کد خبر: ۱۸۸۶
تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۲:۲۷
پپ
صفحه نخست » سبوی خیال

حمیدرضا برقعی

مصرع ناقص من کاش که کامل می‌شد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می‌شد

شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آنگونه که می‌خواهم نیست

من که حیران تو حیران توام می‌دانم
نه فقط من که در این دایره سرگردانم

همه عالم و آدم به تو می‌اندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو می‌اندیشد

کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه بسم الله است

کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»

کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید

کعبه بر سینه خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه شیراز کم آورد، نوشت:

«ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه»

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان‌ها نخی از وصله نعلین علی ست

روز و شب از تو قضا از تو قدر می‌گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می‌گوید

می‌رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط

نه فقط دست زمین از تو تو را می‌خواهد
سالیانی ست که معراج خدا می‌خواهد

زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
لحظه‌ای جای یتیمان عرب بنشیند

دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی
رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی

وای اگر تیغ دو دم را به کمر می‌بستی
وای اگر پارچه زرد به سر می‌بستی

در هوا تیغ دو دم نعره هو هو می‌زد
نعره حیدریه «أینَ تَفرو» می‌زد

بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
پا در این دایره بگذار عدم را بردار

بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در آینه تکرار شدی

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان‌ها نخی از وصله نعلین علی ست

روز و شب از تو قضا از تو قدر می‌گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می‌گوید

***

رب خوانمت و یا بشرت یا ابوتراب؟!

مهدی قاسمی

عالم فدای خاک درت یا ابوتراب

هستم اسیر و در به درت یا ابوتراب

امشب ملائکه همگی صف کشیده‌اند

بهر طواف دور سرت یا ابوتراب

موسی و خضر و یوسف و یعقوب بوده‌اند

عمری گدای یک نظرت یا ابوتراب

عیسی اگر که معجزه‌اش زنده کردن است

این گوشه‌ای است از هنرت یا ابوتراب

«لا‌فرق بینک...» به خدا غرق حیرتم

رب خوانمت و یا بشرت یا ابوتراب؟!

چشم رسول بوده به هنگام کارزار

بر دست‌های معتبرت یا ابوتراب

در مدح تو بس است همین‌قدر گفته‌اند:

جوشن نداشت پشت سرت یا ابوتراب

بی‌شک دعای فاطمه در بین جنگ‌ها

بوده مدافع و سپرت یا ابوتراب

یک تکه استخوان بدهی تا ابد بس است

افتاد اگر به ما گذرت یا ابوتراب

آیند سوی تو همه شیعیان به حشر

همچون گدا به دور و برت یا ابوتراب

ما ریزه خوار لطف حسینیم تا ابد

ما سائلیم بر پسرت یا ابوتراب

ذُخرالحسین و پشت و پناهش که بوده است

در کربلا به جز قمرت یا ابوتراب؟

هر بار آمدم به نجف مست گشتم از

فیض زیارت سحرت یا ابوتراب

از بس نخورده است هوای نجف به ما

گردیده‌ایم خون جگرت یا ابوتراب

ای کاش عاقبت سحری در حریمتان

باشم غلام و رفتگرت یا ابوتراب

هر کس ندیده صحن تو را غصه می‌خورد

هر کس نرفته کرب و بلا غصه می‌خورد

***

تمام کار جهان دست مرتضی علی است

مهدی رحیمی

خبر، نبی ست در این جمله، مبتدا علی است
هم ابتدا علی است و هم انتها علی است

اگر شکاف یمانی مؤَیّد حج است
منا و مشعر علی، مروه و صفا علی است

دو دسته‌اند خلایق به دادگاه خدا
کسی که بی علی است و کسی که با علی است

اگر علی ست یدالله باشد ای زاهد
تو را خداست در این عالم و مرا علی است

ظرافتی ست در این کفر تازه، از این پس
نگو علی ست خدا، نه، بگو خدا علی است

علی بس است، که فهمیده‌ام ز ردُّالشَّمس؛
کسی که کرده قضا را فقط ادا علی است

نبی که دست ولی را گرفت دانستم
تمام کار جهان دست مرتضی علی است

نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: