زهرا کیایی؛ دکترای روانشناسی
نوجوانی هر روز خود را به کتابخانه محل کار و تحصیل خود میرساند و در میان چشمان متعجب و سرشار از سؤال کتابداران و حاضران ثابت در سالن مطالعه کتابخانه، خود را به قفسه همیشگی میرسانید و انگشت سبابهاش را که هنوز به اندازه سایر مردان همکلاسی و همکاران خودش بزرگ نشده بود در همان ردیف همیشگی به حرکت در آورده و کتاب مورد نظرش را خارج میکرد؛ بارها کتابدار او را زیر نظر داشت و این چندمین بار بود که رکورد 20 ثانیه را ثبت میکرد! نوجوان در کنار همان قفسه کتاب را باز میکرد و خیلی زود میبست و در جای خودش قرار میداد! تمام این فرآیند تنها بیست ثانیه بود! کتابدار دیگر طاقت نیاورد و اینبار برخاست و با حالتی که ترکیب تعجب و خشم بود به سوی نوجوان حرکت کرد! آخر او اینگونه رفتار کردن با کتابها را توهین به کتاب و کتابخوانی میدانست و بارها در ذهن خود و گاه به همکارانش گفته بود که «این نسل را ببین که یا کتابخانه نمیآید و یا اینگونه توهینآمیز با کتابها و کتابخانه برخورد میکند! آخر چه معنایی دارد که کتابی را باز کنی و ببندی! شاید ما را به سخره گرفته است!» اینبار دیگر تصمیم گرفته بود که برود و مستقیما از پسرک نوجوان دلیل این رفتار روزانه را جویا شود و سپس او را از ادامه این عمل منع کرده و در صورت لزوم مانع ورودش به کتابخانه در روزهای آتی شود. او با حالتی که علاوه بر احساسات گفته شده طلبکاری را هم به همراه داشت از نوجوان سؤالش را مطرح کرد و نوجوان پاسخی کوتاه به او داد که کتابدار پس از شنیدن آن شرمنده شد...
دپو کردن
از ویژگیهای پررنگ انسان معاصر علاقه او به دپو کردن یا روی هم انباشتن است؛ این ویژگی خصیصه تفکیکناپدیر سبک زندگی اوست و مشتاقانه آن را پی میگیرد و پررنگتر میکند. با نگاهی گذرا میتوانید نشانههای پررنگ و متعدد آن را در میان اطرافیان یا در زندگی خودتان رصد کنید! زوجهایی که به تازگی تشکیل زندگی میدهند یا خانوادههایی با قدمت بیست و چند ساله، فرقی ندارد. ابزارهای غیرضروری یا حداقل کم استفاده گوشه گوشه محل زندگیشان را اشغال کرده و به هر میزان که بر تعدادشان افزوده میشود کم استفادهتر شده و هزینه نگهداری را هم بر دوشمان میگذارند! بسیارند خانوادههایی که دو تلویزیون، دو یخچال، دو یا چند ماشین پارک شده در پارکینگشان دارند و اغلب خانوادهها و زوجهای جوان نیز علاوه بر دکورهای پرهزینه و بیاستفاده که پر شده از ظروف نقرهای یا بلورین یا مسی است صاحب ابزارهای برقی کماستفاده زیادی در کابینتهای آشپزخانهشان هستند! این رفتار با در نظر گرفتن نیازهای ذاتی و طبیعی و مهمتر از آن سلامت روان انسان، رفتاری آسیبزا و نادرست است! چراکه علاوه بر آنکه نشانه مدیریت غلط مالی و رقابتهای ناسالم فامیلی و دوستانه است بلکه عاملی است که پیامدهای روانی متعددی را نیز با خود به همراه دارد...
