کد خبر: ۲۰۳۶
تاریخ انتشار: ۰۵ تير ۱۳۹۸ - ۱۶:۴۳
پپ
گفتگوی صمیمانه با «زهرا مهروان فر»؛ بانوی تازه مسلمان آلمانی
صفحه نخست » گفتگو

فاطمه اقوامی

هر چه می‌گشتم بیشتر ناامید می‌شدم... به هر کجا که فکرم می‌رسید گشتم... حتی آن به مکان‌هایی که براساس عقل و منطق امکان نداشت آنجا باشد هم نگاه انداختم اما هیچ اثری از آن نبود که نبود... انگار که تکه‌یخی بوده و آب شده و در زمین فرور رفته است... خلاصه سه روز تمام تمام فکر و ذهنم را درگیر خود کرده بود تا آنکه بالأخره از لابه‌لای وسایل سر و کله‌اش پیدا شد... اما حالا که این انگشتر یادگاری را یافتم فکرم بیش از قبل مشغول شده است... به این فکر می‌کنم که ما انسان‌ها چقدر گمشده ارزشمندتر از این انگشتر در زندگی داریم و اصلا حواسمان به آن نیست... اصلا آن‌ها را به طور کل به دست فراموشی سپرده‌ایم و زحمتی هم به خودمان نمی‌دهیم که برای پیدا کردن‌شان تلاشی کنیم... البته نه اینکه همه ما اینطور باشیم... هستند کسانی که با یک اشاره کوچک درمی‌یابند که باید به دنبال چه بگردند، آن وقت دست به کار شده، آستین همت بالا می‌زنند، حتی رنج سفر بر خود تحمیل می‌کنند تا آن گمشده ارزشمند را بیایند... گمشده‌ای با پیدا شدنش شما را تا اوج آسمان پرواز می‌دهد... درست مثل «زهرا مهروان فر» که این هفته مهمان مجله ماست... بانوی تازه مسلمانی از کشور آلمان که قرار است قصه یافتن گمشده‌اش را برایمان روایت کند. برای شنیدن قصه او با ما همراه باشید.

اهل کدام کشور هستید؟‌

من در شهر افورت آلمان به دنیا آمدم و در همان جا هم بزرگ شدم. در کودکی پدرم را از دست دادم و مادرم با فرد دیگری ازدواج کرد. یک خواهر کوچک هم دارم که در حال حاضر در مقطع دبیرستان تحصیل می‌کند. حدود دو سال پیش برای تحصیل در رشته معارف اسلامی به ایران آمدم.

مردم آلمان چطور مردمی هستند و خصلت و خصوصیت بارز رفتاری آن‌ها چیست؟

در همه جای دنیا و در همه کشورها، انسان‌های خوب و بد در کنار هم هستند یعنی هم افراد خوب وجود دارند و هم افرادی که دارای رفتار و اخلاق خوبی نیستند. کشور آلمان هم از این قاعده مستثنی نیست. اما اگر بخواهم یک خصوصیت بارز آن‌ها را معرفی کنم باید به این مسأله اشاره کنم که آن‌ها معمولا حالتی جدی دارند و برای ساعت و وقت اهمیت فوق‌العاده‌ای قائل هستند. هم‌چنین تحصیل و شغل هم برای آن‌ها بسیار مهم است و اگر فردی تحصیلات بالایی نداشته باشد در جامعه آلمان جایگاه مناسبی نخواهد داشت و دیگران به او اهمیتی نمی‌دهند.

این شغل و تحصیل برای آلمانی‌ها خیلی مهم است و حتی از مقوله‌ای مثل خانواده ارزشمندترست. در جامعه آلمان برعکس ایران خانواده اهمیت چندانی ندارد و خبری از روابط صمیمانه بین والدین و فرزندان و دیگر اعضای خانواده نیست.

قبل از آشنایی با اسلام چه دینی داشتید و چه کمبودی در آن احساس کردید که باعث شد به سراغ دین دیگری بروید؟

