ریحانه اطیابی
این روزها دوباره نسیم خوش بهاری وزیدن گرفته و صدای پای بهار به گوش میرسد... شکوفهها لابهلای شاخ و برگ درختان خودنمایی میکند و حس و حال شهر حسابی تغییر کرده است... بهار با کولهباری سرشار از طروات و تازگی بزودی از راه میرسد و سال جدیدی در تقویم زندگی ما آغاز میشود... و البته این اتفاق فقط مختص زندگی روزمره و دنیای اطراف ما نیست اگر خوب و دقیق به دور و برمان نگاه کنیم خیلی زود درمییابیم که این رفت و آمد فصول میتواند و عوض شدن حال و روز میتواند در وجود آدمی و در دنیای دل او جریان داشته باشد... درست مثل مثل فصل بهاری که چند سال پیش باعث شد شکوفه هدایت در وجود «سوزان ابری» آمریکایی جوانه بزند و حال و هوای زندگیاش را دگرگون سازد... در آستانه بهار 97 پای صحبتهای او نشستیم تا برایمان از روزهای بهاری زندگیاش سخن بگوید.
دوست ندارم مرا با نام خارجیام بشناسند
اسم اسلامی من صدیقه جمیله الفرقان است. دوست ندارم خودم را با اسمی که والدینم روی من گذاشتند معرفی کنم چون افراد ذهنشان به سمت آن میرود در حالی که این اسم متعلق به حضرت زهراسلاماللهعلیها است و دل و قلب من پر از عشق به این بانوست و دلم میخواهد مرا به این نام بخوانند. این بانوی بزرگ الگویی نه فقط برای زنان بلکه الگویی برای تمام بشریت هستند.
دلم میخواست بدانم این محمد کیست
من در یک خانواده دیندار کاتولیک به دنیا آمدم. خاله من پرستار چند فرزند یک خانواده بود. وقتی والدینشان میخواستند سرکار بروند فرزندانشان را به خانه ما میآورند تا خالهام از آنها مراقبت کند. هر روز صبح مادر آن فرزندان غذا آماده میکرد و به خالهام میگفت این بچهها فقط باید از این غذا بخورند و حق ندارند از غذای شما استفاده کنند. یک بار پدر آن بچهها وقتی میخواست حقوق ماهیانه خاله را به او بپردازد، به همه ما گفت یک لحظه در اتاق جمع شوید، من باید حرفی به شما بزنم. من که آن موقع سن کمی داشتم کنار مادرم روی مبل نشستم تا ببینیم او چه میخواهد بگوید. آن مرد راه میرفت و میگفت: پیغام محمد بسیار مهم بود... همین چمله را از حرفهای او به خاطر دارم. تا این نام را آوردم من رو به مادرم کردم و گفتم: مامی، این محمد کیست؟ مادرم گفت ساکت باش و گوش کن! این اولین باری بود که نام پیامبرصلیاللهعلیهو آله به گوش من خورد. از همان موقع دلم میخواست بدانم این محمد کیست.
آموزشهای پنهانی برادر
من فرزند هفتم خانوادهمان بودم که همراه برادر بزرگترم 12 سال در مدرسه خصوصی کاتولیک درس خواندیم. همانطور که میدانید از میان فرقههای دین مسیحیت کاتولیک بیشتر از همه به دین اسلام نزدیک است. من تقریبا 14 ساله بودم که برادرم مسلمان شد و میدیدم رفتار او تغییر کرده است مثلا برادرم به من میگفت وقتی با من بیرون میآیی باید دامن و روسری بلندتر بپوشی. خب ما در مدرسه کاتولیک خودمان هم باید لباس فرم و در حقیقت نوعی حجاب استفاده میکردیم و اجازه نداشتیم با هر لباسی که دلمان میخواهد به مدرسه برویم. برای رفتن به کلیسا هم از روسری استفاده میکردیم ولی نه آنطور که در اسلام آمده است. وقتی لباس بلند پوشیدم پدرم به من گفت چقدر این لباس زیباست، این لباس مانند لباس حضرت مریمسلاماللهعلیها میماند. برادرم بدون اینکه نامی از اسلام ببرد کلی مطلب از آن را به من یاد داد که همه آنها برای من جذاب بود.
دولت آمریکا حق افراد را پایمال میکند
مدتی بعد از اینکه برادرم اسلام آورد من میدیدم او مدام به زندان میافتد، یک روز به پدرم گفتم این مسلمانها انسانهای بدی هستند، قبل از این برادر من هیچوقت به زندان نمیافتاد، از وقتی که با مسمانها دوست شده این اتفاق برایش میافتد. پدرم گفت: مسلمانان خیلی انسانهای خوبی هستند و دین اسلام دین خالصی است. علت به زندان افتادن برادرت این است که دولت ما دلش نمیخواهد اسلام در آمریکا رشد کند. در همه کشورهای دیگر افراد با مذاهب مختلف زیر یک پرچم زندگی میکنند اما دولت آمریکا حق افراد را پایمال میکند.