پیامدهای بیمارگون دپوسازی
دپو کردن به معنای روی هم انباشتن ابزارها، امکانات و اطلاعاتی است که بیش از میزان نیاز، بیش از ظرفیت یا بیش از توان افراد جهت استفاده است. مثل اینکه فر گاز فعلی شما جهت پخت و پزتان مناسب است اما ورود فر گازهایی با امکانات جدید و ظاهری زیباتر شما را به سمت تهیه آن سوق میدهد یا آنکه علیرغم داشتن یخچال مناسب به کمک اقساط یا وام یخچال فریزر «سایبایساید» را در خانه اضافه کنید، مبلهایتان را مدتی یکبار تعویض یا اضافه کنید! آبمیوهگیری، کبابساز، تستساز، استیکپز، بخارپز، کافیمیکر، مایکروفر، مخلوطکن، ظرفشویی، لباسشویی، پلوپز و دهها ظرف و ابزار برقی دیگر دور تا دور آشپزخانهتان را پر کرده تا هرچند وقت یکبار از یکی از آنان استفاده کنید! همه این ابزارهای انباشته شده که امروزه زندگی بدون وجود آنان ناممکن به نظر میرسد برای آسودگی ما ساخته و معرفی شده است تا با صرف زمان و انرژی بسیار کمتری به انجام نیازمندیهای روزانه خود بپردازیم اما در عمل شاهد پیامدهای دیگری نیز هستیم! افزایش رقابتهای نابجا یا همان چشم و همچشمیها و هدف شدن خود این ابزارها برای مردم! به آن معنا که افراد کار میکنند و زندگی میکنند تا بتوانند در جهان رقابتهای اینچنینی عقب نمانند و سرشان را به قول معروف بالا بگیرند! حال از امکانات صد در صدی اینچنینی تنها بیست درصد استفاده و ما بقی تنها پروار شدهاند برای ژستهای رقابتی! این نگرانی را اضافه کنید بر احتمال فرسایش یا آسیب آنها بر اثر یک حادثه یا دزدی! چنین زندگیهایی در صورت مواجه شدن با چنان حوادثی صاحبانش را با ضربهای به مراتب مهلکتر از زندگیای سادهتر مواجه خواهد کرد و از همینروی صاحبان آن هر بار که قدمشان را بیرون از منزل میگذارند سنگینی نگرانی نسبت به ابزارهای دپوشدشان در منزل را با خود به دوش میکشند و رهایی و سبکی ذهن انسانهایی که از زندگی تنها ملزوماتش را برگرفتند ندارند!
این دپوسازی ابزاری، بدون شک برایشان پیامآور فشارهای روانی، اضطراب، افسردگی و حتی افزایش بیماریهای روان ـ تنی و تنی چون چاقی، بیماری قند، فشار خون و پوکی استخوان خواهد بود!
دپوسازی اطلاعاتی
اما فرآیند انباشتهسازی تنها منحصر به کالاها و ابزارها نیست بلکه خصیصه بارزتر عصر حاضر که شیوع گستردهتری در میان افراد از کودکی تا کهنسالی دارد، دپوسازی اطلاعاتی است! ذهن هر یک از ما به مدد رسانههایی چون تلویزیون و رادیو و روزنامهها و از آن فراگیرتر به مدد محیط مجازی و اینترنت و گوشیهای موبایل که با لمس بخشی از یک صفحه میتوانی جدیدترین اخبار و اطلاعات را از شبکههای مختلف مجازی و کانالها و شبکههای اجتماعی بگیری یا کتب و مقالات مورد نظر خود را در قالب پیدیاف دریافت کنی مبتلا به فرایند دپوسازی شده است و ذهن پروار نام دارد!
ذهن پروار همان ذهنی است که سرشار از اطلاعات و دانستههایی است که البته مورد استفاده قرار نمیگیرد! همگان بر این پدیده قرن بیست و یکم آگاهند و معترف که حتی کودکانشان هم قابل مقایسه با کودکی خودشان نیستند و آگاهیشان شگفتانگیز است! این شگفتی البته نمیتواند مایه امید و شادکامی ما باشد؛ چراکه در همین مرحله باقی میماند و البته در فرآیندی معکوس ذهن را دچار افساد و اضمحلال میکند!
آنگاه شما در عین حالی که به دلیل تراکم اطلاعاتتان خوب سخن میگویید و البته کم عمل میکنید؛ به این باور میرسید که هر چه هم میگویید بیاثر است و باعث هیچگونه تغییر یا اصلاحی در دیگران نمیشوید! گویی در ذهن مخاطب هیچ چیز جز «هیچ» نیست! در گذشته ایرانیان آن را با این ضربالمثل توصیف میکردند که: «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است»
در دپوسازی اطلاعاتی، بر تعداد واژگان ذهن و دانستههایمان در هر ساعت و لحظه در مسیر بمباران اطلاعاتی عصر حاضر افزوده میشود و بهطور مداوم ذهن پروار و پروارتر میگردد! و در مقابل اما کارآمدیش کاهش مییابد! به این ترتیب ممکن است حتی با افرادی مواجه شوید که تقریبا همه کتب شناخته شده جهان و ایران را خوانده باشند اما به جای «رشد ذهن» به «ذهن پروار» مبتلا شدهاند! یا بر سر درس بزرگترین اساتید ایران و جهان آموزش دیده یا سخنانشان را از دور و نزدیک شنیدهاند؛ اما به جای رشد فکری و ذهنی مبتلا به دپوی ذهناند! بسیاری از افرادی که آنان را به عنوان نفرات برتر کنکور میشناسیم، در واقع اذهان دپوسازی شده خوبی دارند و این امر آسیب بزرگی است که ما را در قیاس بین فارقالتحصیلان دانشگاهی با دانشگاه نرفتگان مخترع و مبدع ایران و جهان همچون «حسن طهرانیمقدم» و یا «استیوجابز» به اعجاب وامیدارد!
20 ثانیه طلایی
سؤالش را از نوجوان اینگونه مطرح کرد: «چگونه است که هر روز به کتابخانه میآیی، کتابی را برمیداری و باز کرده و میبندی! این چه توهینی است به کتاب و کتابخوانی! منظور رفتارت را توضیح بده چرا که ما دیگر تصمیم نداریم این رفتار توهینآمیز تو را تحمل کنیم!» نوجوان نگاه مستقیمی به کتابدار انداخت و لبخندی از سر مهر و معرفت زد و آنگاه پاسخ داد: «در مکتب ما رسم بر آن نیست تا وقتی که پیام یا مطلبی را که آموختهایم به کار نگیریم و به آن عمل نکنیم به سراغ مطلب بعدی برویم! من هر بار از این کتاب جملهای را برمیگیرم و تا فاصله حضور بعدیم در اینجا آن را تمرین میکنم.» نوجوان در سالهای بعد نامش در بلندترین مدارج انسانی درج شد و در کنار شهدای جنگ درخشید!
هنوز کودکیهایمان را به خاطر داریم و آن جمله ساده پرمحتوا که در کتابهای فارسی تکرار میکردیم: «عالم بیعمل به چه ماند؟ به زنبور بی عسل!» و امروز کودکان از همان سالهای کودکی سرشار از اطلاعات و واژگانی هستند که والدین با شنیدن آنها به وجد میآیند و به آن افتخار میکنند و کودک خود را از همان روی «باهوش» خطاب میکنند یا جوانان و مردان و زنانی که اجتماع به مدارک بالای دانشگاهی آنان افتخار میکند و خودشان نیز برحجم کتب و مقالاتی که مطالعه کرده یا نوشتهاند مفتخرند اما آنها چیزی جز کلکسیون واژگان و اذهان پروار نیستند که در بسیاری مواقع در برابر فهم اصول اساسی زندگی یا تحلیل ساده وقایع در میمانند و به پای کمسواد و بیسوادی که چند جمله اساسی را در زندگی خود آموخته و بدان عمل کرده نمیرسند!
ذهنهای پروار مصداق همان شعر زیبای سعدی هستند که هنرمندانه سرود: «علم چندان که بیشتر خوانی، چون عمل در تو نیست نادانی» و البته این حکیم ایرانی در ادامه به حق بر میآشوبد و در استفاده از آرایه ادبی «تشبیه» آنان را به مثل چارپایان برمیشمرد!
نه محقق بود نه دانشمند
چارپایی بر او کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر
که بر او هیزم است یا دفتر