کد خبر: ۱۷۵۱
تاریخ انتشار: ۱۲ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۱:۴۵
پپ
صفحه نخست » کنز


حسنی احمدی

معاویه با کبر و غرور بر تخت تکیه زده است و در دل به خود می‌بالد، اما حسن فرزند حبیبم هم‌چون همیشه خاشع و متواضع در مقابل پروردگارش ذکر بر لب دارد و سکوت کرده است.

معاویه لبخندی شیطنت‌آمیز بر لب می‌نشاند و می‌گوید:

ـ ای حسن‌بن‌علی! می‌دانی من از تو بهترم.

حسن با نگاهی تحقیر‌آمیز معاویه را خطاب قرار داده و می‌گوید:

ـ به چه دلیل از من بهتری؟

معاویه بادی در گلو می‌اندازد سرش را بالا می‌گیرد و خطاب حسن می‌گوید:

ـ به خاطر اینکه مردم به دور من اجتماع کرده‌اند و تو را تنها گذاشته‌اند.

حسن پوزخندی می‌زند و می‌‌گوید:

ـ هیهات، هیهات، ای معاویه بدان که اجتماع مردم به دور تو دو گونه است. معاویه گوش‌‌هایش تیز شده و در دل هراس دارد. این حسن است فرزند علی چه می‌خواهد بگوید، حسن ادامه می‌دهد:

ـ گروه اول از روی اجبار و زور و گروه دوم از روی اختیار و آزادی، دسته اول به فرموده قرآن مرم به خاطر اجبار تو معذورند و دسته دوم هم گنهکارند.

معاویه خشمگین حسن را می‌نگرد که بدون هیچ عصبانیت و با فصاحت تمام او را خطاب قرار می‌دهد.

ـ ای معاویه من چگونه به تو بگویم از تو بهترم، زیرا خوبی در تو نیست تا خودم خوب‌تر از تو باشم (تو قابل مقایسه با ما نیستی) ولی بدان که خداوند مرا از صفات زشت و تو را از صفات نیک دور ساخته است. بنابراین معیار برتری «ارزش انسانی» است، نه گرایش مردم.

حسن برمی‌خیزد و مجلس را ترک می‌کند و معاویه هم‌چون مار زخمی به خود می‌پیچد.


نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر: