‌سجادیه که علی‌الظاهر فقط کتاب دعاست؛ اما آن هم مثل نهج‌البلاغه، کتاب درس و کتاب حکمت و کتاب عبرت و کتاب راهنمای زندگی سعادتمندانه انسان است- انس بگیرید.»

نهج‌البلاغه در ظاهر کتابی است شامل خطبه‌ها، نامه‌ها و کلمات قصار امیرالمؤمنین علیه‌السلام که با تلاش پیگیر و مجاهدانه سید رضی‌ره به دست ما رسیده است. ولی آیا فقط همین؟ واقعا ما از زیبایی‌های نهج‌البلاغه چه می‌دانیم؟

فرار به سوی راه روشن

اولین قدم در شناخت، توجه به این نکته است که نهج‌البلاغه کلمات و جملات چه کسی است؟ همین مسأله عمقی به شناخت‌ انسان می‌دهد که حتی ذهن‌های بازیگوش هم نمی‌توانند به سادگی در برابرش مقاومت کنند. بله. در آن صورت، هیچ راه گریزی برایمان باقی نمی‌ماند جز فرار به سویش! و همین مقدمه‌ای برای انس بیشترمان با کلام بسیار نافذ امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام می‌شود.

امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام امام است و راه را نشان می‌دهد؛ فرقی هم نمی‌کند در کجا و در چه موقعیتی حضور داشته باشد؟ روی منبر و در حال خطبه باشد یا کلامش را در قالب نامه‌ به فرزندان گرامی‌اش، فرمان‌داران شهرهای مختلف یا حتی در پاسخ به افراد پر فریب و مکاری مثل معاویه، مکتوب فرموده باشد.

در تمام این‌ها، برای درس‌گیرندگان و آن‌ کسانی که اهل دقت و توجه هستند درس‌هایی نهفته. درس‌هایی از خداشناسی و جهان‌شناسی، چگونگی درک حوادث روزگار، آشنایی با تحلیل‌های درست و غلط افراد و نحوه مواجهه صحیح با رویدادهای شیرین و تلخ و نیز شیوه برخورد با انواع آدم‌ها.

و البته در پشت تمام این‌ها می‌توان به شناختی عمیق و چند لایه از شخصیت با عظمت امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام هم رسید. شخصیت شکوه‌مندی که هر کسی به اندازه ظرفیت و توان خودش قادر به درکش می‌شود و هرگز و به هیچ وسیله‌ای نمی‌توان او را آن‌چنان که شایسته‌ است شناخت؛ ولی إن‌شاالله به قدر توان‌مان می‌توانیم از وجودشان و از کلمات گهربارشان بهره‌ها ببریم و دانش و بینش‌مان اوج بگیرد.

نهج‌البلاغه‌خوانی در کنار انس با قرآن مجید ضروری است، چون راهنماست. راهنمایی از طرف امام معصوم که نگاه کل‌نگر و جزءنگر را با هم و در کنار هم داشته و با تیزبینی فوق‌العاده، مسائل را به اقتضای موقعیت تبیین فرموده است.

تبیین و توضیحی که هم به درد همان دوره و روزگار می‌خورده و هم به حال روزگاران بعدی مفید و اثربخش است. بله. کلام امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام یک چنین چیزی است. برای همین هم هست که از نهج‌البلاغه تعبیر به «دون کلام خالق» و «فوق کلام مخلوق» می‌شود.