تلاشهای یک مسیحی خالص
پدرم مسیحی خالص بود. نسخه اصلی انجیل و تورات را دیده بود. این نسخه در واتیکان نگهداری میشود. در آنجا کتابخانهای وجود دارد که هر کس مدرک تحصیلی در زمینه ادیان داشته باشد میتواند به آنجا برود و کتابها را مطالعه کند. پدرم هم به این مرکز راه پیدا کرده بود. در آنجا نسخه کپی از کتاب اصلی را داخل شیشهای گذاشتند، فردی که با کارت مخصوص وارد میشود همراه یک نگهبان به این قسمت میرود و به صورت ایستاده این کتاب را مطالعه میکند. پدرم میگفت در تمام این نسخههای اصلی نفرین پیامبران به قوم بنیاسرائیل آمده است که صهیونیستها این مطالب را از کتابها خارج کرده و جایش مطالبی خوب درباره این قوم جایگزین کردند. پدرم این مطلبهای انحرافی کتابهای مقدس و اینکه صهیونیستها در خبرگان کلیسای کاتولیک حضور دارند را به اثبات رسانده بود و در همه جا مطرح میکرد. از آنجا که دولت آمریکا و صهیونیست پیوند عمیقی با هم دارند و در واقع یکی هستند، دولت آمریکا پدرم را به خاطر حرفهایی که میزد، زندانی و شکنجه کرد. در آخر پدرم به اثر سکته فوت کردند ولی شواهد نشان میدهد که ایشان کشته شده است.
رهایی
بعد از همه این حرفها من درباره دینهای مختلف تحقیق کردم و درباره آنها مطالب زیادی خواندم. من از افراد مختلف شنیده بودم که اسلام دیدگاه منفی نسبت به حضرت مریمسلاماللهعلیها و حضرت مسیحعلینبیناوآلهوعلیهالسلام دارد اما وقتی قرآن را خواندم و به سوره مریم رسیدم دیدم این حرفها دروغ است و اسلام به نیکی از آن دو بزرگوار یاد میکند. همه اینها باعث شد که من دین اسلام را در 19 سالگی انتخاب کنم. بعد از آن هم با یک فرد ایرانی ازدواج کردم.
بعد از مدتی به خانوادهام اعلام کردم میخواهم به مرکز اسلام بروم و در آنجا درباره دین اسلام بیشتر بخوانم. یکی از عموهایم گفت میخواهی به مکه بروی؟ گفتم نه، مرکز اسلام قم است. آن زمان هنوز انقلاب نشده بود و رژیم پهلوی بر ایران حکومت میکرد. آن زمان که در آمریکا گاهی مطالبی بر علیه شاه ایران میخواندم تصور میکردم چون شاه مسلمان است، از سر دشمنی این حرفها را در رابطه با او میزنند. اما وقتی به ایران آمدم و وضعیت بد زندگی مردم ایران را دیدم و در مورد شاه اطلاعاتی به دست آوردم فهمیدم که اشتباه میکردم و واقعا شاه انسان بدی است. در آن سفر اول چیزی که توجه مرا جلب کرد ترس و خفقان حاکم بر جامعه بود. خیلیها از اینکه پشت سر شاه حرف زده شود میترسیدند و سعی میکردند آرام و یواشکی این حرفها را بزنند.
دیدار مسیح
در آن سفر تصادف کردیم و من به شدت آسیب دیدم. آن زمان من یک پسر کوچک داشتم وقتی مرا به بیمارستان بردند دکتر به من گفت دیگر نمیتوانم بچهدار شوم اما خداوند به من لطف کرد 4 پسر دیگر به من هدیه داد. وقتی آن دکتر به من این حرف را زد من باور کردم و برای درمان به آمریکا برگشتم. وقتی در آمریکا به دکتر مراجعه کردم برای او گفتم که در ایران چه کارهایی برای من انجام شده است، او گفت دیگر چه کاری میخواستی برایت انجام بدهند؟ همه درمانها به درستی صورت گرفته است. و این در حالی است که همین الان هم خیلی از ایرانیها به دکترهای خودشان اعتماد ندارند و برای درمان به خارج از کشور سفر میکنند.
من برای درمان به آنجا رفتم که مصادف شد با جریان انقلاب و به اجبار مدتی در آمریکا ماندگار شدم و تصمیم گرفتم تحصیلاتم را ادامه بدهم. اول مشغول تحصیل در رشته فیزیوتراپی شدم و بعد هم رشته تغذیه را ادامه دادم و در بخش زنان مشغول کار شدم. آن زمان من حجاب درست و حسابی نداشتم تا اینکه یک روز در تلویزیون آمریکا چهره امام خمینیره را دیدم. تا او را دیدم لحظاتی احساس کردم حضرت عیسیعلیهالسلام را میبینم. با خودم گفتم نزدیک به انقلاب حضرت مهدیعجلاللهتعالیفرجهالشریف شده و عیسیعلیهالسلام برگشته است. امام در آن زمان به زنان مسلمانان فرمودند که باید حجاب داشته باشند البته در آمریکا این حرف را بد تعبیر کردند تا ذهن مردم را نسبت به انقلاب اسلامی ایران خراب کنند. من وقتی این پیام را شنیدم تصمیم گرفتم حجاب داشته باشم و چون نمیتوانستم چادر بپوشم مادرم لطف کردند با دستان خودشان برایم یک مقنعه بلند دوختند تا بتوانم در محیط کار از آن استفاده کنم.
عزم جهاد
وقتی
زمان دفاع مقدس شد من دلم میخواست به ایران بیایم و در جبههها حضور پیدا کنم.
حتی یک کوله پشتی هم برای این کار خریدم ولی همسرم اجازه این کار را نداد و گفت
آنجا جای شما نیست. من و همسرم در انجمنهای اسلامی بسیار فعالیت داشتیم و مقالههای
اسلامی را در بین عموم توزیع میکردیم، روزی همسرم تماس گرفت و گفت در کتابخانهام
کتابی راجع به امام مهدیعجلاللهتعالیفرجه الشریف است برو تا کسی نیامده آن را
پنهان کن اما من هرچه گشتم آن را نیافتم تا اینکه به زور وارد خانه شدند و تمام
آنچه که داشتیم را به غارت بردند.
وی بیان کرد: کتاب همسرم به چند زبان زنده نوشته شده بود و عکس یک کشتی
نجات روی آن بود اما تمام آنها را به غارت بردند.
آمریکا خیلی آزاد است!
در آمریکا جایی که از آن به عنوان کشور آزاد نام برده میشود، تا چندین سال پیش فقط مردها آن هم سفیدپوستان میتوانستند در مقاطع بالاتر از دیپلم تحصیل کنند. برادرم هم تعریف میکرد که تعداد مسلمانان در زندانهای آمریکا زیاد است حتی خود من هم چندین بار به زندان افتادم. پسرم را هم به خاطر فعالیتهایش و اینکه تصمیم گرفته بود برای ادامه تحصیل در حوزه علمیه به قم بیاید، او هر هفته بعد از خواندن دعای کمیل از خداوند درخواست شهادت میکرد که نهایتا هم به آرزویش رسید و موقع خداحافظی از دوستانش ترور شد و حتی اجازه ندادند او را به روش مسلمانها دفن کنیم بلکه جسد او را سوزاندند چرا که آمریکا حتی از قبور شهدا هم میترسد. اینها رفتار کشوری است که ادعا میکند، کشور آزادی است.
شیطان در حال کار است
خداوند قرآن را به زبان عربی نازل کرد که بدون اشکال و ایراد است و چیزی نمیشود به آن اضافه کرد اما متأسفانه در خیلی از ترجمههای قرآن ایرادات زیادی وجود دارد. مثلا در سوره یاسین آیه «سلام قولا من رب رحیم» سلام که یکی از نامهای خداوند است گاهی به Hello ترجمه شده است که اصلا آن بار معنایی را ندارد. یا در ترجمه «بسم الله الرحمن الرحیم» در ترجمه به نام خدا از واژه In استفاده شده است که مفهوم تثلیث را با خود به همراه دارد. اینها همه کار شیطان است و ما خوابیم.
مانع ظهور
حضرت مهدیعجلاللهتعالیفرجهالشریف هزار و اندی سال است که انتظار ظهورش را میکشد. خودش میخواهد ظهور کند اما به خاطر گناه امثال من این ظهور به تأخیر میافتد و من واقعا بابت این مسأله از روی امام زمان و حضرت زهراسلاماللهعلیها خجالت میکشم. ما به حق برای مظلومیت امامحسینعلیهالسلام اشک میریزیم و ناراحتیم اما به فکر این نیستیم که حضرتمهدی عجلاللهتعالیفرجه الشریف در این دنیا هستند و ما به خاطر گناهمان نمیتوانیم ایشان را ببنیم و مانع ظهورشان میشویم.