من و خانواده‌ام مسیحی بودیم. در تعالیم مسیحیت مطالبی می‌خواندم که برایم سؤالات مختلفی ایجاد می‌کرد و من جوابی برای آن‌ها پیدا نمی‌کردم. مثلا در انجیل می‌خواندم که عیسی‌علیه‌السلام هم خداست و هم پسر خداست و هم روح مقدس. همیشه برایم سؤال بود اگر حضرت عیسی‌علیه‌السلام خدا است چرا هیچ وقت در سخنانش خودش را خدا معرفی نمی‌کند؟! اگر خودش خداوند است چرا عبادت خدا را می‌کند؟! چرا این مسأله در عهد قدیم مطرح نشده و نیامده که آفرینش به دست اوست. این یک پرسش بزرگ در ذهنم بود که مسیحیان هیچ وقت نتوانستند پاسخ آن را به من بگویند و مرا مجاب کنند. غیر از این موارد دیگری هم بود مثلا در یکی از آیات انجیل آمده است که از نسل حضرت اسماعیل‌علیه‌السلام 12 رهبر خواهند آمد. مسیحیان در تفسیر این آیه می‌گویند منظور از این 12 رهبر، 12 قوم اسرائیل هستند اما اگر دقت کنیم متوجه می‌شویم که 12 قوم اسرائیل از نسل حضرت اسحاق‌علیه‌السلام هستند نه از نسل حضرت اسماعیل‌علیه‌السلام. پس این سؤال مطرح می‌شد که این 12 رهبر از نسل حضرت اسماعیل چه کسانی هستند؟! جواب این مسائل و چندین آیه دیگر را هر چه گشتم نتوانستم در انجیل پیدا کنم. کسی هم در مسیحیت نتوانست به من در این زمینه پاسخ مناسبی بدهد. به خاطر همین من به عقایدی که در دین مسحیت مطرح می‌شد شک زیادی داشتم. کسی هم که در قلبش باور نداشته باشد که حضرت عیسی‌علیه‌السلام پدر، پسر و روح‌القدس است نمی‌تواند مسیحی باشد و من واقعا در قلبم نمی‌توانستم این مسأله را قبول کنم.

اولین بار چه زمانی و در کجا اسم اسلام را شنیدید؟

اولین بار در مدرسه‌مان اسم اسلام به گوشم خورد. در یکی از کلاس‌ها درباره دین‌های مختلف مطالبی را می‌خواندیم. در یکی از جلسات معلم‌مان درباره دین اسلام کمی حرف زد، برایمان چند سوره کوچک از قرآن خواند، از زندگی پیامبر اسلام حضرت محمد‌صلی‌الله‌علیه‌وآله مطالبی گفت، نماز خواندن مسلمانان را به ما نمایش داد و اصول دین اسلام را بر طبق نظر اهل سنت برایمان توضیح داد.من وقتی آن حرف‌ها را شنیدم دلم می‌خواست بیشتر یاد بگیرم، دلم می‌خواست قرآن را بخوانم و آن را بفهمم و بدانم چیزهایی که درباره آن که شنیدم واقعیت دارد یا نه ولی خب آن موقع امکانش برایم فراهم نبود.

و نهایتا چطور دین اسلام را پذیرفتید؟

وقتی 17 سالم بود، جوانان مسجد اهل سنت شهرمان تصمیم گرفته بودند در مناسبتی به مردم قرآن به زبان آلمانی هدیه بدهند. من هم چون خیلی دوست داشتم درباره اسلام بدانم و قرآن را بخوانم، یک جلد از آن قرآن‌ها را گرفتم. مادرم وقتی فهمیدند خیلی نگران شدند و به من گفتند لطفا قرآن را با انجیل جابجا نکن. من هم در جواب گفتم: نگران نباشید، من نمی‌خواهم کار بدی انجام بدهم فقط می‌خواهم در مورد اسلام اطلاعات به دست بیاورم، قرآن هم کتاب آسمانی آ‌ن‌هاست و به خاطر همین می‌خواهم آن را مطالعه کنم. من قرآن را به زبان آلمانی خواندم و به نظرم آن‌ چیزی که در قرآن درباره حضرت عیسی‌علیه‌السلام نوشته شده بود بسیار عاقلانه و منطقی آمد. مطالب دیگر هم همین‌طور بود مثل آیاتی که در آن درباره آفرینش صحبت شده بود. خلاصه با خواندن قرآن به واقعیت دین اسلام پی بردم و دیگر نمی‌توانستم حرف‌های بدی که درباره اسلام زده می‌شد باور کنم. کم‌کم هم با مسلمانان مسجد اهل سنت دوست شدم و به آنجا رفتم و با روحانی مسجد حرف زدم و در نهایت تصمیم گرفتم دین اسلام را بپذیرم که در 28 مارس 2015 این اتفاق افتاد و من مسلمان شدم.

موقع گفتن شهادتین و ورود به اسلام چه حس و حالی داشتید؟

برای ورود به اسلام به همان مسجد رفتم و شهادتین را گفتم. آن لحظه احساس خیلی خوبی داشتم. احساس آرامش می‌کردم. احساس می‌کردم دیگر به هیچ چیز و هیچ کس نیاز ندارم و هرچی دارم، یعنی ایمان به خدا، برای من کافی است. روحانی آن‌جا به من یک کتاب درباره نماز دادند و به من گفتند نماز در دین اسلام خیلی مهم است و هر کسی مسلمان می‌شود با این عمل انجام وظایفش را شروع می‌کند. نماز را یاد گرفتم و آن را انجام می‌دادم ولی این برای من کافی نبود. وقتی با اسلام آشنا شدم دلم می‌خواست بیشتر بدانم. من با شهادتین گفته بودم مسلمانم، می‌دانستم که همه مسلمانان با هم خواهر و برادر هستند اما دوست داشتم بدانم کدام مذهب راه درست‌تری را نشان می‌دهد.

شما ابتدا با توجه به آموزه‌های اهل سنت دین اسلام را پذیرفتید، چطور شد که به سمت مذهب تشیع گرایش پیدا کردید؟‌

اولین بار از مسلمانان اهل سنت آلمان درباره درباره مذهب تشیع شنیدم. آن‌ها به ما می‌گفتند با شیعیان دوست نشوید و درباره آن‌ها تحقیق نکنید. آن‌ها اصلا مسلمان نیستند ولی من حرف آن‌ها را باور نمی‌کردم چون در سایت‌ها خوانده بودم که آن‌ها هم مسلمان هستند و ‌حرف‌های آن‌ها برای من کافی نبود. من در حدیثی خوانده بودم «در آخرالزمان هفتاد و دو مذهب خواهند بود، یکی می‌رود سمت بهشت و بقیه می‌روند به سوی جهنم.» به خاطر همین دلم می‌خواست تحقیق کنم و ببینم فرق بین شیعه و سنی چیست؟ در پاسخ به این سؤالم به من گفتند فرق اصلی‌شان در جانشینی پیامبر‌صلی‌الله‌علیه‌وآله است و البته در برخی احکام و مسائل دیگر هم با هم تفاوت‌هایی دارند. این جواب‌ها برای من کافی نبود و به سراغ تاریخ رفتم و فهمیدم بسیاری از مذاهب به خاطر قدرت طلبی و دنیاطلبی برخی ایجاد شده. یکی از مسائل مهمی که باعث شد من شیعه را قبول کنم آیه‌ای مربوط به وضو در قرآن بود. من دیدم اهل سنت و شیعیان دقیقا از همین آیه برای احکام وضوی خود استفاده می‌کنند ولی درعمل وضوی آن‌ها با هم متفاوت است و این مسأله سؤالی اساسی در ذهن من ایجاد کرد که چرا وضو شیعیان و اهل سنت با هم متفاوت است. دنبال جوابم سؤالم رفتم و از افراد مختلفی از جمله علمای شیعه پرس و جو کردم که ماجرای این تفاوت چیست. آن‌ها به من گفتند اصل وضو همین است که ما به آن عمل می‌کنیم و متأسفانه در مذاهب دیگر چیزی به آن اضافه کرده‌اند. من به تحقیقاتم ادامه دادم و دیدم آن‌ها درست می‌گویند، به خاطر همین شیوه وضویم را تغییر دادم ولی باز هم این‌ برای من کفایت نمی‌‌کرد و من می‌خواستم راه درست را پیدا کنم. در قرآن آمده است که ما باید به تورات و انجیل و زبور ایمان داشته باشیم به خاطر همین دوباره آن‌ها مطالعه کردم اما آن چیزی که دنبالش بودم را در دین یهود، مسیحیت و مذهب اهل سنت نیافتم و فقط در شیعه 12 امامی آن را پیدا کردم و به همین خاطر تصمیم گرفتم شیعه شوم.

چرا بعد از اسلام آوردن نام زهرا را برای خود انتخاب کردید؟

نام زهرا را برای خودم انتخاب کردم چون این اسم نه فقط اسم زیبای بانوی بزرگ اسلام است بلکه داشتن این نام ثواب بسیار زیادی هم دارد.

وقتی برای اولین بار با حجاب وارد جامعه شدید چه حسی داشتید؟

حجاب به نظرم خیلی مسأله مفیدی آمد. وقتی حجاب را انتخاب کردم مردی مزاحم من نمی شد و به من نگاه بد نمی‌کرد. این مسئله خیلی به من آرامش می‌دهد.

واکنش خانواده در برابر تصمیم شما برای تغییر دین‌تان چه بود؟

خانواده من و مخصوصا مادرم زیاد موافق این کار من نبودند و با من مخالفت کردند شاید دلیل اصلی مخالفت آن‌ها تبلیغاتی بود که در اروپا در مورد مسلمانان وجود دارد. آن‌ها فکر می‌کردند من هم به داعش می‌پیوندم و رفتارم مثل آن‌ها می‌شود ولی وقتی دیدند که رفتارم مانند داعش و وهابی‌ها نیست کم‌کم قلب‌شان آرام شد و الان هم دیگر مثل قدیم فکر نمی‌کنند.

چه زمانی تصمیم گرفتید به ایران بیایید؟‌

تقریبا یک سال و هفت ماه پیش بود که تصمیم گرفتم برای خواندن دروس معارف اسلامی به ایران بیایم. خیلی جالب بود وقتی من این تصمیم را گرفتم دولت آلمان پول واریزی من را قطع کرد. آن زمان من فقط 60 یورو داشتم و این مقدار اصلا برای تهیه بلیط هواپیما و خرج و مخارج یک سفر خارجی کافی نبود اما به خدا توکل کردم و دست به کار شدم. همه کارها مثل تهیه پاسپورت و دریافت ویزا و بقیه کارها را انجام ‌دادم و در کمال ناباوری دیدم همه کارها درست می‌شود و از جاهایی که فکرش را نمی کردم به من پول هایی رسید و از مقدار پول من هم چیزی کم نشد و همه این‌ها کار خداوند بود که خیلی به من کمک کرد تا من بتوانم به هدفم برسم.

در این مدتی که در ایران زندگی می‌کنید، نظرتان درباره مردم ایران چیست؟

در این مدت که با مردم ایران آشنا شدم دریافتم آن‌ها بسیار مهربان و مهمان‌نواز هستند و به همدیگر اهمیت می دهند و اگر اتفاقی در جایی بیفتد خیلی به هم کمک می‌کنند حتی اگر آن فرد غریبه باشد و او را نشناسند.

یک نکته مثبتی که در ایران وجود دارد این است که همه حجاب می پوشند و داشتن حجاب و عمل کردن به دستورات خدا در این جا خیلی شرایط راحت تری دارد. در بسیاری از کشور های دیگر عمل به بعضی احکام الهی سخت است. البته دوست دارم خانم های ایرانی حجابشان بهتر شود تا خانواده که یکی از بالاترین نعمت های دنیاست گرمی خود را از دست ندهد. واقعا بعضی ایرانی ها خبر ندارند که چقدر خانواده خوب و مهم است.

اما مطلبی که در ایران خیلی باید مورد توجه قرار بگیرد و درباره آن کار شود استفاده مردم از تولیدات کشور خودشان است چون با این کار ایران پیشرفت می‌کند و روزی می‌رسد که دیگر به وسایل خارجی نیازی نیست. هر چه ایران قوی تر و پیشرفته تر بشود طبیعتا مردم دنیا دروغ های کمتری در مورد ایران قبول خواهند کرد.

بودنتان در ایران چقدر در شناخت‌تان از اسلام تأثیر داشت؟

وقتی به ایران آمدم اطلاعات بسیار خوبی درباره اسلام و ایران به دست آوردم و فهمیدم خیلی از مطالبی که قبلا درباره مسلمانان و ایرانی‌ها شنیدم اشتباه است و آن‌ها فقط با مطالب اشتباه مردم را از ایران می‌ترسانند.

نگرش منفی کشورهای غربی نسبت به مردم ایران به چه علت است؟‌

این دید منفی نسبت به ایران به نظر به دو دلیل به وجود آمده است؛ دلیل اول این که کشورهای غربی مثل آلمان از انقلاب ایران خوششان نمی‌آید و درباره آن تبلیغات منفی می‌کنند فکر می‌کنم اکثر حاکمان غربی می دانند که اگر انقلاب اسلامی را آزاد بگذارند می‌تواند خیلی زود در دنیا پخش شود و منابع قدرت و ثروت آنان را به خطر بیندازد. دلیل دوم هم برمی‌گردد به رفتار و تفکرات برخی از ایرانی‌ها که به خارج سفر می‌کنند. آن‌ها فکر می‌کنند وقتی می‌روند به کشورهای دیگر می‌توانند به امکانات مالی زیادی برسند و و خوش‌گذرانی کنند، رفتار و حرف‌های آن‌ها در کشورهای خارجی باعث به وجود آمدن برخی تفکرات منفی شده نسبت به ایران شده است.

نظرتان درباره انقلاب اسلامی ایران و شخصیتی مانند امام خمینی‌ره چیست؟

من تا قبل از اینکه به ایران بیایم فقط می‌دانستم امام خمینی‌ره یک شخصیت بزرگ هستند و مردم ایران را از ظلم آزاد کردند و به آن‌ها کمک کردند در امنیت زندگی کنند. اما حالا به نظرم انقلاب اسلامی ادامه انقلاب امام حسین‌علیه‌السلام است و ان‌شاءالله شروع و یاری دهنده انقلاب امام زمان‌عجل‌الله‌تعالی‌ خواهد بود. ما نباید بگذاریم این انقلاب از مسیر خودش خارج شود، باید کاری کنیم که فرزندان‌مان عاشقانه راه انقلاب را ادامه بدهند.

چطور با همسرتان آشنا شدید؟

من قبل از اینکه به ایران بیایم با همسرم در یک گروه مسلمانان آشنا شدم که ایشان برای آشنایی بیشتر من با اسلام و مسلمانان خیلی کمک کردند. مطالب مهمی را به من یاد می‌دادند. وقتی بیشتر با او آشنا شدم، مطرح کردم که دوست دارم با فردی ازدواج کنم که به مسائل دینی اهمیت زیادی بدهد، به من و حتی خانواده‌ام که هم دین من نیستند احترام بگذارد، مرا دوست داشته باشد، به من کمک کند که بتوانم به سمت خدا حرکت کنم و مرا به بهشت ببرد. زمانی برای تحصیل به ایران آمدم فرصت شد که بیشتر با او آشنا شوم. درباره ازدواج تحقیق کردیم، ایشان از امام رضا‌علیه‌السلام کمک گرفتند. و بعد از تحقیقات تصمیم نهایی را گرفتیم و چند ماه پیش ازدواج کردیم.

با کدام یک از ائمه ارتباط نزدیک‌تری دارید؟

امام رضا‌علیه‌السلام. چون وقتی در آلمان بودم یک‌بار که مشکلی برایم پیش آمد و نزدیک بود ناامید شوم، در اینترنت یکی از شبکه‌ها حرم مطهر امام رضا‌علیه‌السلام را نشان داد. همان موقع احساس کردم امام رضا علیه‌السلام نزدیک و کنار من است. بعد از آن هم این حس و حال ادامه داشت و هر جا باشم احساس می‌کنم امام رضا علیه‌السلام در کنار من است و مثل پدری مهربان به من کمک می‌کند. وقتی هم که به حرم ایشان می‌روم احساس می‌کنم خانه خودم است.

به نظرتان در حال حاضر اسلام در کشورهای غربی جایگاه خوبی دارد؟

در چند سال پیش پیشرفت های خوبی پیدا شده و به نظر من هنوز برای رسیدن به نقطه ایده‌آل در این زمینه فاصله داریم و باید روحانیون و شیعیان بیدار شوند. روحانیون باید با زبان‌های مختلف خارجی آشنایی پیدا کرده و اسلام واقعی را تبلیغ کنند تا ان‌شا‌ءالله مردم را آگاه شوند.

به نظرتان بهترین راه تبلیغ اسلام چیست؟

از طریق رفتار. وقتی مردم کشورهای مختلف رفتار و اعمال وهابی‌ها را می‌بینند از اسلام بدشان می‌آید ولی وقتی ما خودمان را بسازیم و رفتار درست و خوب اسلامی ما را ببینند کم‌کم دلشان به سمت اسلام متمایل می‌شود. من واقعا دوست دارم ایران از هر لحاظ پیشرفت کند و به اسلام بیشتر عمل کند تا مردم دنیا ببینند که اسلام این توانایی را دارد که بهترین شرایط را برای زندگی خوب و سعادتمندانه فراهم کند.

به نظر شما مهم‌ترین وظیفه یک زن مسلمان چیست؟

به نظر من یک زن مسلمان باید تقوا و حجاب کامل داشته باشد و نباید زیاد بین مردان حضور داشته باشد و تلاش کند به تمامی دستوراتی که خداوند به او داده، به درستی عمل کند.

بزرگ‌ترین آرزویتان چیست؟

بزرگ‌ترین آرزوی من این است که دروغ‌ها در کشورهای غربی به خصوص آلمان تمام شود و مردم بتوانند به حقیقت دست پیدا کنند.

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: