طیبه رسولزادگان
همه جای خانه به هم ریخته بود. بالشها و کوسنها این طرف و آن طرف پرت شده بودند. یکی از گلدانهای گوشه پذیرایی یک وری خم شده بود. رومیزی وسط آشپزخانه از یک طرف کشیده شده بود و سینی چای که از صبحانه آنجا باقیمانده بود، رسیده بود به انتهای میز و تا افتادن روی زمین فاصلهای نداشت. مادر جوان یک گوشه روی مبل چمباتمه زده بود و یک دستش را گذاشته بود روی فرق سرش و با صورت ماتمزده به گلهای قالی خیره مانده بود. در دلش غوغایی به پا بود. همین چند دقیقه پیش بود که جیغ و دادش خانه را برداشته بود و پشت سر هم داد و هوار میکشید. از وقتی برف آمده بود پسر کوچکش؛ ایلیا بند کرده بود که بروند پارک و مادر نمیتوانست به خواسته پسرش جواب مثبت بدهد. چرا؟ چون نوزادی داشت که بیرون بردنش در هوای سرد زمستانی و زمین برفپوش و یخزده خیلی خیلی سخت بود. هم ممکن بود همگی سرما بخورند، هم نمیتوانست همزمان روی هر دو بچهاش کنترل و مواظبت داشته باشد. ولی مگر گوش ایلیا به این حرفهای مادر بدهکار بود؟ پسرک حرف خودش را میزد و اصرار پشت اصرار که یا پارک یا من ناهار نمیخورم. آنقدر که مادر عصبانی شد و بنا کرد به همان کاری که همیشه در این جور مواقع میکرد. شروع کرد به کتک زدن خودش. حالا نزن، کی بزن؟ چند بار دستهایش را کوبید به رانهایش و داد کشید سر بچه. بعدش هم که دید بهانهگیریهای پسرش ادامه دارد و از آن طرف هم صدای نوزاد تازه به خواب رفتهاش درآمده، عصبانیتش به اوج رسید و چند ضربه خیلی ناجور هم به سر خودش زد و هوار کشید: «وای! وای! وای! میگم نمیشه. بیا بشین غذاتو بخور.» ولی ایلیا سراغ بشقاب غذایش که نرفت هیچ، بیشتر لج کرد و خانه را بیشتر از قبل به هم ریخت و بعدش هم گریهکنان رفت توی اتاقش و در را هم پشت سرش به هم کوبید. حالا مادر با خودش فکر میکند اوضاع به هم ریخته خانه و بچهها به کنار، با سردرد و بدندردش چه کند که حال روحی نامساعدش را غیر قابل تحملتر کرده؟ بعد از هر بار کتککاری، با خودش میگوید: «دیگه نباید این کار رو بکنم.» ولی بعد جواب خودش را میدهد که: «پس چیکار کنم؟ بچه رو که نمیتونم بزنم. باید خودم رو بزنم دیگه!»
شکلگیری عادتها
عادتها به مرور و از وقتی به دنیا میآییم در ما شکل میگیرند و این خوب است. چون همین عادتها در شکلها و ابعاد گوناگون هستند که به زندگیمان سرعت میدهند. اگر قرار باشد هر کاری را آگاهانه و با حضور ششدانگ حواسمان انجام دهیم که زندگی خیلی سخت میشود. نمیشود؟ تصور کنید مجبور باشیم برای اینکه قدم از قدم برداریم کل حواسمان را به ترتیب روی عضلات و ماهیچههای پای چپ و راستمان متمرکز کنیم!!! در آن صورت زندگی روی بسیار دشوارش را نشانمان داده!
ولی خوشبختانه به تدریج و با گذر زمان بعضی کارها را آنقدر زیاد انجام میدهیم که در ما تبدیل به مهارت میشود. مثل سیر یادگیری نوشتن و خواندن. حالا دیگر بدون دقت زیاد و صرف انرژی فوقالعاده کلمات یک رمان هفتصد کلمهای را میخوانیم و هیچ هم سختمان نیست و نه تنها به حروف که حتی به کلمات هم حواسمان نیست و فقط جملهها و توصیفاتی را در پس آن کلمات نشسته، در مقابل چشمانمان تصویر میشود!
به همین صورت اگر روزهای اولی را که در حال یادگیری رانندگی بودیم به یاد بیاوریم، درک فرایند عادت برایمان خیلی ملموستر میشود. آن روزهای اول باید به هر چیزی توجه میکردیم. حتی موقع بستن کمربند از صفر تا صد این مرحله از کار را با چشم دنبال میکردیم و آرام و با طمأنینه انجامش میدادیم تا مطمئن شویم که درست و بینقص به انجام رسیده و مشکلی نیست. ولی الان که سالها از آن روزها گذشته و ما با رانندگیهای مستمر به همه زیر و بم کار آشنا شدهایم، حتی تصور کش دادن دنده عوض کردن و با تأخیر راهنما زدن برای ماشین عقبی هم خندهدار به نظر میرسد. از بس که عادت کردهایم. حالا بدون نگرانی پارک دوبل میکنیم، از اتوبانی وارد اتوبانی میشویم و با شهامت پا در جادههای پر پیچ و خم و زیبای چالوس میگذاریم. بله. از جهات مختلفی به رانندگی عادت کردهایم. هم فوت و فنش را یاد گرفتهایم و هم به خاطر تکرار زیاد و کسب مهارت بیشتر، ترسمان از جاده و ماشین ریخته. این است تولد و تثبیت یک نمونه عادت.
امان از عادتهای آزاردهنده
همه انواع عادتها که دوستداشتنی و دلچسب نیستند. نوعی از انواع عادتها هم هستند که روی اعصابها پیادهرویهای ناجور میکنند؛ حالا یا روی اعصاب صاحب عادت یا روی اعصاب اطرافیانش. سارا عادت کرده شبهای جمعه برود وبگردی شبانه و پیش از خواب، یک دل سیر چند ساعته که تا نزدیکیهای صبح هم به طول میانجامد، اینترنت و شبکههای اجتماعی را زیر و رو کند. و این مسأله دردسری را برایش به ارمغان آورده. بله. جمعهها روز مهمانی رفتن و مهمانی دادن خانواده است و با یک دختر خوابآلود حال خیلیها گرفته میشود. بابا بعد از یک هفته کاری سخت، دلش میخواهد وقتی صبح جمعه با دو تا نان سنگگ داغ پشت در خانه میرسد، دختر جوانش در را به رویش باز کند، لبخندی تحویل پدر بدهد، با ذوق نانها را بگیرد و ببرند دستهجمعی نوشجان کنند. ولی سارا آن وقت صبح خیلی هنر میکند که آرام خوابیده و صدای خروپفش به هوا نرفته. از طرفی مادر هم دوست دارد وقتی قرار است مهمان بیاید دخترش کمک دستش باشد، نه اینکه تازه باید پیش از آنکه خالهاینا یا عمو اینا از راه برسند بخشی از حواس مادر خانواده هم به بیدار کردن و خبر کردن دخترش باشد! از آن طرف مهمانها هم خیلی با این قضیه حال نمیکنند. سارای تازه از خواب بیدار شده، هنوز توی عالم هپروت است و خیلی حواسش به حرفهای دخترخاله یا زنعمو نیست و از پف چشمهایش هم خیلی تابلو است که چرا؟!
دورریزهایی از جنس عادت
به نظر شریفتان اگر عادتهای بدی را که دو دستی گریبانمان را چسبیدهاند، ترک نکنیم، پس چه کنیم؟ اینطوری که نمیشود. چیز بد را باید دور ریخت، هر چه زودتر و هر چه دورتر بهتر.
قدم اول در ورود به مرحله دورریزی هم همین خودآگاهی ما به داشتن عادت یا عادتهای بد و میل به اخراجشان از وجودمان میباشد. ولی از آنجایی که هر کاری، راهی دارد و هر راهی هم روشهایی، پس بهتر است بیگدار به آب نزنیم و خودمان را همان اول کاری هلاک نسازیم. منظورم این است که ممکن است هر کدام از ما در آنِ واحد با چند عادت بد چغر، طرف حساب باشیم، ولی آیا میشود همه را با هم ناکاوت کرد و خلاص شد؟ سخت است، خیلی سخت.