این تعبیر به هیچ‌وجه اغراق نیست و حقیقتی است غیر قابل انکار. کافی است کسی ولو با مقادیری خرده‌شیشه، این کتاب گرانبها را ورق بزند و چند جمله‌ای را بخواند و مقداری جزئی روی کلام تأمل کند، بی‌بروبرگرد همین تعبیر از ذهنش خواهد گذشت. اگر مؤمن باشد تحسین خواهد کرد و سعی خواهد نمود بیشتر از گذشته با کلام امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام مأنوس باشد و از دریای معارفش مرواریدهای بیشتری صید کند؛ و اگر مؤمن نباشد راه دیگری در پیش خواهد گرفت. شاید خودش را به آن راه بزند و بی‌تفاوتی پیش بگیرد، شاید هم اگر خیلی کارش زار باشد سعی کند مانع گرایش مردم به نهج‌البلاغه شود؛ چون فهمیده است که نهج‌البلاغه هدایت‌گر است و محال است قلب آماده یا نیمه‌آماده‌ای با کلام پاک و مطهرش مواجه شود و اثر نپذیرد.

حقیقت این است که قرآن نور است و نهج‌البلاغه بازتاب و انعکاسی بسیار عالی از آن نور. امام علیه‌السلام را به این دلیل قرآن ناطق می‌نامند، چون دارد همه حقایق قرآن را در جامعه تبیین می‌کند. یعنی نور الهی را در بین مردم به زبان‌شان ترجمه می‌کند تا بهتر بفهمند. چرا؟ چون همه قادر به درک ابعاد عظیم نور قرآن نیستند. باز می‌پرسید: «چرا؟» چون همه در یک سطح از دانش و بینش و بصیرت قرار ندارند. و باز چرا؟ چون قشرهای مختلف مردم در جهان و حتی در هر بخش کوچکی از دنیا، به چیزهایی گرفتارند که باعث می‌شود افق دیدشان محدود شود و حقیقت را نبینند. پس امام علیه‌السلام با کلامش سدهای ذهنی مردم را می‌شکند و حق را با صدای بلند توضیح می‌دهد، تا گوشی نماند که نشنیده باقی مانده باشد و چشم‌ها بینا شوند؛ و این توضیح کاملا در جهت نور قرآن است؛ بی هیچ کم و کاست و اضافه.

نهج‌البلاغه با جوان مؤمن و انقلابی چه نسبتی دارد؟

بفرمایید چه نسبتی ندارد؟! در حقیقت نهج‌البلاغه بعد از قرآن مجید، دقیقا همان چیزی است که یک جوان از نوع مؤمن و انقلابی‌اش به آن نیازمند است. چرا؟ چون جوان مؤمن و انقلابی ویژگی‌هایی دارد که با گنج‌های نهفته در سطر سطر نهج‌البلاغه نسبت مستقیم دارد.

اجازه بدهید پله پله جلو برویم: جوان موجودی است پاک با قلبی آماده که سال‌هاست از بازیگوشی‌های کودکی فاصله گرفته، دوره پر از تلاطم و سردرگمی نوجوانی را پشت سر گذاشته و هنوز تا رسیدن به دنیای پر از سکون و کم‌تحرک پیری فاصله زیادی دارد. پس طبیعتا انسانی است با نشاط و با طراوت و با قابلیت شکوفایی استعدادهای ذاتی و همچنین قلبی آماده برای کاشته شدن هر گونه بذری در آن.

حالا اگر چنین کسی، گرایش به ایمان داشته باشد و در این گرایش هم مصمم باشد، مسلما برای تربیت شدن آماده‌تر است. و البته که یک جوان مؤمن، خواه ناخواه به سمت انقلابی بودن هم کشیده خواهد شد. به این دلیل روشن که ایمان و انقلابی بودن با هم هستند و هر کدام بدون دیگری دچار نقص است.

حالا که یک چنین موجود آماده‌ای وجود دارد و در درون خودش هم عطش به دانستن و پیدا کردن راه را شدیدا احساس می‌کند، آیا نباید استادی مؤمن و انقلابی داشته باشد تا او را به همان راهی ببرد که خودش رفته و از چم و خمش آگاهی کامل دارد؟!

