فاضل نظری
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جاده سه شنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید، ذره بین به تماشای من گرفت
آن گاه آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از شیشهها گذشت
بیتابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب؟ هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم... شروع شد
دفتر دوم
سرور شعبان
دفترم واژه به واژه چشمهای از نور شد
تا که نامت در میان قلب آن منظور شد
نامتان آمد دل غمدیدهام مسرور شد
بزم شادیمان به امید وصالت جور شد
مرتضی و مصطفی از روی پاکت منجلی
ذکر دل امشب به عشقت یا محمد یا علی
موج گیسوی تو دل از موج دریا برده است
نور رخسار تو دل از ماه شبها برده است
خال روی تو دل از نوح و مسیحا برده است
قد و بالایت دل از صد قد رعنا برده است
نور رویت جلوهگر در آسمان و نه فلک
میچکد از گوشه ابروی تو حور و ملک
با نگاه مهربانت قطره دریا میشود
واله و مجنون رویت قلب لیلا میشود
از شمیم روی تو گلزار، صحرا میشود
با ظهور تو هویدا قبر زهرا میشود
بر تمام انبیا و اولیا رهبر تویی
آینه بر چهره عباس آبآور تویی
از رخت گردیده ساطع جلوههای دلبری
همچو زهرا بر همه جان دو عالم کوثری
وارث دین خدا و ذوالفقار حیدری
مهدی صاحب زمانی و شفیع محشری
دل ز نرجس نه که یک دل بلکه صد دل میبری
بر قد و بالای تو نازد امام عسگری
در تمام زندگی با قلب ما همراه تو
از تمام رمز و راز عالمی آگاه تو
مصحف قرآن تو و تالی کتاب الله تو
رهبر و فرمانده و میر و امیر و شاه تو
کل عالم ریزهخوار سفره احسان تو
دست یک عالم دخیل گوشه دامان تو
با نگاهت پر بگیرد مرغ دل تا آسمان
کاش یابم از مکان خیمه سبزت نشان
هر دم از عشق رخت ای مهدی صاحب زمان
بوسه میگیرد لبم از خاک پاک جمکران
ای قرار سینههای بیقرار ما بیا
با نگاهی روزی ما کن شبی را کربلا
قاسم نعمتی
دفتر سوم
شوق رسیدن خوش است
دل را ز بیخودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان
بانگ جرس ز شوق به منزل رسیدن است
دستم نمیرسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکر، گریبان دریدن است
شامم سیهتر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است
سوی تو ای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است
بگرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو
هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمیکنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است
امام خامنهای
دفتر چهارم
ولادت حضرت علی اکبرعلیهالسلام
مجنون پسر عشق
ما را سرشتهاند عليوارمان كند
حتي نوشته تشنه ديدارمان كند
اصلا خدا به روي من و تو حساب كرد
وقتي كه خواست بردهي بازارمان كند
شايد كه در خريد بزرگي شويم يا
شايد نسيم آيد و بيدارمان كند
اما كسي نيامد و مارا نخواست كس
دستي نبود تا كه سبك بارمان كند
بوديم نا اميد كه ما را ميان خلق
چشمي نميخريد كه بيمارمان كند
اما رسيد حضرت ارباب زادهاي
آمد كه تا هميشه گرفتارمان كند
ما را خريد و خادم اين خانواده كرد
تا بيشتر ز پيش بدهكارمان كند
پروانهايم و قسمت اين خانوادهايم
شاهيم و چاكران همين شاهزادهايم
دست حسين ميدهي امشب بهانه را
بابا بگو كه ذوق كشد اهل خانه را
بابا بگو كه عشق كند وقت گفتند
لب غنچه كن كه بوسه زند اين جوانه را
يا حق بده به حيرت جبريل بعد از اين
يا كه بگير چهرهي پيغمبرانه را
با تو خدا چه ريخت و پاشي نموده است
حالا گدا نمانده است بگيرد اعانه را
انگار تو حسيني و زينب چو فاطمه
وقتي كه ميكشد سر گيسوت شانه را
اُمالبنين به گرد سرت چرخ ميزند
آورده است آتش و اسپند دانه را
بيرون ميا كه راه تو بن بست ميشود
گم ميكند نگاه همه راه خانه را
دوش حسين روي تو بوسيدنيتر است
با اين پسر جمال پدر ديدنيتر است
بر پا شده ست محشري از احترامها
وقت اذان توست و ختم كلامها
ميچسبد آن نماز كه باشي مؤذنش
وقتش رسيده دل ببري از امامها
تنها مؤذن سه امام، ايستادهاند
يعني شروع توست شروع قيامها
وقتي سلام گرم نماز تو ميرسد
ميآيد از خدا عليكالسلامها
با تلخیص از شاعر ناشناس
دفتر پنجم
طلوع سحر در پاکی
بر مَقدمت تغزل شيوا ترانه ريخت
شوريدهوار صد غزل عاشقانه ريخت
دست نسيم بر سر راه عبورتان
باراني از شكوفه سيب و جوانه ريخت
شب گيسوان تيره و آشفته حال را
با شانه طلوع سحر؛ روي شانه ريخت
آيينه از نگاه اهورايي شما
صد تكه شد، به پاي شما خاضعانه ريخت
تنديس حُسن يوسف مصري شكسته شد
با آذرخش خندهتان صادقانه ريخت
ميلادتان به قافيه احساس ميدهد
ابيات شعر عطر گل ياس ميدهد
یوسفترين خَلقي و احمد شمايلي
زهرا صفات هستي و حيدر خصائلي
چشمانتان دليل توالي جز و مد
مهتاب پرفروغ تمام سواحلي
از خانواده كرمي اي بزرگوار
باني خير سفره فضل محافلي
آوازهات رسيده به دروازهاي چين
گنجينه سترگ و عظيم فضائلي
شاگرد درس رزم علمدار كربلا
جنگاور بدون رقيب قبائلي
اي دومين قمر رخ ايل ابوتراب
تصويري از شجاعت عباس بين قاب
اربابزاده هستي و مهتاب زادهاي
در بارگاه سلطنتي شاه زادهاي
سرو بلند باغ اميد عشيرهاي
بر قله غرور حسين ايستادهاي
اي تك سوار صاعقهپوش مسير عشق
در انتهاي دورترين جاي جادهاي
آيينه تجلي اوصاف حيدري
تو صخره شهامت و كوه ارادهاي
وحید قاسمی
ستون دوبیتیها
***
یوسف ز تماشای تو دل باخته است
جبریل زحُسنت عَلَم افراخته است
نرگس چو نظر کرد به تو دید رخُت
از بوسه عسکری گُل انداخته است
سید هاشم وفایی
***
دل شد ز غم هجر تو یک دریا غم
روزیِ من امروز غم و فردا غم
یک سال دگر گذشت از غیبت تو
باید چه کنم جشن بگیرم یا غم
مجتبی شجاع
***
از عـصـر قـدیم با تو عهدی دارم
وز نام شما به کام شهدی دارم
ایام ولادتت امام حاضر
بـر لب شب وروز ذکر مهدیعجلاللهتعالی دارم
مهدی صفییاری
***
عید است و صبا مشک فشان میآید
آرام دل و جان جهان میآید
ای دل به تماشای گل باغ حسن
برخیز که صاحبالزمان میآید
اصغر چرمی