پس بهتر آن است که اول یکدانه و نه بیشتر را حتی به قید قرعه هم که شده انتخاب کنیم و بعد از موفقیت قریبالوقوعمان در ترک عادت مذکور، دوباره برگردیم سراغ لیست سیاهمان و یکی دیگر را به گردونه ترک بیاوریم و بدینترتیب تعداد ترکیها را به عدد دو برسانیم.
ترک عادت و حتی ایجاد آن، برنامه منظم و دقیق میخواهد. باید مجهز به مقادیری انگیزه باشیم، در حد قوی و خیلی قوی. بعدش هم عوامل وقوع عادت را از اطرافمان دور کنیم. مثلا حالا که سارا و گوشی و شب جمعه در کنار هم، منجر به وبگردی میشوند، میتوان در راهکاری ساده گوشی او را از دسترس خارج کرد. میتواند خودش به اندازه یک شب به مادرجان امانت بسپارد. آنوقت دیگر ترک عادت زیاد سخت نیست، چون مادرخانم با این سابقهای که از سارا سراغ دارد، محال است جای گوشی را به این راحتیها لو بدهد!
یک راه هم میتواند جایگزین کردن عادت بد با یک عمل دیگر باشد. چقدر رفتارهای جایگزین میتوان برای آن مادری که موقع عصبانیت از دست پسرش، خودش را کتک میزد، پیدا کرد!؟ فراوان. سادهترینش قلاب کردن انگشتهایش توی هم است، یعنی ایجاد یک مانع فیزیکی ساده. یا برای خودش یک تنبیه در نظر بگیرد. مثلا اگر عادتش را تکرار کند، شخصا کیسه زباله را دم در خواهد گذاشت! یا قسمت بعدی سریال مورد علاقهاش را تماشا نخواهد کرد! در حقیقت باید کاری کرد حسی از بازدارندگی در ما شکل بگیرد که به مرور به ترک عادت منتهی شود. میتوان انواع مشوقهای مادی و معنوی را برای این کار در نظر گرفت و به کار بست.
ترک عادتهای بد یکی از سعادتهای کسانی است که موفق به این کار بزرگ میشوند. خیلی هم کار پیچیدهای نیست. توکل و همت و اراده را همزمان لازم دارد و عزم جزم هم میتواند فراری دادن عادت بد و برنگشتن دوبارهاش در آینده را تضمین کند.
بشتابید! بشتابید! عادتهای اساسی!
در بین همه عادتهای خوب، یک سری از عادتها هم هستند که میتوان نام «مؤثرترین عادتهای اساسی» را رویشان گذاشت. اگر میخواهید همزمان در چندین زمینه پیشرفت کنید بهتر است هر چه سریعتر با عادتهایی که تأثیرات بزرگی بر افزایش کیفیت زندگیتان میگذارند آشنا شوید. سه عادت زیر در این زمینه به شما کمک میکنند:
یک: هر روز 30 دقیقه پیادهروی کنید یا به شکلی دیگر از تمرینات ورزشی بپردازید. پیادهروی روزانه روحیه شما را بهبود میبخشد، انرژیتان را افزایش میدهد و توانایی شما را در مدیریت استرس بالا میبرد. پس ورزش کنید و اندام خود را متناسب نگهدارید.
دو: هر روز یک وعده غذایی را با سالاد یا آش سبزیجات یا حبوبات جایگزین کنید. با تناول چندین وعده سبزیجات در روز، انرژی بیشتری دارید، وزن کم میکنید، احساس سیری بیشتری دارید و احتمال ابتلا به سرطان و بسیاری از بیماریها در شما کاهش مییابد.
سه: هر شب حداقل هشت ساعت برای خواب در نظر بگیرید. خواب کافی شبانه که در محیطی آرام و تاریک به انجام برسد، روحیه بهتر و انرژی بیشتری در طول روز به شما میدهد، جذب مواد معدنی غذاهایی را که خواهید خورد، آسانتر میکند و به شما در انتخاب غذاهای سالمتر و بهبود بازده شغلی کمک میکند.
عادتهای خوب زندگی شما را تغییر میدهند و به سمت بهتر شدن پیش میبرند.
حالا وقت آن رسیده که دست به کار شوید. فقط یکی از این عادتها را انتخاب و آن را بخشی از زندگی روزانهتان کنید. از اینجا به بعد همهچیز به شخص شما و عملکردتان بر میگردد.