استادی که به همه فنون روان‌شناسی، علوم اجتماعی، مردم‌شناسی، اصول مدیریت خرد و کلان و راهبردی، برنامه‌ریزی استراتژیک، علوم سیاسی و روش مدیریت حوادث پیش‌بینی‌نشده، اصول رزم در میدان نبرد و بسیار چیزهای دیگر تسلط کامل دارد و همه این‌ها را با ایمان و رعایت عدالت و در نظر گرفتن تقوا به انجام می‌رساند. و در عین حال، در رفتار و کردار و گفتارش چنان ظرافت‌های ایمانی و عمیق خداشناسی دیده می‌شود که آدم فکر می‌کند با یک عارف و زاهد تمام‌عیاری رو به رو است که هیچ‌وقت تجربه حضور در میدان‌های پر آشوب جنگ را نداشته و فقط در گوشه‌ای نشسته و به تفکر در اسرار آفرینش مشغول بوده.

از چنین استادی چقدر می‌شود آموخت؟ استادی در نهایت ایمان که انقلابی بودن با گوشت و خونش آمیخته و بارها اثباتش فرموده.

سَلونی قَبلَ أن تَفقَدونی

«از من بپرسید پیش از آن‌که مرا از دست بدهید»

عمرها، خیلی زود به سر می‌رسد ولی در همین فرصت هفتاد، هشتاد، نود و حتی صدساله خیلی کارها می‌شود کرد، پیش از آن‌که ضعف بینایی، کم‌حافظه شدن، کم‌توانی ذهنی و کم‌حوصلگی در کنار ناتوانی‌های دیگر، گریبان‌گیر بعضی‌ها شود.

درست است که اواخر عمر، شروع به خواندن نهج‌البلاغه کردن، بیهوده نیست و نورش باعث هدایت قلب آماده می‌شود؛ ولی آیا بهتر نیست که پیش از طی راهی که امروزه حداکثر و در بهترین حالتش صد و بیست سال به نظر می‌رسد، به گنجینه دانش‌های نهج‌البلاغه مجهز باشیم؟! در آن صورت شاید خیلی از راه‌ها را از ابتدا نرویم که بعدش با دیدن عواقبش بخواهیم پشیمان شویم و بزنیم دنده عقب تا دوباره به آن دوراهی چند کیلومتر قبل‌تر برسیم! و چه بسا حتی از همان جوانی و اوج انرژی وارد راه‌هایی شویم که رسیدن به مقصد مورد نظرمان در آن، کوتاه‌تر باشد؛ چون قبلش آدرس را از راه‌شناسی زبده و کاربلد پرسیده‌ایم.

باور بفرمایید هنوز هم که هنوز است و بعد از حدود چهارده قرن، جمله «سَلونی قَبلَ أن تَفقَدونی» امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام آتش به دل‌ها می‌زند. و چه افسوس‌ها که اندیشمندان و حتی آدم‌های ساده‌تری مثل خود ما، می‌خورند که چرا از حضرت سوال نشد و وقت‌ها به بیهودگی گذشت و دری که رو به شهر علم باز می‌شد شاید فقط به قدر دانه ارزنی باز شد.

به گمانم، من و شما، این افسوس را در صورتی مجازیم بخوریم که از دریای نهج‌البلاغه مدام در حال سیراب شدن باشیم و همچنانی که جرج جرداق مسیحی، دویست بار نهج‌البلاغه را خوانده بود و شیفته شخصیت امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام شده بود، ما هم با بند بند و سطر سطر و کلمه به کلمه نهج‌البلاغه مأنوس باشیم.

خواندن و انس با نهج‌البلاغه وظیفه ماست. قطعا حکمتی بوده که به دست‌مان رسیده، پس باید قدرش را بدانیم. در غیر این‌صورت چه فرقی با آن کسانی خواهیم داشت که چهارده قرن پیش، چشم در چشم امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام و در محضر ایشان نشسته بودند و نه سوال چندانی پرسیدند و نه استفاده‌ قابل عرضی کردند تا این‌که حضرت از میان‌شان پر کشید؟!

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: